ميثم دكان خرم فروشي داشت و امام گاهي که فراغتي پيدا ميكرد در دكان او مينشست و گاهي كه ميثم نبود به جاي او خرما ميفروخت و دكانش را اداره ميكرد!
امام به سبب صفاي روحی و ظرفیتی كه در اين مرد ديده بود، سخنها و رازهایی به او ميگفت كه به ديگران نميگفت. امام میثم را از چگونگی شهادتش، قاتل وی و آویختهشدنش به درخت نخلی که آن را به او نشان داده بود، آگاه ساخته و به او بشارت داده بود که پاداش مقاومت او در آخرت همنشینی با علی است. از آن پس میثم کنار آن درخت نماز میخواند و با آن سخن میگفت؛ درختی که در مقابل خانه عمروبن حُريث بود.
عمرو ميگويد: گاهي که ميثم به من ميرسيد ميگفت: با تو همسايه خواهم شد با من خوب رفتار كن!
من ميگفتم: كدام خانه را ميخواهي بخري؟! خانه اين پهلو را يا آن پهلو را؟ روزي كه او را بر در خانه من به دار زدند معني حرفش را فهميدم.
سرانجام ميثم را بر تنه همان درخت خرما به دار كشيدند. دستها و پاهايش را به تنه اين درخت ميخ زدند ولی در همان حال راجع به فضایل و سیره امام و بدبختيای كه مردم بدان گرفتار بودند سخن ميگفت و مردم را ارشاد و هدايت ميكرد. تا اینکه خبر به جائر كوفه رسید و دستور داد شكمش را دريدند و او را به شهادت رساندند.
آیا میدانستید که میثم ایرانی بوده است؟!
زیارت مرقد نورانی او در نزدیکی مسجد سهله را از دست ندهید.