تاریخ انتشار: ۳۱ فروردین ۱۳۸۹ - ۱۴:۱۹

علیرضا آقابالایی رو با دو نیم‌تایی که داشت فراموش نمی‌کنم.

چقدر برای این دو صفحه کنداکتور‌ جام‌جم «بخوانید و ببینید» حرص می‌خورد. چه دو صفحه پردردسری هم داشت.

برنامه‌های تلویزیون رو تو خونه ش ضبط می‌کرد تا روز بعد توی روزنامه، از فیلمی که ضبط کرده بود Captuer بگیره. به امیدی که عکس‌های پشت ناخنی صفحه، جدید باشه.

همیشه از حجم آگهی می ترسید، اون قدر می نوشت که اگه صفحه ش آگهی هم نداشت باز هم باید کلی حذف می‌کرد چه برسه به وقتی که آگهی داشت. پنج شش سال قبل که این طور بود.

هر روز ساعت 2 بعدازظهر سروکله‌ش پیدا می‌شد با سروشکلی تکراری؛ تی‌شرت سه دگمه، شلوار پارچه‌ای، سیگار، چایی و یه بغل برگه‌های فکس برنامه‌های تلویزیون.

سلامی می‌گفت، مستقیم جلو می‌رفت. تا انتهای اتاق صفحه بندی. علت داشت؛ هم کنار پنجره بود برای سیگار و هم کنار رفیق صفحه‌بندش که از قضا اسم اون هم علیرضا بود. اونا برای نصف صفحه کلی وقت می ذاشتن از بس که وسواس داشت. اگر صفحه ش آگهی می‌خورد با هر ترفندی که شده بود سعی می‌کرد مطالبش را از آگهی‌ها دور کنه. " دورت بگردم ! یه دسن دور این آگهی می‌زاری".

کارشون که تموم ‌می‌شد فقط یه خواسته داشت: "دستت درد نکنه! می‌شه دو تا پرینت A4 بدی از صفحه؟"

نمی دونم پرینت‌ها را بایگانی می‌کرد، یا دور مینداخت؟

بعد دوباره حدود ساعت 7 و 8 می اومد. این بار آروم و بی‌سرو صدا طوری که کسی متوجه حضورش نشه. صفحه‌ش رو دوباره نگاه می‌کرد. نگران بود که شاید یه کارد آگهی به دسترنج روزانه ش هجوم برده باشه.

30فروردین 89، پایان این تکرار بود. روحت شاد علیرضای عزیز.

آخرین دسترنج آقابالایی

 

منبع: خبرآنلاین
"