در پی اعلام نامزدهای اولیه فیلمهای غیرانگلیسی زبان اسکار و نبودن فیلم محمد رسول الله مجید مجیدی در فهرست آن، برخی محافل و خبرگزاریها و اشخاص، موضوع را چنان حیثیتی/ایدئولوژیک وانمودهاند که گویی انتخاب فیلم مجیدی و بلکه برنده شدنش در اسکار، تقدیری محتوم و قطعی بوده است و حالا با کنار گذاشته شدنش، جز به نقش آفرینی توطئه و اسلام ستیزی سرکردگان استکباری و صهیونیستی در این نتیجه نباید اندیشید. جهل و تعصب، دو عنصر معمولا همنشینی هستند که با ورود به عرصه تفکر و استنتاج، تیرگی افق دید را افزون میکنند و به جای فرایند استدلالی و منطقی، گزارههای مصادره به مطلوب را جایگزین میسازند. آنچه در تحلیلهای احساساتی برخی افراد در روزهای اخیر نسبت به این موضوع مشاهده میشود، مصداقی از این روند است. در این باره توجه به نکات زیر (که بعضا از فرط وضوح به بدیهیات میمانند ولی به خاطر همان تیرگی افق دید ناگزیر از اشارهاند) خالی از فایده نیست:
۱- پدیده مقدس یک موضوع است و خلق اثر ادبی/فکری/هنری درباره آن پدیده مقدس موضوعی دیگر. شخصیت محمد مصطفی به واسطه حمل امر بزرگ رسالت و نبوت که وجود نازنینش را واسط فیض بین زمین و آسمان قرار داده است، قطعا با ساحت قدس ممزوج است، اما دیگر قرار نیست آنچه هم درباره او گفته و ساخته و پرداخته میشود مقدس باشد؛ چه آنکه حاصل اندیشه و خلاقیت ما دیگران درباره او و هر پدیده یا شخصیت قدسی دیگری، از دل امکانات اندک و ذهنیتهای پرنقص و برداشتهای محدود به عمل میآید و طبعا با چنین ویژگیهایی هرگز تناسبی با فضای قدسی ندارد. فیلم مجیدی درباره حضرت محمد است، اما خود حضرت محمد نیست و به همین مناسبت قرار هم نیست در شأنیتی فراتر از هر فیلم دیگری قرار گیرد و بنابراین در ارزیابی هنری و حتی محتواییاش، هم ارز دیگر فیلمها واقع میشود. در واقع، نقد و رد این فیلم، به معنای نقد و رد حضرت محمد نیست، بلکه به معنی نقد و رد توانمندی مجیدی در ساخت این فیلم است. اعتراضهایی که اخیرا به داوری اسکار در کنار نهادن فیلم مجیدی با استناد به ضدیت دشمنان استکباری با اسلام به عمل آمده است، دقیقا مبتنی بر همین مغالطه است. اینکه دشمنان با اسلام خصومت دارند یک بحث است، و اینکه فیلم مجیدی توانمندی هنری/سینمایی متناسب با ذائقه و معیارهای سینمایی اسکار دارد بحثی دیگر. نمیتوان از خلط دو مبحث جداگانه، نتیجهای صادق و صائب گرفت.
جناب فردوسی بیت معروفی دارد در نعت حضرت رسول و امیرالمومنین که اغلب از بر هستند: چو باشد ترا عقل و تدبیر و رای/به نزد نبی و علی گیر جای. حالا این بیت را در کنار بیت معروف دیگری از جناب سعدی بگذارید که آن را هم بسیاری از حفظ هستند: گفته بودم چو بیایی غم دل با تو بگویم/چه بگویم که غم از دل برود چون تو بیایی. از نظر ارزش ادبی و هنری وهندسه کلام، بیت سعدی بسیار بر بیت فردوسی ارجحیت دارد و نزد هر کارشناس ادبیای، بالاتر از آن قرار میگیرد. آیا این ارجحیت، به معنای دشمنی کارشناسان ادبی با پیامبر و امام است که بیت به ظاهر مذهبی فردوسی را کنار مینهند و بیت عاشقانه سعدی را برمی گزینند؟
طبق حکمت 455 نهج البلاغه، در زمان حضرت علی، عدهای از ایشان خواستار معرفی بهترین شعر عرب شدند. حضرت ابتدا از اعلام خودداری کردند و آن را وظیفه کارشناسان دانستند، اما بعد از اصرار مخاطبان، اشعار شاعر معروف دوران جاهلیت، یعنی امروالقیس را برگزیدند. اشعار این شاعر، مملو از توصیفات ادیبانه و خیال انگیز از دم و نوش و معشوق است. حضرت امیر، خود شاعری چیره دست بودند و در خانوادهای هنرمند پرورش یافته بودند و اشعار پدر بزرگوارشان، جناب ابوطالب، از مهمترین متون ادبی عرب در تاریخ این قوم محسوب میشود و قصیده لامیهاش که حاوی ۱۰۰ بیت است، در حمایت از پیامبر اکرم سروده شده است؛ اما با این همه، رای حضرت در گزینش بهترین شعر عرب، به نام فردی کافر و عیاش همچون امروالقیس درآمد و نه بزرگوارانی همچون ابوطالب و خدیجه کبری. خدا را سپاس که برخی خودارزشی پندارهای روزگار ما در عصر حضرت علی حضور نداشتند؛ چه آنکه این انتخاب حضرت را برنمی تافتند و لابد به جرم اعلام نکردن نام ابوطالب به عنوان بهترین شاعر عرب، ایشان را به انگهایی ناروا متهم میساختند. البته کسی چه میداند؛ شاید خودارزشی پندارهایی هم بودهاند و تهمتهایی هم در این باب روا داشتهاند، ولی تاریخ چنان بیاهمیتشان دانسته که در غبار خود مفقودشان ساخته است.
۲- امسال ۸۱ کشور فیلمهایشان را برای رقابت در بخش خارجی اسکار به این محفل ارسال داشتهاند که از آن بین فقط ۹ فیلم به عنوان نامزدهای اولیه اعلام شدهاند و چندی بعد هم از این میان، نهایتا ۴-۵ عنوان نامزد نهایی خواهند شد. آیا حذف بیش از ۷۰ عنوان از این فهرست ۸۰ تایی، به معنای ضدیت با دین و نظام و سیاست آن کشورها است؟ اینکه امسال از کشورهای ایتالیا، افغانستان، عراق، اسپانیا، آرژانتین، سوییس، و ۶۰-۷۰ کشور دیگر فیلمی در اسکار پذیرش نشده است، یعنی اینکه آمریکای جهانخوار، با این کشورها مشکل جدی ایدئولوژیک دارد و فقط با ۹ کشور فرانسه، آلمان، فنلاند، دانمارک، کلمبیا، بلژیک، مجارستان، ایرلند و اردن دوست است؟ بامزه اینجا است که امسال فیلم ارسالی اسرائیل هم پذیرفته نشده است؛ فیلمی که طبق گزارشهای خبری، اتفاقا اثری ضد نظام جمهوری اسلامی ایران است. آیا این بدان معنا است که گردانندگان اسکار با اهداف سیاسی و ایدئولوژیک اسرائیل تضاد دارند و به همین دلیل فیلمش را در اسکار رد کردهاند؟ بالاخره اسکاریها چه کارهاند؟ فیلم ایران را رد کنند، میگویید به دلیل خاستگاه صهیونیستیشان است؛ حالا که فیلم اسرائیلیها رد کردهاند، به خاطر خاستگاه چی چی شان است؟ راستی؛ آیا همه این هفتاد و خردهای کشور هم به میزان جاروجنجالهای رسانهای برخی از ما، از نپذیرفتن فیلمشان تعبیر به دشمنی و خصومت کردهاند و یا اینکه خیلی متمدنانه، قواعد بازی را رعایت کردهاند و با آن، مثل هر محفل رقابتی دیگری که تعداد انبوهی ردشده و معدودی نامزد و یک عنوان برنده دارد برخورد کردهاند؟
۳- برخلاف بسیاری از ذهنیتها، اسکار یک جشنواره نیست که با حضور ۷-۸ نفر داور یا هیات انتخاب، ماجرای پذیرش و برنده شدن شکل گیرد، بلکه یک گستره وسیع از سینماگران و سینماشناسان سراسر جهان به وسعت بیش از شش هزار نفر، در فرایندی مبتنی بر رای دهی و امتیازسنجی، فیلمها بر اساس تخصص، و میزان شهرت و اعتبار اثر، میبینند و برمی گزینند و آثاری که بیشترین امتیازها را کسب کردهاند، معرفی میشوند. در چنین گسترهای، اینکه سیاستهایی از قبل تعیین شده و فرمایشی شکل گیرد، به مضحکه میماند. بله... هر کس هم برای خود جدا از تخصص هنریاش، به هر حال دیدگاههایی سیاسی هم ممکن است داشته باشد که روی برخی قضاوتهایش تاثیر بگذارد و از همین روگاه در اسکار حضور فیلمهای متوسط الحال هم حیرتهایی را میآفرینند (مثل انتخاب فیلم مزخرف آرگو)؛ اما در باب انتخاب فیلمهای خارجی این فضای سیاسی کمتر مجال بروز مییابد. سلیقه و ذائقه داوران اسکار برای انتخاب فیلمهای خارجی، عمدتا به سوی آثار کم هزینهتر و سادهتر معطوف است و بیش از آنکه دنبال جلوههای مثلا مرعوب کننده گرافیکی و رایانهای و انفجاری باشند (چیزی که اصل جنسش در خود سینمای آمریکا به وفور یافت میشود)، در پی کشف ایدههای خلاقانه روایی و هنری و بومی و دراماتیک هستند. برای همین هم اغلب کارشناسان سینمایی ارسال فیلم محمد را برای اسکار اشتباه میدانستند، چه آنکه اتفاقا نقطه ضعف اساسی این فیلم روایت ضعیف داستانی و شخصیت پردازانهاش بود که تلاش شده بود در پشت جلوههای ویژه گل درشت کار، پنهان نگه داشته شوند؛ یعنی فرایندی کاملا معکوس با معیارهای اسکاریها.
۴- برخی بعد از چند سال مجددا پای جدایی نادر از سیمین را به میان آوردهاند و از این گفتهاند که اسکار فقط به فیلمهای به زعم ایشان سیاه نما جایزه میدهد و فیلم فاخری همچون محمد را معلوم است که از دور خارج میکند. این نیز مغالطهای بیش نیست. ایران تا به حال فیلمهای مختلفی از فیلمسازان مورد طعن جریانهای خودارزشی پندار راهی اسکار کرده است که هیچکدام حتی به مرحله نامزدی هم راه نیافتهاند؛ از بادکنک سفید جعفر پناهی گرفته تا زمانی برای مستی اسبهای قبادی که اگر قرار به صحت ایده سیاه نمایی هم باشد، این عنوانها به مراتب از فیلم فرهادی سیاه نماتر هستند. اگر قرار به استفادههای سیاسی میبود، قطعا من ترانه ۱۵ سال دارم (فیلم ارسالی ۲۰۰۳) میتوانست با استناد به ادعای ازدواجهای نوجوانان و تلاش برای قرار نگرفتن در مناسبات مردسالارانه نمود بیش تری داشته باشد، نفس عمیق (فیلم ارسالی ۲۰۰۴) میتوانست با استناد به ادعای رواج پوچ گرایی و ایدز در جوانان ایرانی بهره بیش تری به منویات سیاسی ایشان برساند، درباره الی... (فیلم ارسالی ۲۰۱۰) میتوانست طبق همان ادعای خودارزشی پندارها که درباره لیبرالیسم جنسی است، بسیار مورد توجه قرار گیرد، فیلم گذشته (ارسالی ۲۰۱۴) که باز طبق ادعای همان گروه درباره تحقیر غیرت مرد ایرانی مسلمان است، قاعدتا میتوانست برنده اول اسکار باشد و... نه آقایان! فیلم سیاه نما و فیلم فاخر و از این دست تقسیم بندیهای جعلی، حاصل بافتههایی است که صرفا مصرف داخلی برای محافل سیاسی در حوزه فرهنگ دارد. کمی جلوتر از نوک بینی مان، واقعیت معیار بر پندار پیشی میگیرد.
۵- برخی در تعابیر و برداشتهای تخیلی خود، کار را به آنجا رساندهاند که نظر منتقدان سینمایی را در نشریات و رسانههای داخلی مایه اصلی تصمم گیری اسکار در رد فیلم مجیدی دانستهاند. این خودش در حد یک فیلم کمدی جذاب است. فرض کنید آن شش هزار نفر عضو هیات آکادمی اسکار بیایند و نقدهایی را که مثلا مسعود فراستی و کیوان کثیریان و نیما حسنی نسب و اشکان راد و روبرت صافاریان و بنده و دو سه نفر همکار دیگر بر فیلم محمد در چهارتا مجله و روزنامه و سایت نوشتهاند، به زبان انگلیسی و زبانهای دیگری که بدان مسلط هستند (لابد با گوگل ترنسلیت) ترجمه کنند و بر اساس آن بخواهند فیلم مجیدی را ارزیابی کنند؛ چه فضای مفرحی از دلش بیرون میآید! البته نمی دانیم چرا زمانی که فراستی آن همه منفی گویی علیه جدایی نادر از سیمین کرد، اسکاریها وقعی به ایدههایش نگذاشتند و حالا که نقد منفی بر محمد نوشته است، نقدش معیار تصمیم گیری شده است؟ راستی اگر داوران اسکار یک نسخه از آن ترجمه نقدهای ما را به زبان انگلیسی دارند لطفا برایمان بفرستند. برای دلخوشیهای آرشیویمان لازم میشود. از این شش هزار نفر، یکیشان هم بفرستد غنیمت است.
۶- اسکار محفلی سینمایی است که کارکرد اصلیاش در حوزه سینمای آمریکا جاری است و در بخش سینمای جهان (آن هم از نوع غیرانگلیسی زبان) فقط یک عنوان فیلم را به عنوان برنده اعلام میکند. برنده شدن در این یک عنوان، البته از این جهت که میتواند به اعتبار و شهرت اثر یاری رساند، خوب است، اما اینکه به گونهای رفتار کنیم که گویی اسکار حق مسلم ما است و عدم پذیرش در آن به معنی محرومیت از این حق مسلم است، بیشتر خود را در معرض مضحکه شدن قرار دادهایم. ضمن اینکه اتخاذ مواضع یک بام و دوهوایی هم مزید بر این مضحکه میشود. اگر اسکار بد است و صهیونیستی است و کذا و کذا، پس چرا در آن شرکت میکنید؟ اگر خوب است، پس چرا خوب بودنش تا قبل از اعلام نتایج فقط اعتبار دارد و به محض اینکه نتایج دلخواهتان نباشد، انواع انگ و ننگها را نثارش میکنید؟ این موضع غریب، تداعی بخش همان رویکرد مصادره به مطلوبی است که در اغلب مواجهههای برخی از ما با قضاوتهای بیرونی دیده میشود. اگر غربیها از خود ما تعریف کنند؛ برداشت کلی این است که آنها در برابر ابهت و عظمت ما لب به اعتراف گشودهاند و تسلیم شکوه ما شدهاند. اگر از ما تعریف نکنند، ماجرا مربوط به کینه توزی دیرینهشان میشود. اگر هم از رقیبان یا هر کس که مورد تاییدمان نیست تعریف کنند، جار راه میاندازیم که ببینید اینها چقدر خائن و تحت نفوذ و عامل اجانب هستند که دشمن ازشان تعریف کرده است. بدین ترتیب بر یک پدیده واحد، بسته به اینکه چقدر مطلوب دل ما باشد یا نباشد، نتیجههای از قبل تعیین شدهای مترتب میشود و حالا حکایت اسکار هم از همین قبیل است...