یکى مى گوید او دشمن علم و تجددستیز است و دیگرى بانگ برمى دارد که فلانى دیندارى را محال و ممتنع مى داند. البته اگر کسى معتقد باشد که مدرنیته بهترین عالم امکان است و همواره پاینده و پایدار مى ماند، یا باید از دین رو گرداند یا آن را با مدرنیته به نحوى سازش دهد (که در نهایت امر، این هر دو یکى مىشود) چنین کسى باید متوجه باشد که عالم تجدد در نظر او دیگر یکى از عوالم امکان نیست، بلکه وجودش واجب است و در این عالم واجب، اشخاص یا دستکم بعضى از اشخاص هر طور بخواهند مى توانند زندگى و عمل کنند و اعتقاداتشان هم هرچه باشد در مسیر و اداره امور، مؤثر است.
مى گویند اشخاصى هستند که دانشمند و مهندس و تکنوکراتند و در اداره امور تکنولوژى سهم مؤثرى دارند و داراى اعتقادات دینى هم هستند; بنابراین ممکن است که دیندارى در عالم مدرن محفوظ و پایدار بماند.
در اینجا مساله این است که این اشخاص در کار خود از کدام قواعد و قوانین پیروى مى کنند. هیچ کس نمى تواند بگوید اعتقادات دینى و به جا آوردن فرائض و مناسک دین در جامعه مدرن ممکن نیست; اما اعتقاد داشتن و فرائض و مناسک را انجام دادن، چیزى است و نگاه دینى به عالم داشتن و در کار و شغل از حکم دین پیروى نمودن، چیزى دیگر.
مدرنیته نمى خواهد و نمى پذیرد که دین در گردش امور و ترتیب کارها دخالت کند. یعنى در عقلانیت تجدد، سخن و قانون، سخن و قانون بشرى است و هرچه وراى این باشد بى اعتبار و اساطیرى و مردود است. مگر اینکه تغییرى در اساس مدرنیته پدید آید. یعنى اگر بشر آینده اى داشته باشد محکوم و مجبور نیست که در این عالم بماند و این عالم ابدى نیست. ما هر قدر کارمان دشوار باشد افق امکان به روى بشر باز است.
اگر در مدرنیته، با این که همه چیز همواره در حال تغییر و نو شدن است، فردا با امروز تفاوتى ندارد و آنچه هست تکرار مى شود، به پسفردایى مى توان امید بست که تکرار امروز و فردا نیست.