دقیقاً ۵۰ سال پیش٬ در بحبوحهء تنشهای نژادی و مبارزات مدنی علیه نژادپرستی در جامعهء آمریکا٬ فیلم مشهوری به نام «حدس بزن چه کسی برای شام میآید» (Guess who's coming for dinner) - به کارگردانی استنلی کریمر (Stanley Kramer) - نامزد ۱۰ جایزهء اُسکار شد. داستان فیلم از این قرار بود که یک دختر جوان سفیدپوست میخواهد مرد سیاهپوستی را برای اولین بار به عنوان خواستگار به خانوادهء خود معرفی کند و به همین منظور او را برای شام به خانهء پدر و مادرش دعوت میکند. پدر و مادر با دیدن رنگ پوست میهمان متحیر میشوند و این تصور که داماد آیندهشان یک «سیاهپوست» باشد آنها را به شدت آشفته و مضطرب میکند. اما رفته رفته با مشاهدهء کمالات و فضایل بینظیر میهمان دلشان نرم میشود و سرانجام با ازدواج دخترشان با او موافقت میکنند.
خواستگار جدید مرد قدبلندی است با قامتی تراشید و لباسهای فاخر و زبانی ادبی و چهرهء بینقص «سیندی پوآتیه» (Sidney Poitier)٬ او پزشک نابغه و سرشناسی است که مدرک دکترای خود را از دانشگاههای جانز هاپکینز (Johns Hopkins) و ییل (Yale) دریافت کرده و در «سازمان بهداشت جهانی» سازمان ملل (World Health Organization) کار میکند و کارنامهء فعالیتهای علمی او در جهت ریشهکن کردن بیماریهای کُشنده در قارهء آفریقا چنان پُر بار است که توجه سازمان «نوبل» (Nobel) را نیز جلب کرده. دختر خانوده در معرفی این خواستگار میگوید که او «سراسر آرامش است» و «کوچکترین تنشی در وجودش نیست» و «بر همه چیز مسلط است» و قادر است که فرزندانی تربیت کند که هر کدام «رئیسجمهور آمریکا» شوند. و البته کدام پدر و مادری چنین خواستگاری را برای دخترشان نمیپسندند؟ «حتی» اگر «سیاهپوست» باشد...
البته در نگاه روشنفکری سال ۱۹۶۷ این فیلم میکوشید تا کلیشهها و برچسبها و پیشداوریهای موجود آن زمان در مورد اقلیت سیاهپوست جامعهء آمریکا را به چالش بکشد و تنشها و تبعیضهای نژادی را کاهش بدهد و روابط میان قشر سفیدپوست و سیاهپوست جامعه را قدری «عادیسازی» کند. اما با نگاه نقادانهء سال ۲۰۱۷ میتواند گفت که این فیلم علیرغم انگیزه مثبتاش٬ یک «دینامیزم» قدرت نابرابر و ناسالم بین قشر سفیدپوست و اقلیت سیاهپوست جامعه را بازتولید و تقویت میکرد. یعنی این پیام را به جامعه منتقل میکرد که یک فرد سیاهپوست برای «پذیرفته شدن» و «تایید شدن» و «همطراز» قرار گرفتن با یک فرد سفیدپوست و برخورد شدن از حقوق اولیه و احترام و کرامت بدیهی انسانی خود حتماً باید فردی «فوقالعاده» و «استثنایی» و «بینظیر» - آن هم بر اساس معیارهای سطحی روز جامعه - باشد. او باید مظهر کامل زیبایی و نبوغ و دانش و ثروت و انسانیت و موفقیت - در حد جایزهء نوبل - باشد تا «سیاهپوست» بودن خود را «جبران» کند و در جامعه پذیرفته شود.
امروز ۵۰ سال بعد از جایزهء اسکار فیلم «حدس بزن چه کسی برای شام میآید»٬ این بار در فضای پُر تنش «مسلمانستیزی» و «ایرانهراسی» جامعهء آمریکا٬ آقای اصغر فرهادی در واکنش به فرمان اجرایی دولت جدید آمریکا برای منع ورود مسلمانان (MuslimBan) به این کشور٬ دو شهروند ایرانی مقیم آمریکا را به عنوان «نمایندگان» خود برای حضور بر روی همان صحنه و پذیرفتن جایزه اسکار احتمالی فیلم خود٬ انتخاب کرده است:
خانم «انوشه انصاری»٬ بازرگان موفق و میلیونر ایرانی که با پرداخت ۲۰ میلیون دلار به سازمان فضایی روسیه در یکی از عملیاتهای فضانوردی آنها شرکت نموده و اسم خود را به عنوان اولین زن «توریست فضایی» به ثبت رسانده است.
و آقای «فیروز نادری»٬ از مدیران ارشد سابق سازمان فضایی ناسا (NASA) که نقش برجستهای در پروژههای کاوشگری علمی و اکتشافات مربوط به کرهء مریخ و منظومهٔ خورشیدی داشته است.
قطعاً هدف آقای اصغر فرهادی از برگزیدن این دو نفر به عنوان نمایندگان خود در مراسم اسکار سال ۲۰۱۷ همان چیزی بوده که استنلی کریمر در سال ۱۹۶۷ با ساختن فیلم «حدس بزن چه کسی برای شام میآید» دنبال میکرده است. آقای فرهادی نیز میخواسته کلیشهها و برچسبها و پیشداوریهای موجود در مورد ایرانیان را در افکار عمومی آمریکا به چالش بکشد.
اما واقعیت این است که نگاه جامعهء ۲۰۱۷ به مقولهء حقوق اقلیتها و عدالت و کرامت انسانی و تبعیض نژادی با نگاه سال ۱۹۶۷ بسیار متفاوت است. امروز صدها میلیون مخاطبی که در سراسر جهان شاهد دریافت احتمالی جایزهء اسکار توسط خانم انوشه انصاری و آقای فیروز نادری - به نیابت از آقای فرهادی- خواهند بود٬ لزوماً مجذوب و شیفتهء اِلیت میلیونر و آکادمیک اقلیت ایرانی مقیم آمریکا نیستند و روشنفکران و هنرمندان و فعالان مدنی و نسل جوانی که امروز به شیوههای گوناگون معترض افکار نژادپرستانه و اِلیتیست دولت جدید آمریکاست٬ حقوق و کرامت اولیه انسانیِ اقلیتها قومی و نژادی و مذهبی را مشروط به «میزان ثروت» و «مدارج علمی» اعضای آن نمیداند.
بنا نیست که شهروندان ۷ کشوری که قربانی قوانین تبعیضآمیز دولت جدید آمریکا شدهاند یا اقلیتهای مکزیکی و سیاهپوست و مسلمانی و غیره که خود را در معرض تحقیرها و خشونتهای روزافزون و رشد و تکثیر نگرانکنندهء جریانهای نژادپرست و راستگرای افراطی در سطوح مختلف سیاسی و اجتماعی آمریکا - و اروپا - میبینند٬ همگی «توریست فضانورد میلیونر» یا «دانشمند کاوشگر کرهء مریخ» باشند تا مورد «تایید» و «عنایت» قشر سفیدپوست این کشورها قرار بگیرند. مبارزه با این روند نیازمند رویکردی به مراتب عمیقتر و ریشهایتر و امروزیتر است.
یک هنرمند امروزی و سرشناس در مقیاس جهانی٬ دیگر به خاطر به چالش کشیدن یک کلیشه یا تصویر غلط در افکار عمومی بخشی از جامعهء آمریکا٬ یک دینامیزم نابرابر قدرت و ساختار قدیمی تبیضآمیز را بازتولد و تقویت نمیکند بلکه رویکردی «معناییتر» و «جهانشمول»تر به مسائل دارد.
پیشنهاد:
آقای فرهادی اگر میخواهد از طریق یک حرکت نمادین اعتراض خود را به قوانین تبعیضآمیز و نگاه نژادپرستانهء دولت جدید آمریکا ابراز کند٬ اعتراض او به مراتب تاثیرگذارتر و قویتر و جهانشمولتر خواهد بود اگر به جای الیتهای جامعهء ایرانی مقیم آمریکا٬ مثلاً یک «پناهجوی سوری» یا یک کودک یمنی یا یک «پُلساز» ایرانی - مانند لیلا عراقیان - یا یک هنرمند معترض آمریکایی - مانند مایکل مور - را به نیابت از خود به روی صحنه اسکار بفرستد تا به شیوهء سال ۲۰۱۷ و نه ۱۹۶۷ صدای خود را علیه نژادپرستی بلند کند.