صدای ایستادن یک هایس در محوطه مسکونی ویلاها، صدای تپش قلبها را تندتر می کند طوری که هرکس پژواک قلب دیگری را می شنود...این هایس لعنتی، قصد نیامدن ندارد و این خاصیت «جنگ» است!
آنها که این روزها در گرماگرم بهمن 95، شبانه روزهای تلخ و سخت جنگ را فراموش کردهاند و دلواپس برجام هستند، بد نیست در اولین فرصت شاهکار خانم منیر قیدی را ببینند. بد نیست خانواده محترم این جماعت دلواپس که حتما روزگار آژیر قرمز و وضعیت سفید و زیر پله های سیمانی و غرش هولناک موشک را به خاطر دارند، برای ساعتی روبروی پرده نقره ای بنشینند و «ویلاییها» را تماشا کنند.
داستان زندگی عاشقانهای که از دست میرود و جز سایه روشن خاطراتی شیرین، چیزی از آن نمیماند! ما شاهد زندگی جالب زنانه ای هستیم که داخل اردوگاه ویلایی در نزدیکی مناطق جنگی روزگار میگذرانند. همسران و فرزندان رزمندگان و فرماندهان جنگ که در خانه خود را رها کردهاند و آمدهاند نزدیک مردان خود! خودشان را سرگرم می کنند تا گذر عمر زیر سایه موشک و خمپاره را کمتر حس کنند. مربای هویج درست می کنند، سبزی می کارند، لباس رزم می دوزند و...آمدهاند اینجا تا اگر فرصتی پیش آمد، همسرانشان دقایقی بیایند و هم را ببینند و دوباره روز از نو و روزی...
این خاصیت جنگ است، ویرانگر است و آدم ها را از هم دور می کند؛ چه شهید شوی، چه اسیر و چه مفقود...برای دخترک چشم به راه آمدن پدر با یک عروسک کوچک، فرقی ندارد! برای سواری دادن به پسرک آتش پارهای که از سروکولت بالا می رود؛ فرقی ندارد که شهیده شده ای یا اسیر...سایه ات نیست! سایه سر خانه نیست! مرد زندگی یک دختر جوان نیست...
و بدتر از این نبودن، دلهره توقف آن هایس لعنتی است که ابتدا نامه ای را به فرمانده اردوگاه می دهد و بعد چشمها در چشم این خانم فرمانده، گره می خورد و نفس ها حبس میشود و لبها به زمزمه میافتد... این پاکت تازه آمده خبر شهادت کدام سایه سر است؟
اینجا که باشی، پیر می شوی، چکه چکه آب می شوی از این همه استرس روزانه و دور زدن هایس جلوی خانه فرمانده!
تماشاگر «ویلاییها» هم که باشی پیر میشوی و نفس در سینهات حبس میشود. در این سالها کمتر کسی تماشاگر غم و رنج این شیرزنان ویران شده بوده و احساس نداشتن این مردهایی را که هرکدام سایه سری، پدری، همسری، برادری و نامزدی بودهاند، برای ما روایت کرده... ویلاییها، نیمه پنهان جنگ تحمیلی است؛ عاشقانه ای بدون مردها که بدون شلیک یک گلوله و ریختن قطره خونی، دلت را ریش می کند از شهدای زنده ای که کمتر دیده شدند.
ویرانگر است و قبل از ویرانی خانه و کاشانه، قلبها را ویران میکند؛ جنگ!