یک رسم نانوشته اما معمول، یادداشتهای آخر سال را به سمت مرور میبرد؛ مرور خود، جامعه و مفاهیم و گزاره هایی که خودآگاه و ناخودآگاه، با آنها روزگار سرمیکنیم.به بهانه ی پایان سال خورشیدی و تغییرات پرشتاب اجتماعی که سرعت و کنترلی بیرون از اراده های معمول، رقم زده اند، به چند ضرب المثل معروف، نگاهی انداخته ام تا با دوبارهخوانی مفهوم آنها ببینیم هنوز هم در فرهنگ اجتماعی ما، جایگاه و مفهوم کلاسیک خود را دارند یا این تغییرات، باعث شده دیگر کاربرد اصلی خود را در روابط و گفتوگوهای روزمرهمان نداشته باشند.
■ همرنگ جماعت
حتما اگر هم یک بار خودمان به کار نبرده باشیم ولی حتما کسی روبهروی ما این ضربالمثل را به کار برده: «خواهی نشوی رسوا، همرنگ جماعت شو». آیا واقعا امروز هم اینطوری است؟ در نگاه اول خصوصا به زندگی افرادی که شاخص هستند، مفهوم این ضربالمثل زیر سوال میرود. همه میدانیم که بسیاری از جذابیتها، در تفاوتها شکل میگیرد. معمولا خصوصا هنرمندان چه در ظاهر پوششی و آرایشی، چه در مدل افکار و اندیشه، آنهایی هستند که متفاوت از عامه مردماند. حالا اگر قرار باشد، همرنگ جماعت نشدن و متفاوت بودن، رسوایی به بار بیاورد که الان باید به جای «هنرمندان» از کلمه «رسوایان» استفاده میکردیم. در قاطبه مردم هم میشود مثالهای مشابه پیدا کرد. یک راننده تاکسی، داخل ماشیناش را به یک پاسیوی بانشاط تبدیل کرده و مسافران به جای داشبورد، گل و گیاه میبینند. اگر قرار بود آن راننده همرنگ جماعت تاکسیدار باشد، این تفاوت و جذابیت شکل میگرفت؟! یا راننده دیگری، خودرواش را به کتابخانه سیار تبدیل کرده تا مسافران را به مطالعه تشویق کند. میتوانیم او را رسوا خطاب کنیم؟! یا نانوایی که چانه خمیر را با آواز، پهن میکند و به تنور میفرستد. این تفاوت، مشتریپسندی برایش به بار آورده یا او را رسوای خاص و عام کرده است؟! خلاف جهت آب شنا کردن بسیاری از مواقع، برخلاف گفته این ضربالمثل، رسوایی که به بار نمیآورد، هیچ، جذابیت به دنبال خواهد داشت. از این موارد گذشته، اگر به عنوان مثال جمع زیادی از اطرافیان ما، غوطهور در دروغگویی باشند، ما باید برای رسوا نشدن همرنگ جماعت شویم؟!
پس فرهنگ اجتماعی امروز ما ثابت میکند، همرنگ جماعت شدن، راه اول و آخر برای گریز از رسوایی نیست. از همرنگ جماعت نشدن، نهراسید!
■ ماهی تازه
برای خیلی از ما پیش آمده که فرصتی را یا از دست داده باشیم یا از چنگمان درآورده باشند. وقتی نشستهایم و غبطه میخوریم، دوستی برای دلداری میگوید: «ماهی رو هر وقت از آب بگیری تازهس.» دلداری آن دوست قابل درک است اما فقط و فقط یک دلداری است. لحظه ای تعمق در موارد مثالی بسیار، ثابت میکند این ضربالمثل همان کارکرد دلداری را دارد و لاغیر. اگر حقیقی با موضوع و از کف رفتن آن فرصت برخورد کنیم، شاید گرفتن ماهی، دیروز تازه مینمود ولی فردا، فایدهای نخواهد داشت. جوانی را تصور کنید که به محبوب خود مثلا به دلیل مخالفت خانواده یکی از طرفین، نرسد و آن محبوب ناچارا ازدواج کند. پنج سال بعد جدا شود و دوباره قرار شود با هم ازدواج کنند. این ماهی درست است که از آب گرفته شده ولی تازگی پنج سال پیش را باز هم دارد؟! یا دیگری را تصور کنید که اقتضائات فیزیکی شغل مورد علاقهاش را داشته ولی در لحظات آخر استخدام، مثلا به دلیل کمبود یک مدرک یا یک معرف یا پارتیبازی آن شغل را از دست بدهد. پنج سال بعد دوباره شرایط استخدام برایش پیش بیاید ولی شرایط جسمانی و فیزیکیاش، آمادگی گذشته را نداشته باشد. این ماهی، همان تازگی گذشته را همچنان دارد؟ خیر. اصلا و ابدا. شخصی را تصور کنید که قصد خرید خانه دارد. ده میلیون پول کم دارد و معامله جوش نمیخورد. به هر دری میزند و 6 ماه بعد 10 میلیون را به هر مکافاتی فراهم میکند ولی آن خانه متاثر از تورم، 30 میلیون افزایش قیمت پیدا کرده. پس خرید خانه بیخرید خانه! میبینید؟ «ماهی» را شاید هر وقت از آب بگیریم تازه باشد ولی ماهی در این ضربالمثل استعاره از فرصت ازکفرفتهای است که دیگربار به کف میآید ولی بسیاری از فرصتها در ظرف زمانی و مکانی خودشان، «فرصت» به حساب میآیند و در آیندهای دور یا نزدیک، دیگر فرصت محسوب نمیشوند. «ماهی» تازه است هر وقت از آب بگیری ولی فرصتها «کهنه» میشوند.
■ چند وجب آب
حتما برایتان یا برای اطرافیانتان پیش آمده که اتفاقی عموما ناگوار بیفتد و به جای تلاش برای جبران، یا شما به آنها بگویید یا آنها به شما بگویند که: «آب که از سر گذشت، چه یه وجب چه صدوجب». از آن حرفهاست! حداقل با دو مفهوم مهم دیگر برای پیشرفت و امیدواری در زندگی منافات و تضاد صددرصدی دارد. اول با مفهوم تلاش. دوم با مفهوم امیدواری. جالب است که در وجوه اجتماعی ادبیاتمان این همه مفاهیم و حتی ضربالمثل داریم که میگوید «شکست، پل پیروزی است». حالا فکر کنید یک وجب آب از سر شما گذشته باشد. این یک وجب، یک وجب شکست است که میشود از آن تجربهای برای پیروزی ساخت. از اینها گذشته آیا جبران یک وجب مساوی با جبران برای فرو رفتن صدوجبی در آب است؟! قطعا خیر. اگر کسی یک وجب در آب فرو رفته باشد، بیرون کشیدنش به طناب نیاز دارد. یکی، دو وجب میتواند به راحتی قابل جبران باشد ولی خیلی وقتها، صدوجب مساوی است با غرق شدن و نابودی کامل. در ثانی، پس امید و امیدواری چه میشود. میگویند امید تنها چیزی است که بعد از مرگ، در آدمی میمیرد. حالا اگر قرار باشد، آب فقط یک وجب از سرِ ما بگذرد و امیدمان ناامید شود و دست از تلاش و جبران برداریم که کار تمام است. پس آب که از سرتان گذشت نگذارید، وجبهایش بیشتر شود.
■ کبوتر با باز
این همه مثالهای مختلف در اطرافیانمان داریم که زیباییها در تضادهای بینشان به وجود آمده است. وقتی تضاد و گاهی تناقض، زیبایی به بار میآورد، چرا «کبوتر با کبوتر، باز با باز»؟ حالا به این مثالها دقت کنید: زوجی را تصور کنید که یکی شلوغ و پرانرژی و پرحرف است و دیگری آرام و ساکت و درونگرا. در اطرافیانتان حتما چنین زن و شوهرهایی را دیدهاید. حالا اگر قرار بود برونگرا، الا و بلا سراغ برونگرا برود و درونگرا، سراغ درونگرا، خیلی وقتها سنگ روی سنگ بند نمیشد. یا دو همکار موزیسین را در ذهن بیاورید که یکی اهل ریتم و موسیقی غربی است و دیگری اهل ملودی و موسیقی سنتی. اگر قرار بود کبوتر فقط با کبوتر پرواز کند، پس ما نباید به موسیقی تلفیقی میرسیدیم و ژانری به نام فیوژن اصل متولد نمیشد. حتی یک مثال ملموس دیگر. دو دوست را تصور کنید که یکی به شدت مذهبی و دیگری دارای نگاهی متفاوتتر است و آن شدت را ندارد. دوست مذهبی میتواند تاثیر مثبت در باورهای دوست دیگر و اعتقادات او بگذارد و دوست آزاداندیش میتواند دوست به شدت مذهبی را با تفکرات مختلف آشنا کند و جلوی افراط را بگیرد که علما معتقدند افراط حتی در مذهب گاهی به خرافه و تکفیر کشیده خواهد شد. میبینید؟ کبوتر وقتی با باز پرواز کند زیبایی پدید میآید. چرا از بچگی این ضربالمثل را در گوشمان کردهاند که «کند همرنگ با همرنگ پرواز»؟! اگر هر هفت رنگ رنگینکمان یکی بود، اصلا زیبایی شکل میگرفت که این ضربالمثل میگوید همرنگ باید با همرنگ پرواز کند یا همنشین باشد؟! پس نامتجانس بودن، همیشه مشکلآفرین نیست.
■■■
تاریخ را نمی شود از نو نوشت، اما تکاپو و زایش جامعه انسانی، نوشدن را در هر "آن" در حال تجربه است. هر چه یاد گرفته ایم و یاد میگیریم، آموزه ای جدید در پی خود خواهد داشت.
* روزنامهنگار و مجری تلویزیون
۴۷۴۷