در روزهای اخیر فرصتی برای سفر به تاجیکستان پیش آمد؛ سرزمینی که روزگار درازی با سرزمین بزرگ ایران پیوند داشت و دارای مشترکات فرهنگی بسیار بود، اما امروزه مسیر دیگری را میپیماید. بی آن که لازم باشد از سوابق مشترک ایران و تاجیکستان سخنی به میان آید یا از تاریخ این دو سرزمین گفته شود، مروری بر آن چه در نگاه اولیه از سفر به آن دیار به ذهن میآید شایسته مینماید.
تاجیکستان که از اواخر قرن نوزدهم تا اواخر قرن بیستم (سال ۱۹۹۱ میلادی) تحت سیطره و حاکمیت شوروی کمونیستی قرار داشت، امروزه به عنوان کشوری دارای نظام جمهوری مبتنی بر قانون، با مرز جغرافیایی مشخص و حکومتی غیر دینی است. هر چند بیش از نود درصد مردم آن نام مسلمانی را یدک میکشند، ولی هیچ نمود و نماد اسلامی در آن سرزمین به چشم نمیخورد. مرکز تاجیکستان شهر دوشنبه، شهری کم جنب و جوش و به تعبیر یکی از جوانان تاجیک، شهر مردههای متحرک است. در چهره مردمان این شهر اندوه دیرینهای دیده میشود که با همه رنگارنگی پوشش و ظواهر پر نقش و نگار از رنجی تاریخی حکایت دارد و شاید هنوز حاکمیت خشونتبار و طولانی کمونیستهای شوروی بر جانهای آنها سنگینی میکند و بی آن که خود بدانند و به آن آگاهی داشته باشند، از آن عذاب میکشند؛ این اول چیزی است که ذهن بیننده را به خود مشغول میدارد. دو دیگر فاصلهای است که آنان با میراث فرهنگی خود دارند. تاجیکها به رغم افتخاری ظاهری و البته پرطمطراق که به امیر اسماعیل سامانی، رودکی، بوعلی سینا و دیگران دارند و بر خلاف ما ایرانیان، خیابانها، مجامع علمی و میادین شهری را به نامشان مزین ساخته و مجسمههای زیبایی از آنان را در نقاط مختلف شهر بر پا کردهاند، با زبان آنان هیچ آشنایی نداشته و بیشترینشان با حروف فارسی که اصالت فرهنگی آنان است و عربی که زبان دینشان شمرده میشود، بیگانهاند و وقتی از جوانی میپرسی آیا میتوانی نوشته فارسی را بخوانی، صریحا جواب منفی میدهد! تاجیکها با این که زبان روسی را زبان دوم خود میدانند، اما سوگمندانه خط و نوشتار روسی (سیریلیک)، تنها عنصر تعامل علمی آنان است و اساسا آنان با حروف فارسی که زبان اصلیشان است، هیچ پیوندی نداشته و طبعا از همه تاریخ و پیشینه خود فاصله دارند و جز داستانها و شنیدهها، چیزی از آن نمیدانند. مردم تاجیک از پیوند تاریخی خود با ایران نیز بی اطلاعند، چنان که آگاهیشان از ایران امروزی هم بسیار اندک و تا حد بالایی منفی است و گویی آن را کشوری سختگیر، خشن و حاکمان آن را در ستیز دائمی با مردم میدانند، در عین حال آن را یکی از مستملکات تاجیک در عهد امیر اسماعیل سامانی میشناسند!!
شهر دوشنبه، مرکز سیاسی تاجیکستان با نظمی تصنعی جلوهای از تضارب سنت و مدرنیته دارد؛ خیابانهای پهن، ماشینهای متنوع بیشتر اروپایی، مغازههایی با لوازم امروزی، اما در عین حال رفتارها، پوششها و داد و ستدی به شدت سنتی، که البته حاکی از آن است که آنان هنوز در فشاری از ترس تاریخی و نظام جزیرهای سیاسی به سر میبرند. تاجیکها مردمی کمدرآمد، آرام، کمگو و ملایمند و در برخورد با دیگران تا حد بالایی مودب. آنان میکوشند تا وضعیت کنونی بی رنگ خود را به تاریخ گذشته فرهنگی پیوند زنند؛ برگزاری سنتهای کهن، توجه به آداب گذشته و حفظ پوشش بومی از این مقوله است، چنان که کاخ نوروز، که به راستی با زیبایی تمام ساخته شده، اقدامی برای تعظیم سنت پر راز و رمز و نمادین ایرانی است که آنان در سالهای اخیر آن را به نام خود ثبت کردهاند. این کاخ، یک تنه و با شکوه تمام، سنت نوروز را به چشم بیننده عظمت میبخشد.
گذشته از اینها نظافت و زیبایی شهر ستودنی است، همچنین پایبندی رانندگان به حقوق پیادهروان و رعایت حال آنان و نبود مشاغل کاذبی مثل خرید و فروش ارز، بنگاهداری، بانکداری و موسسات مالی که هر روز در ایران رشد میکند، دیگر نکته چشمگیر آن دیار بود و از اینها مهمتر، نبود مرز و حد ستبر و بازدارنده میان حاکمان و مردم، ولو در ظاهر، که حداقل در دو پدیده به چشم میآمد؛ یکی قرار گرفتن کاخ رییس جمهور و محل کار وی در حاشیه خیابان و در منظر مردم بود که هر کسی به آسانی میتوانست آن را ببیند، حتی کاخ دولت که بدون هیچ مانعی میشد از کنار آن گذشت و دیگر مردمی بودن مسئولان بود که برای ایرانی امروز تا حد زیادی دور از ذهن و شگفتیآور است، چنان که در دیداری از کاخ نوروز، وقتی راهنمای تاجیک، با شوق و شعف بخشهای مختلف آن را توضیح میداد، در ورودی یکی از تالارها با ادب و اعتذار ابراز داشت در این جا امکان توضیح و سخن گفتن نیست، چون وزیر فرهنگ با جمعی از هنرمندان برنامهای دارند! ما گروه اندک ایرانی بدون هیچ محدودیتی وارد تالار شده و در حال تماشای اطراف، از آن گذشتیم، در حالی که وزیر مذکور، کار خود را دنبال میکرد!
دیدار از این شهر، از یک سو انسان را با سرزمینی در حال پیشرفت مواجه میکرد و از سوی دیگر دردی سنگین بر جان آدمی مینشاند، چرا که آنان بسیاری از میراث ایرانی را به گونههای مختلف به خود نسبت میدادند. به راستی ما برای حفظ میراث کهن چه کردهایم و برای تحکیم پیوند میان کشورهای همزبان چه برنامهای داریم و آیا اهمیتی برای توسعه زبان و فرهنگ ایرانی قایلیم؟ تنها عنصر ایرانی که در سرزمین تاجیکستان گاه و بی گاه لبخند رضایت بر لب مینشاند و از پیوند ایران و تاجیکستان حکایت داشت، آوای ترانههای خوانندگان امروزین ایرانی بود که در ماشینها، مغازهها و مکانهای مختلف پخش میشد، آوایی که حتی برای چون منی که چندان با آنها محشور نیستم، دلانگیز و ارزشمند بود و ازین که شأن این عزیزان که مروج زبان و فرهنگ فارسی اند، گاه در داخل ایران به درستی فهم نمیشود و با بی مهری مواجه اند، رنج مضاعفی بر دل مینشست.
به امید آن روز که قدر ایران دانسته شود و داشتههای ایرانی محترم شمرده شود.