دفاع مقدس (جنگ تحمیلی)
-
مسمومیت یک فرمانده لشکر بعد از خوردن گوشت فاسد وسط عملیات!
نظامینگاهی به گوشت وسط قابلمه انداختم و دیدم کمی سبز رنگ شده؛ به بچهها گفتم این گوشت خراب شده! اما کسی گوش نکرد. من و روحالله شاطری فقط نان خشک را خوردیم و بقیه دمار از روزگار قابلمه در آوردند.
-
فرمانده ارتش صدام: به کسی که مرا اسیر کرده مدال بدهید!
نظامییکی از فرماندهان دفاع مقدس تعریف میکند: در هویزه بودیم که دیدیم جوانی کم سن و سال، ۲ فرمانده عراقی را دستگیر کرده. در صورتی که ابتدا قرار بود او اسیر عراقیها شود.
-
این سردار سپاه، نابغه اطلاعاتی بود /خاطرات خواندنی از زبان مادر شهید
نظامیمادر شهید غلامحسین افشردی می گوید: با بچهها صمیمی بودم و به آنها آزادی میدادم. اجازه میدادم که دوست انتخاب کنند. دوستهای زیادی هم داشتند اما همهچیز حسابشده بود. آن زمان مدرسههای دولتی فعالیت اضافی نداشتند. فقط صاف میرفتند سر کلاس، درسی میخواندند و برمیگشتند.
-
تیراندازی ۲ ساعت طول کشید اما طرف مقابل شلیک نمی کرد /به قول یکی از بچهها دشمن خودی بود
نظامییکی از فرماندهان دوران دفاع مقدس تعریف میکند: در ارتفاعات سورن بودیم که نیروهای ما شروع به تیراندازی کردند. بعد از ۲ ساعت فهمیدم عراقیها هیچ تیری شلیک نمیکنند. وقتی علت را جویا شدم فهمیدم تقصیر خودم بود.
-
هم اندیشی برای برگزاری کنگره شهدای چهارمحال وبختیاری
چهارمحال و بختیاریجلسه هم اندیشی پیرامون برگزاری دومین کنگره شهدای چهارمحال و بختیاری با حضوررئیس سازمان بسیج مستضعفین کشور و مسئولان استانی برگزار شد.
-
سخنرانی شهید همت در آبانماه سال ۱۳۶۱
هیچ کدوممون در آمریکا و روسیه دوره ندیدیم، هممون عملیات و جنگ رو با خون شهدا یاد گرفتیم
نظامیفرمانده قرارگاه ظفر در سخنرانی در سال ۱۳۶۱ می گوید: هیچ کدوممون در آمریکا و روسیه دوره ندیدیم، هممون عملیات و جنگ رو با خون شهدا یاد گرفتیم.
-
عکسی از شیخ حسین انصاریان، زیر تابوت فرمانده /صادق آهنگران نوحه خواند
نظامیزیر سر حاجعباس پر از خون بود. سرش را برگردانم دیدم پشت سر حاجی شکافته شده است. از حسین فهیمی قضیه را پرسیدم، گفت: بالای روستای الهاله، کنار خاکریز دور تا دور آب بود. حاجعباس داشت یک فرمانده ارتش را توجیه میکرد که لشکر۲۷ چه عملیاتی دارد که ناگهان خمپاره دشمن داخل آب منفجر شد. تعدادی زخمی شدند و عباس در جا شهید شد.
-
اعتراض یک فرمانده به سبک ادامه جنگ ایران و عراق/ نظر محسن رضایی چه بود؟
نظامیمحسن رضایی گفت: در بین برخی فرماندهان همچون شهید رستگار و شهید «حمید بهمنی» (مسئول عملیات تیپ۱۰ سیدالشهدا) ابهاماتی به وجود آمده بود که باید به همین سبک به جنگ ادامه دهیم یا سبک دیگری را برگزینیم؛ بنابراین، نظراتی در سپاه تهران شکل گرفت که این نظرات مدتها درباره نحوه ادامه عملیاتها مطرح بود.
-
سرداری که حلقه فرماندهان شهید را کامل کرد /چند سال جنگ، چند ماه فرماندهی، چند دقیقه زندگی
نظامیروزهای آخر اسفند بود، عملیات بدر، شبیه به خیبر، گره خورد بود و نشد آنطور که باید. حلقه فرماندهان شهید لشکر پایتخت هم انگار باید تکمیل میشد. علی مژدهی راوی لشکر در عملیات بدر، دقایق ماقبل شهادت عباس کریمی در ۲۳ اسفند ۶۳ را روایت کرده است.
-
جمله فرمانده شرمنده ام کرد / برگشتم گردان و دیگر هیچ وقت به تسویه حساب فکر نکردم
نظامیآقا مهدی با آن وقار همیشگیاش گفت: «چشم! الان یک تسویه برای شما مینویسم و یکی هم برای خودم...
-
این فرمانده بلندپایه ایرانی، پوتین سربازش را بوسید
نظامیرییس هیأت معارفه جنگ استان اصفهان گفت: وقتی فرماندهی تیپ مریوان را به امیر آذرفر سپردند با وجود گروهکهای ضد انقلاب مثل کوموله در آنجا با صلابت این مسئولیت را پذیرفت و وقتی با انفجار خمپاره از ناحیه دو پا مجروح شد ترس و ناامیدی به خود راه نداد.
-
شورانگیزترین کتابهای 1402 از 8 سال حماسه/ گفتوگو با پنج خلبان فانتوم F4 در دوران دفاع مقدس را بخوانید
کتاب در آخرین سالهای دهه هشتاد کتاب «دا» منتشر شد؛ کتابی که خاطرات سیده زهرا حسینی از روزهای ابتدایی جنگ در خرمشهر را روایت میکرد. این کتاب با استقبال فوقالعاده مخاطبان مواجه و بارها و بارها تجدید چاپ شد.
-
طلبه شهیدی که طاقت آتش جهنم را نداشت+ عکس
احزاب و شخصیتهابرادر طلبه شهید «حامد سروی» میگوید: برادرم در مناجاتهای شبانه جبهه بسیار گریه میکرد. یکی از همسنگرانش علت این همه گریه را جویا میشود. برادرم به او پاسخی میدهد که نحوه شهادت، نشانه استجابت دعاهایش بود.
-
ماجرای سیلی شهید چمران به یک رزمنده چه بود؟
نظامیدکتر با سرعت زیادی به طرف کاظم خیز برداشت و سیلی محکمی به صورت کاظم زد. با حرکتی سریع شانه کاظم را گرفت، از روی زمین بلند کرد و محکم گفت...
-
به مجید گفتم پس کی میخوان این صدام لعنتی رو بکشن /گفت بابا میخوای به خدا رشوه بدی؟
احزاب و شخصیتهاپدر یکی از شهدای دوران دفاع مقدس تعریف میکند: «وقتی مجید از جبهه برگشت، برایش گوسفندی قربانی کردم و گوشتش را پخش کردم. مجید وقتی فهمید قیافه حق به جانب گرفت و گفت: «به خدا رشوه میدهی؟»
-
حاشینهنگاری بر اختتامیه جشنوارهی کتاب سال دفاع مقدس؛
خبرنگار صداوسیما در جای برگزیدهی هیات داوران نشست!
رسانهفاجعهی اصلی در بخش اعلام برگزیدهی خبرنگاران رخ داد... در این بخش به جای نام «صادق وفایی» خبرنگار خبرگزاری که مهر که به شایستگی برای این عنوان انتخاب شده بود، نام «آسیه بحری» خبرنگار صداوسیما قرائت شد! برخی که اصل ماجرا را میدانستند مات مانده بودند... بیرونِ تالار هیأت داوران عصبانی بودند.
-
به بهانهی انتشار کتاب «راه خون»؛ یادداشتهای شهید غلامرضا صالحی؛
هرچه به آخر جنگ نزدیک میشویم، نقطهچینهای سانسورشده بیشتر میشود
رسانهکتاب «راه خون» [یادداشتهای شهید غلامرضا صالحی] زمستان ۱۴۰۲ با پشتکار و پیگیری احمد دهقان منتشر شد... به گفته احمد دهقان «نهادها و افراد ناظر» - که کسی نمیداند اینها چه کسانی هستند؟ - بیش از ۱۰۰ مورد در متن یادداشتها دست بردند و بخشهایی از آن را حذف و سانسور کردند. اتفاقا هرچه به آخر جنگ نزدیک میشویم، {…} نقطه چینهای سانسورشده بیشتر میشود، بهویژه بعد از عملیات کربلای ۵ تا پایان جنگ.
-
یک هدیه متفاوت در جبهه جنگ با عراق
نظامیبخشی از ماستهای اهدایی را داخل خودروها میگذاشتیم و در حین اجرای مأموریت ماستها را به کره و دوغ تبدیل میکردیم. کرهها را نیز تبدیل به روغن میکردیم.
-
چرا احمد متوسلیان به این رزمنده ایرانی سیلی زد؟ /از او میخواستیم بگوید «مرگ بر صدام»
احزاب و شخصیتهایکی از رزمندگان دوران دفاع مقدس تعریف میکند: «یکی از افسراس قوی هیکل عراقی را به اسارت گرفته بودیم و از او میخواستیم بگوید «مرگ بر صدام». تا اینکه حاج احمد متوسلیان سر رسید.»
-
سرها و دست و پاها در اینجا از بدنها جدا میشد/ حقیقتا گروهان تبدیل به تیم شد
احزاب و شخصیتهاجعفر طهماسبی از نیروهای تخریب لشکر ۱۰ سیدالشهدا درباره همرزم جانبازش که روز گذشته به شهادت رسید، میگوید: حاجغلامعلی در کربلای ۵ فرماندهی گردان حضرت زینب(س) را به عهده داشت. با اصرار از او خواستیم که قدری در مورد نبرد در این نقطه برای خانواده شهدا روایتگری کند و او هم با اکراه پذیرفت.
-
آیین رونمایی از کتاب دوجلدی «به اروند رسیدیم» برگزار شد
چهارمحال و بختیاریمراسم آیین رونمایی از کتاب دوجلدی «به اروند رسیدیم» خاطرات جانباز کریم نصر اصفهانی فرمانده تیپ قمر بنیهاشم (ع) با حضور فرماندهان و پیشکسوتان دفاع مقدس در تهران رونمایی شد
-
این تک تیرانداز ایرانی استاد شلیکهای طلایی بود /«صیاد خمینی» و «گردان تک نفره» لقب های چه کسی بود؟
نظامیزرین در حد خواندن و نوشتن سواد داشت. او بهعنوان پاسدار وارد جبهه شد. او بیشک یکی از بهترین تکتیراندازان لشکر بود....
-
شعار دادم لا شرقیه، لا غربیه، صدام جارو برقیه! / یکی از رزمندگان خود را به جای اسیر عراقی جا زد
نظامیلحظهای فکر کردم؛ سپس چفیهام را به صورتم بستم و از دست یکی از اسرای عراقی عکس امام را گرفتم. جلو خبرنگاری آمدم و شروع به بوسیدن او کردم....
-
جمله تلخی که سردار سلیمانی درباره «فرمانده لشکر پایتخت» گفت
نظامیشهید همت، فرماندهای که بعد از گذشت ۴۰ سال محبوب است و فرماندهای که در گفتار و عمل خودش را خدمتگزار رزمندگان نوجوان تا پیرمرد میدانست.
-
فرمانده پادگان بخشنامه بنی صدر را پاره کرد /منطقه خطرناک است، ای کاش پسرت را نمی آوردی!
احزاب و شخصیتهایکی از رزمندگان دفاع مقدس میگوید: در عملیات والفجر هشت رزمندگان با یک مینیبوس از مازندران به فاو رسیدند و بدون سر و صدا در سنگر ما خوابیدند، شب مسئول پشتیبانی جنگ هر بار یکی از رزمندگان را صدا میزد و با خود میبرد؛ بعد دوباره نیروی بعدی را صدا میزد اما هیچ یک از آنها به سنگر بازنمیگشتند.
-
سردار برای کمک به رفتگران، خیابان جارو میکرد /او هیچگاه خود را یک فرمانده خطاب نکرد
احزاب و شخصیتهاسردار میدانهای جنگ بود، چه قبل از انقلاب و چه در سنگرهای دفاع مقدس، همیشه و در هر عرصهای یکی از تأثیرگذارترین افراد بود و در جریان مبارزه با رژیم طاغوت نیز خوش درخشید.
-
دانشآموزی که روی معلم خود اسلحه کشید/ اگر به من بود، همان اول وا میدادم و خلع سلاح میشدم
نظامیسید من حواسم جمع جمع است! آقا اینها اگر برای خلع سلاح ما بیایند، خداوکیلی میزنم. منظورش این بود که با اسلحه به سمتشان شلیک میکند.
-
نیرنگ نیروهای بعثی در میدان جنگ/ فریاد کمکخواهی و آه و ناله در منطقه بلند شد
نظامیبه دلیل گرمای هوا و امکان فاسد شدن پیکرها، باید هرچه زودتر نسبت به پاکسازی منطقه و انتقال اجساد به عقب اقدام میکردیم به همین دلیل چند تن از سربازان به صورت داوطلب به سمت شهدا رفتند تا آنها را به عقب تخلیه کنند.
-
نامه ای عجیب که به دست فرمانده رسید /آجیل مشکلگشا که میخورید، جواب نامه مردم را هم بدهید!
نظامیمردم برای جبهه آجیل مشکلگشا فرستاده بودند که در بین این آجیلها نامهای از یک دانشآموز، بدست شهید حسین خرازی رسید.
-
با لباسهای کردی و مقداری پول عراقی عازم منطقه شدیم/ روایتی متفاوت از تنوع غذایی در جبهه
نظامیروایتی جالب از اعزام گروه شناسایی به منطقهای نزدیک حلبچه و استقرار ۱۰ روزه این رزمندگان در این منطقه را بخوانید.