یکی از راههای دانستن و شاید مهمترین آنها بهرهگیری از ارشادات معلمان به صورت نظری و به ویژه به لحاظ عملی است. معلم و یا به تعبیر عامیانهتر و شاید عارفانهتر الگو و اسوه از مواردی است که انسان همواره به دنبال آن است. همانطور که در مسائل نظری تا وقتی انسان به ذکر مثال نمیپردازد مسئله روشن نمیشود و یا درست جانمیافتد. در مسائل عملی هم تا زمانی که الگو و یا اسوه معرفی نمیشود مسئله به خوبی درک نمیگردد. همچنانکه مثال در مباحث نظری کار را آسان و فهم را ساده میکند و یا به آن سرعت میبخشد، در مسائل عملی هم وقتی نمونهها از شخصیتهای برجسته معرفی میشود آدم تازه میفهمد که هم کار شدنی است و هم دیگرانی از جنس ما و مهمتر اینکه مقارن با زمان ما چنین کارهای بزرگی را انجام دادهاند. ذکر فضائل بزرگان اگر برای همه خواندنی و شنیدنی است، برای کسانی که به نوعی وابستگی به این افراد دارند علاوه بر شنیدنی و خواندنی بودن ایجاد وظیفه و مسئولیت میکند. از این گذشته به تقویت پایههای قومی و خانوادگی و تحکیم روابط میانجامد.
یکی از این افراد که هم فاصله زمانی او با ما زیاد نیست و هم بسیار غریب و ناشناخته مانده است و هم فرزندانش با همه کثرت و یا احیاناً شهرت در حقش جفا کردهاند مرحوم حاج ملا اسماعیل فدایی کزازی استانی برجی است. در این مقدمه به شرح حال مختصری از زندگی وی میپردازم.
شرح حال آیتالله حاج ملا اسماعیل فدائی
او مردی است که حدوداً در سال 1184 هجری قمری در منطقه کزاز استان مرکزی (اراک) دیده به جهان گشوده و در سال 1262 هجری قمری بدرود حیات گفته است. وی عالمی آگاه و مجتهدی بزرگ در زمان خود بوده است و علاوه بر حدود بیست جلد اثر در حوزههای فقه، رجال، کلام و حدیث، دارای دیوان مفصلی از اشعار نغز و دلپذیر است که در نوع جالبتوجه است. اسامی کتابهای او به این شرح است:
1- ینابیع البراهین فی تحقیق الحق الیقین؛
2- الاشعة البدریه فی شرح الجعفریه؛
3- الفیوضات القدسیة فی شرح الرسالة المجلسیه؛
4- قرة العین الناظره فی شرح کتاب التبصرة از علامه مطهر حلی؛
5- معیار التمییزدر شرح وجیز از علامه ملا محمدباقر مجلسی در رجال؛
6- صحیفة الشعر در نظم و نثر؛
7- جنات النعیم در مدح حضرت عبدالعظیم؛
8- کفایة الطالب در شرح مختصر منتهی السؤال و العمل، در فقه؛
9- القساطیس المستقسطة فی القوانین المستنبطة، در علم اصول؛
10- شرح النظام، در تاریخ زندگی حضرت رسول؛
11- مراحل التحقیق فی استواء الطریق؛
12-عوامیة الامامیة؛
13-اناثیة العوامیة؛
14-کشف الاسرار، در رموز اشعار؛
15-عقد اللئالی، در اصول و اعتقادات؛
16-منظومة الشک و السهو و الخلل و الجبران؛
17- السئوال و الجواب؛
18- رسالة المجلسیه؛
19- رسالة الغبن؛
از جمله اساتیدی که وی خود از ایشان نام برده عبارتند از: سید محمد فرزند سید علی اکبر، میرسید علی فرزند محمدعلی طباطبائی، میرزا ابوالقاسم فرزند حسن، شیخ موسی فرزند شیخ جعفر نجفی، و ملا رضا استرابادی؛ اما از شاگردان او اطلاعی در دست نیست.
اشعار او شامل غزل، قصیده، مثنوی، ترکیب بند، ترجیع بند، رباعی و مراثی و نوحهها است. علیرغم این وسعت آثار آنچه دربارة او شگفتآور به نظر میرسد گمنامی اوست. با آنکه او در زمان خود فردی بر جسته بوده و آثارش دلالت بر اهمیت جایگاه وی از لحاظ علمی دارد و مرحوم آقابزرگ تهرانی در مجلدات گوناگون الذریعه بسیاری از این آثار را ذکر کرده، ولی در اغلب شرح حالهای شاعران، نامی از او برده نشده است. همچنین با داشتن اشعاری جذاب و دلنشین که آن را در این کتاب ملاحظه میکنید در تذکرة شاعران مانند آتشکده آذر و یا مجموعة عبرت نائینی از او یادی نشده است. در این کتابها نام فدائی اغلب به فدائی کرمانی و یا یزدی و استرابادی و غیره اختصاص دارد. در عین حال در بعضی منابع دیگر شرح حال مختصری از مؤلف وجود دارد که نظر به اهمیت آنها در این جا به بعضی از آن موارد اشاره میشود.
در دائره المعارف ادب فارسی در جهان عرب از حسن انوشه
در مکارم الاثار در احوال رجال قرن 13 و 14هجری
در دائره المعارف اثرآفرینان(1377)
اهمیت شعر
در بارة شعر و شاعری سخنها بسیار است یکی از صناعات خمس ارسطو به شعر اختصاص دارد. شعر از شعور برمیخیزد و شاعر کسی است که به درجهای از آگاهی رسیده و یا معارف را در قالب اوزان شعری میریزد تا تأثیر آن را بیشتر کند. در عین حال لازم است مختصری در اهمیت شعر نکاتی گفته شود. گویند اول کسی که شعر به فارسی گفت بهرام گور بود که چون روزی او را شکاری دست داد انشاء این بیت اتفاق افتاد:
منم آن پیر یله، منم آن شیر گله
نام من بهرام گور، کنیتم بوجبله
(انیسالشعرا نقل از نامه معانی، 1383، 243-242)
در اینکه چگونه شعر به وجود میآید و چطور کلام موزون و مقفی میشود تا خاطر آدمی را شاد و یا متأثر میسازد سخنهای گوناگونی است که از جمله دو بیت زیر بیانگر آن است (نامه معانی، 246):
ضرورتهای شعر از ده برون نیست
ج
چو وصل و قطع و تخفیف است و تشدید
دگر مدّ است و قصر، اسکان وتحریک
چو منع صرف و صرف از روی تعدید
مرحوم حاج ملا اسماعیل در کتاب عقد الئالی در بارة شعر نکاتی فراوان دارد و حدود 300 صفحه اول آن کتاب را به وصف شعر و شرح اشعار شعرای برجستهای چون کمیت، فرزدق، حمیری، دعبل و مانند آن میپردازد و آنها را ترجمه و گاه مختصر شرح میکند. او میگوید:
موسوی گرمارودی(1391، 10) میگوید شعر دو بخش دارد بخشی که در اختیار شاعر است و بخشی که شاعر در اختیار آن است. شعر اصیل و اصل شعر همان بخش جوشیدنی است که مطلقاً در اختیار شاعر نیست، بلکه شاعر در اختیار آن است. بنابراین زبان، بیان و حتی وزن همه بخش بیرونی شعر است.
او (1391، 26) بین سخنوری و اعجازگری در شعر هم تفاوت میگذارد و میگوید ناصر خسرو، تقریباً در بیشتر اشعارش سخنور است تا شاعر، اما حافظ اعجازگر، اگر نگوئیم در همه، دست کم در دوسوم اشعار خویش، به یک درجه هم شاعر است هم سخنور. ملکالشعرا بهار در این باره میگوید:
شعر دانی چیست؟ مرواریدی از دریای عقل
شاعر آن افسونگری کاین طرفه مروارید سفت
صنعت و سجع و قوافی هست نظم و نیست شعر
ای بسا ناظم که نظمش نیست الا حرف مفت
شعر آن باشد که خیزد از دل و جوشد ز لب
باز در دلها نشیند هرکجا گوشی شنفت
ای بسا شاعر که او در عمر خود نظمی نساخت
وی بسا ناظم که او در عمر خود شعری نگفت
با این تعاریف شعر به جوششی و کوششی و یا شعر و نظم تقسیم میشود، و خواننده متبحر با خواندن و دقت در اشعار این شاعر علم باید قضاوت کند که از شعرهای او کدام از نوع نظم یا کوششی و کدام جوششی و شعر راستین است.
ویژگی اشعار او:
بررسی ویژگیهای اشعار مرحوم حاج ملا اسماعیل فدائی کار آسانی نیست. باید افراد خوش ذوق و ادیب در بارة آن تتبع و غور کنند. اینجانب از آنجا که قریب بیش از چهار سال است بر حسب وظیفه شرعی و عِرق نَسَبی مشغول تصحیح ابیات و غزلیات او هستم تنها به خاطر شناساندن این شاعر خوشقریحه، عالم و مجتهد، اشاراتی بسیار کوتاه و مختصر به بخشی از ابیات او مینمایم. باشد تا با همت فرهیختگان کشور و شاید از جمله علاقمندان از اولاد او قدمهای شایستهای در جهت معرفی او بر داشته شود. اینک بررسی اشعار او را در دو بخش مطرح میکنم. بخش اول مربوط به مشخصات ظاهری، ادبی و هنری است و بخش دوم به ویژگیهای محتوائی و فکری آن اختصاص مییابد. در قسمت اول ویژگیهایی که من در خصوص اشعار او به اختصار ذکر نمودهام عبارتند از:
1- کثرت ابیات
در حالی که بسیاری از شعرای معروف اشعارشان محدود است و و به ندرت از مرز دههزار میگذرد، نامبرده به تنهایی بیش از پانزدههزار بیت شعر در سبکهای مختلف دارد.
2- بحرهای مختلف در اشعار او
بحر در اصطلاح عروض نوع و جنس وزن شعر است همانگونه که درموسیقی دستگاه است. تا کنون در شعر فارسی 19 بحر اصلی و تعدادی بحر فرعی تعریف کردهاند (انوشه، 1367، 228). در یاد نامه معانی (261) آمده است:
بحور نوزده بیش نیستند و آنها بر دو قسماند متحدالاجزاء و مختلفلاجزاء. متحدالاجزاء آن است که ترکیب اجزای آن از یک جزو باشد و آن هفت است:
رمل و کامل و وافر، متقارب آنگه
متدارک، هزج و هفتم آن بحر رجز
اما مختلفه الاجزاء آن است که ترکیب اجزای آن در دو جزء مختلف باشد و آن دوازده است:
طویل و مدید و بسیط و قریب
سریع و مضارع و دیگر غریب
مشاکل و مجتث، پس آنگه خفیف
دگر منسرح، مقتضب ای ظریف
مثلا گویند سعدی در بوستان خود در قالب مثنوی و در بحر متقارب فعولن فعولن فعولن فعول همانند وزن شاهنامه فردوسی سروده است (سعدی، 1368).
مرحوم آیتالله حاج ملا اسماعیل شاعر توانائی است که اگر در همه بحور شعر نسروده باشد به نظر میرسد در اکثر آنها شعر دارد، که قابل بررسی و تحقیق است. به عنوان نمونه: با وزن «فعولُ فعلن فعولُ فعلن فعولُ فعلن فعولُ فعلن»:
خوشا به حالی که از وصالی رسد به شادی پس از ملالی
خوش ایندم ار جان کند به قربان ز بعد هجران به ماه و سالی
با وزن: «مفعولُ فاعلاتن مفعولُ فاعلاتن»
رفتیم از درت دور، اما به ناله و آه
گشتیم بیتو مهجور اما به آه و زاری
با وزن: «مفاعیلن مفاعیلن مفاعیل»
صراط المستقیم است عشق جانان
بس است ای مفتیان راه ضلاله
پس از الف و دویست و پنجه و هفت
کنم یاری طلب الف دو ساله
با وزن: مفعولُ فاعلاتُ مفاعیلُ فاعلن
هرکس گرفته کوره رهی راه میرود
تا ما گرفتهایم ره شاهجادهای
ز راه یزد کرده سفر زائران طوس
یا گشته دل به راه تو دارالعبادهای
با وزن: مفعول مفاعلن مفاعیل:
کی وصف تو گنجدم به نامه
بنویسم اگر که تا قیامه
هرکار کنی به وقت می¬کن
جوئی تو اگر ره سلامه
با وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن:
هجرت ای سرو روان ما را ز پا انداخته
چند دارد تاب هجرِ سرو رعنا فاخته
با وزن: مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن:
جمالت کرده دل را سست و محو و مست البته
که رویت هرکه دیده داده دل از دست البته
فدائی همت عالی فرو نارد هوس را سر
که این کاری است ای دل کار طبع پست البته
با وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلن:
گفت علم عالمی باشد ز چه
گفتم از فهم الف ب تا به ی
گفت هرکس فهمد این را؟ گفتمش
لیک با چون و چرا و چه و به
چند میجوئی شکر از نیشکر
شین و کاف و ر بود در لام وب
از سخن جوئی اگر شهد شکر
از فدائی جوی میجوئی ز که
با وزن: مستفعلن مستفعلن مستفعلن مستفعلن:
هجرت مرا یک در میان همچون تب غب آمده
هم نامه وصلت بجان چون نسخه تب آمده
3- قالبهای شعری فدایی
وی در اکثر غالبهای سنتی شعر از جمله مثنوی، قصیده، غزل، ترجیعبند و ترکیببند طبعآزمایی نموده است. مثنویات او بیشتر در مناجات، مدح و مراثی اهل بیت علیهم السلام است، که در بخش بررسی محتوائی اشعار او با تفصیل بیشتری در این باره سخن خواهیم گفت. علاوه برآن نوحهها نیز فصل مشبعی در سرودههای فدایی را به خود اختصاص داده است.
4- حوادث تاریخی در اشعار او
فدایی در در شعر خود از حوادث تاریخی و داستانهای قرآن فراوان یاد کرده و به صراحت یا تلمیح به آنها پرداخته است. به عنوان نمونه:
توام و یکبار مردن بر دو سن
قدرتش بین در عزیز و در عُزَیر
قاتل و مقتول را نار است جای
از زئیر اندیش در قتل زبیر
هست تل امتحان این خاکدان
بگذر از تل چون یزید بن نمیر
شد عمر پیش امیر المومنین
آنکه بد پیش از عمر چندی عمیر
گر فدائی در محبت راسخی
نه نصیری باش و نه کم از نصیر
یا
بر زمین افتد بریزد اشک با تطویل را
بگذرد یوسف به ره گر مرقد راحیل را
تا بکی صد حیله میآری بیتحلیل مار
حیله کن بهر مآلی هم دمی تحلیل را
انبیا را آمدی جبریل با شرع و کتاب
کی توانی خواب بینی سایه جبریل را
یا
پس تو هم ای فیل، صاحب کعبه را شرمی بدار
شرم میآید گر از این خانه صاحب فیل را
کن بخود رحمی که چون طیر ابابیلت رسد
میدهد از فیل و صاحب هر دو جا سجیل را
در شعر باب علم، امام المتقین: اشاره به حدیث منزلت، آیه الیوم اکمت لکم دینکم، به غزوه خیبر، به لیلةالمبیت، به حدیث نبوی کنت نبیا و الادم بین الماء و الطین و اشاره به سه جنگ صفین، جمل و نهروان دارد.
5- صنایع ادبی در شعر او
صنایع ادبی فنونی است که شعرا با استفاده از آن میتوانند به اشعار خود زیبائی و لطافت ظاهری و معنوی بخشند. یکی از آنها بدیع لفظی است که شامل جناس، تکرار، تفنن، و بدیع معنوی شامل تشبیه، تناسب و ایهام است (شمیسا، 1368). و به قول شمیسا ( 1368، به نقل از قابوسنامه در آئین رسم شاعری):
اگر شاعر باشی به وزن و قافیه تهی قناعت مکن. بیصناعتی و ترتیبی شعر مگوی که شعر راست ناخوش بود؛ ملحی باید که بود اندر آن شعر، با صناعتی به رسم شعرا، چون متضاد و موازنه و سجع و مانند آن. علم عروض نیک بدان و علم شاعری و القاب و نقد شعر بیاموز.
استعارات و تشبیهات از دیگر صنایع ادبی است که به شعر ملاحت و انسجام میبخشد. از نمونههای کاربرد این صنعت در شعر فدایی:
شدم آواره و سنگ غمت بشکست بالم را
در این دام بلا من از کجا جویم نشانت را
ز پیشم بال بگشودی و من در دشت هجرانت
به هر خس نالم و گیرم سراغ آشیانت را
دیگر آرایهها نیز در اشعار او به قدری زیاد است که باید تقریبا آنها را در همه ابیات او دید. آرایه تکرار کلمات و یا استفاده از کلمات متضاد در همه اشعار به خوبی مشهود است. به کاربردن بجای صنعت تضاد در دو بیت زیر به خوبی مشاهده میشود و توانائی شاعر را در بکار گیری مفاهیم برای بیان مقصود خویش که همانا محال بودن امری( انتظار وفا از دنیا داشتن) است را به خوبی نشان میدهد:
وفا و الفت از زال جهان جستن بود جستن
عسل از حنظل و شهد از سم و خور زابر و نور از ظل
امید بخشش از بخشندهای دارم که میبخشد
گهر از آب و لعل از خاک و شهد از نخل و گُل از گِل
- صنعت ارسالالمثل در اشعاراو
داستانزد یا ضربالمثل نیز در اشعار فدایی بسیار زیاد است، به نحوی که کمتر شعری از او را میتوان یافت که اشاره و اشارات ادبی از این نوع در آن نباشد. در این جا فقط نمونه کوچکی از آنها بر حسب انتخاب نگارنده آورده میشود.
مثل:
هستم اگر کم از کاه دشمن زیاده از کوه
شادم که پیش تو دوست کوهی است کمتر از کاه
دل گشته بیت الحزن آمد مگر شب هجر
یا آنکه ماه کنعان امشب فتاده در چاه
یا:
چو بوم غمزده ضربالمثل شوم ترسم
به کام دل کنم ار بیتو دوست گریه و زاری
نهاده بر طبق کف زر حیات فدائی
به عذر پیش جمال نگار سیم عذاری
6- راز و رمز در اشعار فدایی
رمز و راز در اشعار او فراوان است تا آنجا که خود به آن اذعان دارد و از این روست که کتابی تحت عنوان کشفالاسرار فی رموز الاشعار دارد، که متأسفانه من هرچه تلاش کردم که از آن اثری بیابم موفق نشدم. امید است دوستان و آشنایانی که با اولاد او مرتبط بودهاند اگر خبری از این کتاب دارند آن را در اختیار قراردهند تا پس از عکس¬برداری آن را مجدداً به خود آنها تحویل دهم. از نمونههای اشعار پر راز و رمز وی که بعضا در روش تعمیه و معما، و حساب جمل و ماده تاریخ پرداخته شده میتوان به نمونههای زیر اشاره کرد:
کارم نشد به کام که کارم به کام شد
عیشم نشد مدام که عیشم مدام شد
همت بلند بود ز مطلب گرفت اوج
مطلب نشد تمام که مطلب تمام شد
ساقی دلم شکست ولیکن درست شد
جامم نکرد پر که پر از نشئه جام شد
یا
دهی شیر بر طفل بوزینه گر
نه بوزینه آن نه تو بوزینه گر
به بازار بافندگان کی رواست
کنی پود کرباس پودینه گر
دهد کی بکنج لحد بر تو سود
نهی گنج دنیا به گنجینه گر
به هر دل تجلی کن نور فیض
گرفت ار قساوت نه دل پینه گر
نه دجال را شاهی و نه کدخدای
نشیند بجز یاد و صد کینه گر
گنه از یهودیة اصفهان
کند منتشر کفر دیرینه گر
بود پیش اتباع او از قصور
یهودی و اعراب مادینه گر
فدائی رخش جو ز آینه دل
دل آئینه و اوست آئینه گر
یا
سیزده کن اخذ از هفتاد و سه
پس از آن هم دور میکن دو دو سه
پس یکی ماند که دو دو سه از اوست
رهنمای و پیشوا بیچون و چه
در حدیث فرقه از آن سیزده
نمط اوسط کیست ایشان فانتبه
یا
نود و نه طلبی پس دو به نه افزون کن
نیست در دفتر هفتاد و دو هفتاد به پنج
و یا
فاصله سی شنبه و یکشنبه راست
گرچه باشد هریکی را سه و شصت
و یا به جای اینکه از کلمه استفاده کند برای رعایت قافیه و وزن شعر آن را به حروفش کاسته است مثل:
ل و ب و ش و ک و ر در شعر:
از چه میجوئی شکر در نیشکر
شین و کاف و ر بود در لام و ب
و یا:
محبت مؤمن بیمیم بخشد همزه فتحش حق
عدویت مشرک و سازد همیشه دور از او شین را
یعنی خدا به مؤمن امن میبخشد و به مشرک مرگ؛ چون وقتی از مؤمن میم حذف و همزه فتحه داده شود میشود امن و وقتی ش را از مشرک حذف کنی مرک باقی میماند.
و یا:
آن خط مستقیم کند راست کاف و جیم
آن مرکز است دایر او گشته حا و قاف
7- عشق و شوریدگی در اشعار او
اگر کسی با زندگی و روحیات شاعر ما که خود فقیهی جامعالشرائط و عارفی وارسته و از دنیا گذشته آشنا نباشد و فقط از طریق پارهای از اشعار وی به ویژه غزلهای مملوّ از غلو و مبالغة او بخواهد در بارهاش قضاوت کند ممکن است او را فردی عاشقپیشه که دست از همه چیز شسته و در پی معشوق ظاهری میگردد و یا همچون بعضی صوفیمسلکان به ولنگاری و بیتوجهی به همه آداب و رسوم مبتلا شده متهم کند، در حالیکه چنین نیست؛ او در عین حالی که از عالیترین مضامین و زیباترین استعارات و تشبیهات را برای بیان راز و سوز درونی خود و ارادتش نسبت به معشوق و یا معشوقانش استفاده میکند خود، آدمی مقید و معتقد بلکه مجتهد و الگو در جامعه و زمان خود است. بیان من از وصف اشعار و تلمیحات و تشبیهات شعر او قاصر است. اهل فن خود بهتر قضاوت خواهند کرد و نکتهها را درخواهند یافت. از نمونههای شعر عاشقانه فدایی به این ابیات بسنده میکنم:
ساقی بیار جام که کارم ز کار رفت
یاد از بهشت و حور و می خوشگوار رفت
عمری کمین نمودم و غافل شدم دمی
تیرم خطا نمود و شکار از کنار رفت
یا:
بیا که درد فراقت مرا به دل بار است
هزار بار که باری هزار خروار است
خبر کنید زلیخاوشان سرخوش را
که یوسف عجمی در میان بازار است
عزیز مصر کند از خریدش ار اهمال
که زال مصر به کف رشته و خریدار است
به شهر عشق بیا کن علاج بیدردی که گر کم است دوا لیک درد بسیار است
اگر عزیز کند ور کند فدائی خوار
رضا به کرده یارم دهم که مختار است
یا
جمالت جلوه در دل کرد چون بدر
شبم شد از خیالت لیلةالقدر
باذن ربهم من کل امرِ
سلام هی حتی مطلع الفجر
ندارند عاشقان پروائی از جان
فدائی عاشقان را خون بود قدر
8 - تخلص او
تخلص او فدائی است و در همة اشعارش مثنویات، قصائد و غزلیات و مانند آن، همین تخلص را آورده است. البته در کتاب عقداللئالی خود از حادثهای خبر میدهد که جالب توجه است او میگوید در آغاز دوست داشته است تخلص خود را ذبیحی بگذارد (شاید به این دلیل که نامش اسماعیل است و اسماعیل پیامبر به ذبیحالله معروف است)، اما متوجه میشود که شاعری در یزد که مورد علاقه و ارادت او بوده و اشعارش را میپسندیده تخلص ذبیحی را انتخاب کرده است. او بخاطر اینکه ارادت خود را به او نشان دهد از تصمیم خود منصرف میشود و از تخلص فدائی استفاده میکند که با ذبیحی تقریبا هممعنا و مشابه است. او درپارهای از اشعارش با زیبائی و با اشاره به این حادثة تاریخی، هم نام و هم تخلص خود را ذکر میکند. مثل:
اگر پرسد چه کردی با فدائی
گو اسماعیل را کردم فدایش
9- درد دل و شکوه در اشعار او
شعرا معمولا طبعی لطیف دارند و یا دستکم لطیفتر از دیگران. آنها بسیار حساساند و از بیوفائیهای مردم دنیا و بیتوجهی آنان به سعادت خود رنج میبرند. بهویژه از اهل و دیار خود که بیشترین دلبستگی را به آنها دارند و بیشترین نامهربانی را هم از آنها میبینند. از نمونه این دست اشعار فدایی:
فدائی ما ز بُن کندیم بنیان شکیب امشب
ز سیلاب غم آن دلبر نامهربان آخر
یا
به کامم کی گوارا شکر و شیر
که کرده هجر جانانم ز جان سیر
ببالینم رسیدی در دم نزع
به قربان سرت دیر آمدی دیر
ز هجر روی تو بیجا چه نالم
که هجرانت نمیگنجد به تقریر
دلم میسوزد از این غم فدائی
که بینم حقشناسی را به تزویر
10- حاج ملا اسماعیل و مردم زمانش
او در عین حالی که در بعضی موارد از کزاز و زیبائیهای آن سخن میگوید ولی در پارهای از اشعارش گوئی از مردم آنجا خسته شده و از این که قدر او را نمیدانند گلایه دارد. او با آنکه تعرب بعد از هجرت را نکوهش میکند و در پارهای از اشعارش به آن اشاره دارد، اما چگونه است که باز اکثر عمر خود را در آستانه و محل کنونی برج که قبر او هم در آنجاست به سر میبرد و شاید به مصداق آیة شریفه﴿ فلو لا نفر من کل فرقه طائفه لیتفقهوا فیالدین و لینذروا قومهم اذا رجعوا الیهم﴾ به تدریس و پرورش شاگردان میپردازد. اما در عین حال همچون همة علما که از دست مردم و قوم خود عذاب میکشند و رنج میبرند نالان و شکوهگر است. مثل:
خوش است ای دل به دلبر راز گفتن
حدیث درد هجران باز گفتن
ز دریا جانب بندر رسیدن
حدیث خواجة شیراز گفتن
وز آنجا کردن آهنگ سپاهان
سخن از رفتن کزاز گفتن
بکلی بستن از زاغ و زغن لب
سخن باز از زبان باز گفتن
نمودن شکوه از بیمهری دوست
جفای جمله بیاغماز گفتن
یا
نیست باک از نیش عقرب دیگرم ای دل که هست
اقربایم هریکی از بهر اذیت عقربی
11- نصیحت و موعظه در اشعار او
نصیحت و موعظه در اشعار او فراوان است و کمتر شعری را میتوان یافت که خالی از پند باشد. در واقع او شاعری واقعگرا، عالم، عارف و متعهد است، که نمیتواند از تعلیم دیگران صرفنظر کند و تنها به سرنوشت خویش بیندیشد.
لب ز عسلتر چه شد میشود از نیشتر
هست در این نوش و نیش از پی او نیشتر
جز به کفاف از جهان تر مکن القصه لب
هرچه خوری آب بحر تشنه شوی بیشتر
یا
به زنجیر طبیعت بسته چندی
برآر ای دل ز پای شوق بندی
قدم بر فرق عرش نیستی زن
برونآ زین حضیض خودپسندی
ز همت نیست از دنیا گذشتن
ز خود بگذر اگر همت بلندی
12- استفاده از داستانها و شخصیتهای تاریخی و اسطورهای
استفاده حد اکثری شاعر از شخصیتهای معروف تاریخی و افسانهای نشان از تسلط و تبحر وی بر این موارد دارد. علاوه بر استفاده حوادث تاریخی به ویژه در مورد پیامبر اکرم و علی علیهما السلام از اسطورههای لیلی و مجنون، شیرین و فرهاد، سلامان وابسال، رستم و اشکبوس یاد میکند. از افراد دیگر که در تاریخ نام ونشانی دارند و او از آنها یاد کرده است عبارتند از: مرداس و اسامه، غانم هندی، زرقای یمامه، رحمن یمامه، کلب بو دلامه، حنظله غسیل الملائکه، هلاکو و مستعصم، نعمان و سنمار، بوحنیفه و مؤمن طاق، شاه اکبر هند، یزید بن نمیر، عزیز و عزیر، نصیری و نصیر، سبیعی، میزان هندی و مانند آنها.
او شاعر خوشقریحهای بوده که علیرغم اشتغالات فراوان از درس و بحث و موعظه و پرداختن به مسائل فقهی مردم در همه سطوح، گوئی آنچه را یاد میگرفته است و یا میخواسته به دیگران بگوید به سرعت آن را در قالب نظم هم در میآورده است.
می دهد کی شمع شب نور آدم شبکور را
چشم نابینا کجا بیند شعاع نور را
صالحان قوم موسی صالح قوم خوداند
نیستند صالح شنیدن صوت کوه طور را
گوش کن ای کارفرما نقل اصحاب رقیم
تا بدانی مزد باید داد هر مزدور را
میشود در دم مصاحب با سلیمان مور لنگ
لطفش ار بخشد به موری طالع تیمور را
ویا در یک بیت هم از شیرین و فرهاد و هم از لیلی و مجنون یاد میکند:
مجنون شده دل بیتو و فرهاد که دیده
با لیلی زلفین تو شیرین شمایل
شاعر ما در عین حال در موارد متعددی از خود و اشعارش تمجید میکند و به فضل خود به ویژه در فنون شعری و فصاحت بیان معترف است والحق جای تمجید هم دارد. او به عنوان مثال میگوید:
شعر فدائی ز عراق و عجم
تا غری و یثرب و بطحا گرفت
یا
شعر تو حکمت و بیان تو سحر
تو بیان سحری و نئی ساحر
13-کلام و استدلال در اشعار او
مباحث کلامی شامل خداشناسی، و به ویژه امامشناسی در اشعار حاج ملااسماعیل به خوبی خود نمائی میکند. مثل:
دم زنم زآیه¬ی وصل تو اگر با شد و مد
مد و تشدید کند وصل ازل را به ابد
با تو ما راست یکی نسبت و او هم نه یک است
ما موحد ز توایم و تو خود فرد احد
از چه رابع به ثلاث است و نه ثالث به ثلاث
زانکه ذات احدش را نسزد سنج عدد
که در این جا علاوه بر بیان مسئلة توحید و وابستگی مطلق انسان به خدا از آیه قرآن در سوره کهف هم استفاده کرده که هیچ سهای نیست الا اینکه خدا چهارمی از آن است، بر خلاف آنچه که مسیحیت به تثلیث اعتقاد دارد.
یا در اشعار زیر با استدلال ثابت میکند که اولی و دومی و نیز اصحاب سقیفه بیجهت و بدون دلیل حق خلافت را غصب کردند؛ زیرا او میگوید اگر وصیت بر پیامبر روا نیست و کار خلافت و تعیین خلیفه را باید به مسلمانان واگذاشت پس چرا خلیفه اول برای عمر وصیت کرد و او را جانشین خود ساخت و عمر نیز خلافت را از طریق شورا به عثمان رسانید، و او در عین حال شورائی تشکیل داد که وصیتی نیز به همراه آن بود. او میگوید که باید در این مصیبت خون گریه کرد که این امر را بر پیغمبر خدائی که قرآن در بارة او میگوید که جز به وحی سخن نمیگوید منع، و او را متهم به هذیانگوئی کردند، ولی خودشان آن را انجام دادند. ویا در جای دیگر میگوید با این حساب باید دو خلیفه اول و دوم بر پیامبر خدا هم فضیلت داشته باشند، زیرا که آنان تعیین جانشین را توانستند انجام دهند ولی پیامبر خدا از انجام آن ممنوع شد.
شده از خرد دور نور نظر
گرفته سَبَق چشم عبرتنگر
به کامم ز غم زهر و خون نقل و می
که من میخورم غم به خون جگر
خردمند چون ابن عباس کو
که روی زمین سازد از گریه تر
ابوبکر سازد عمر را وصی
به شورا وصیت نماید عمر
به نزدیک این صاحبان خرد
صحیح است این هر دو و معتبر
ولی چونکه خواهد دوات و قلم
نبی تا نویسد وصیت دگر
نشاید بر او کرد هیچ اعتبار
که هذیان بود قول خیرالبشر
مگر داده در شأن ایشان خدا
به ما ینطق و ما اتکم خبر
نه آن شاه دین کز گدائی او
کنند این دو را اعتبار آنقدر
فدائی برد هوشم از سر که چون
همه عاقلان کور گشتند و کر
یا
این نسبت هذیان به نبی جز به خدا نیست
کی ماصدق وحی الهی هذیان است.
در فضیلت عقل گوید:
بهر درک بندگی عقل آفرید به
خدائی خدا رب مجید
کسب جسم از نفس، نفس از عقل دان
کسب عقل از رب عزت عزّ شأن
عقل پیغمبر است و نفس امام
با تواند این دو، دائم صبح و شام
14-اقتباس و یا استقبال از شعرای دیگر
کثرت مطالعه و آشنائی او با اشعار شاعران بزرگ طبیعتا در اقتباس وی از آنها تأثیرگذار بوده است. او هم به صراحت نام بعضی از شعرا را میبرد مثل:
بشنو تو از فدائی کزاز و ترک کن
اشعار فیضی دکن و سیف اسفرنگ
یا
بر گو فدائی لفظ تو سعدی
ذهن تو حافظ حدس تو صائب
و هم اشعاری دارد که نشانگر اقتباس او از آنهاست. مثنویات او به ویژه در بخش مناجات بسیار به جامی شباهت دارد به عنوان نمونه:
جامی در اسکندر نامه:
ای همه هستی ز تو پیدا شده خاک ضعیف از تو توان شده
وحاج ملا اسماعیل:
ای خالق جمله خلائق ای بر تو لباس کبر لایق
ای داده ز ماه تا به ماهی هر ذره به عزتت گواهی
در بین شعرا مرسوم است که از سبک و یا مفاهیم سروده شده شاعران متقدم و یا هم¬عصر خود استقبال میکنند و اشعاری میسرایند. نمونه آن را میتوان در اشعار فدایی نیز یافت. مثلاً: «بشنو از نی این حدیث تازه را» که اقتباس از این بیت مولوی است
بشنو از نی چون حکایت میکند
وز جدائیها شکایت میکند
یا
ما غیر رخ یار مثالی که نداریم
جز روی تو ما مهر جمالی که نداریم
مائیم و همین فکر و خیال تو شب و روز
ما غیر خیال تو خیالی که نداریم
افتاده به دل عکس رخ یار وگرنه
ما آینة آب زلالی که نداریم
که نمونه آن را به ویژه عکس رخ یار را در اشعار دیگران و به ویژه حافظ میبینیم که میگوید:
ما در پیاله عکس رخ یار دیدهایم ای بیخبر ز لذت شرب مدام ما
یا قصیده شه لافتی:
کند عطر دان همه جوف هوا، دل نافه خون کند از جفا
اگر عطری از سوی تو صبا به ختن برد ز ره خطا
که از جامی استقبال کرده در شعر:
چه شود به چهرة زرد من نظری برای خدا کنی
که اگر کنی همه درد من به یکی نظاره دوا کنی
یا به استقبال محتشم ترجیعبند مفصلی دارد:
ایزد چو این سرای الم را بنا نمود
از اولش بنا ز پی ابتلا نمود
نظیر این ترجیعات را که بسیار متداول بوده است را در تذکرة ثمر (میراث بهارستان، ش. 13، 1388) میتوان دید.
یا
ملَک عالم قدسم که شدم خاکنشین
خویش را چند کنم بیش از این خوار ای دل
انتظارم که قفس بشکنم و باز پرم
تا حریم حرم قدس دگربار ای دل
که اقتباس از شعر زیر است که میگوید:
من ملک بودم وفردوس برین جایم بود
آدم آورد در این دیر خراب آیادم
یا
خرم آن روز کزین منزل ویران بروم
راحت جان طلبم وز پی جانان بروم
مرغ باغ ملکوتم نیم از عالم خاک
چند روزی قفسی ساختهاند از بدنم
یا
برگو ز من فرهاد را آن کوهکن استاد را
می کن ز شیرین یاد را کان مهوش غماز کو
کو رفرف خاقان چین کو لعبتان نازنین
کو عیش و نوش بیقرین آن شاه لعبتباز کو
چون بگذرد جزئی زمان، آیند و گویند دیگران
همچون فدائی نکتهدان در صفحه کزاز کو
که انسان را به یاد شعر خاقانی میاندازد که:
هان ای دل عبرت بین از دیده نظر کن هان
ایوان مدائن را آئینه عبرت دان
یا متأثر از سعدی که گفته:
هرکسی در حرم عشق تو محرم نشود
هر براهیم به درگاه تو آدم نشود(909)
حاج ملا اسماعیل چنین سروده است:
بی تو خرم دلم از غم نشود
غم دل بیتو دمی کم نشود
نشود گل به شعف شاهد باغ
تا که شاداب به شبنم نشود
همچنین سعدی گوید:
روی در مسجد و دل ساکن خمار چه سود
خرقه بر دوش و میان بسته به زنار چه سود(907)
و حاج ملا اسماعیل میگوید:
سود تو گر در رضای یک کس است
پس گرت عالَم کند احسن چه سود
عمر شد صرف خلا و مطبخت
بر تو زین خالی و پر کردن چه سود
یا
سعدی گوید:
برگ عیشی به گور خویش فرست کس نیارد ز پس تو پیش فرست
و حاج ملا اسماعیل میگوید:
بده تا میتوان چیزی به درویش
نمیآرد ز پس بفرست از پیش
یا ملا حسن کاشی گوید:
السلام ای سایة خورشید رب العالمین
و حاج ملا اسماعیل میگوید:
السلام ای سایه تو آفتاب لایزال
آفتاب زر نقاب از ظل تو کمتر ظلال
و یا در اقتباس از قصیده میرداماد میگوید:
کی در اقلیم شرف هر ذره قدرت کاستی
تا بر اورنگ شهی میر جهان آراستی
آب چون کر گر نمیگردد نجس از هر دنس
تا به تو ای مایة جان جهان دریاستی
یا به اقتفای هاتف اصفهانی که سروده:
چه شود به چهرة زرد من نظری برای خدا کنی
که اگر کنی همه درد من به یکی نظاره دوا کنی
فدایی چنین میسراید:
چه شود اگر به غلط شبی گذری به کلبه ما کنی
همه درد روز و شب مرا به یکی نظاره دوا کنی
15-سبک عام و خاص:
در حالیکه بعضی از اشعار او بسیار سخت و رازآلود و مشکل است پارهای از اشعار او در عین داشتن صلابت و زیبائی بسیار ساده و عامیانه است. مثل:
رفتی ای سرو روان یعنی چه
از برم جلوهکنان یعنی چه
بشکستِ دلم ای دوست زدی
طعنه چون دشمن جان یعنی چه
آنکه شد غره به سود از تو کریم
نکند سود و زیان یعنی چه
از در دوست فدائی محروم
میرود گریهکنان یعنی چه
حافظ هم غزلی با همین ردیف دارد.
16- توجه به حکمت و فلسفه:
از آنجا که شاعر شیرین سخن ما خود حکیم و فیلسوف است علاوه بر آنکه در مناجاتها خود از انواع مفاهیم حکمی و کلامی استفاده میکند در غزلها هم گاه با صراحت و گاه با اشارت به بیان این مفاهیم میپردازد. باید در این مورد محققان اشعار او را بازنمایند و بر آن تفسیرها بنویسند. نمونهای از این اشعار:
انتزاعیات عقل است اعتبارات صفات
منشا این انتزاعیات دان مکنون ذات
مظهر آثار هر مفهوم ثابت ذات صرف
اعتباریات عقلی را نه در خارج ثبات
جوهر معنای عالی عار دارد از کلام
این همه توجیه لفظ و اصطلاحات و نکات
یا
ترکیب نه شایسته وحدانیت رب
چون حاجت بر جزء بود شرط مرکب
یا
خارج ز اَین است من اَیّن الاَین
بیرون ز کیف است من کَیّف الکیف
17- تفکر و تحقیق
اساس تحقیق بر تفکر و نوآوری است، بدون آن نه خلاقیتی صورت میگیرد و نه پیشرفتی حاصل میشود. شعر زیر نمونهای از توجه به تفکر و تحقیق است:
کرده در دنیای فکرم جا نهنگ تازهای
برده بر کوه خیالم ره پلنگ تازهای
در خم اندیشة معنا ز نو صباغ عقل
جامة تحقیق ما را کرده رنگ تازهای
بست با صاحب ریاضی زیجی از نو یا که زد
چه¬کن لنگی بپای خود کلنگ تازهای
می کشد چابک سوار رزم میدان گاه عقل
هرزمان از ترکش معنی خدنگ تازهای
18- استفاده از آیات قرآن و احادیث:
آیتالله حاج ملا اسماعیل نظر به احاطهاش به آیات شریف قرآن بهطور فراوان از آن در اشعار خود استفاده کرده است. فهارس پایانی کتاب در آیات و روایات خود مبین گستردگی استفاده او از آیات و روایات است. در این جا فقط به طور نمونه به بعضی از آنها اشاره میشود:
بنگر به لا یمسه الا المطهرون
قرآن کامل از کف ناقص عیار رفت
مائیم و این دو سبع مثانی که هر دو را
تشدیدهای سبع مثانی به کار رفت
یا این غزل را که هر بیت آن اشارات قرآنی دارد . بدین شرح:
گفتی که گشتیم ما مرشد ای دوست
مرشد رخ توست مایش خریدیم
از باب دانش جوئیم امداد
بر قفل معنی ما چون کلیدیم
گوید تو را گر با لطف اوفر
از بهر طاعت ما پروریدیم
ما گنج پنهان بودیم ایدون
وز بهر عرفان خلق آفریدیم
لا تقنطوا گر من رحمة الله
شامل نگردد ما ناامیدیم
که بیت اول ناظر به روایتی است که فرمود انا وجه الله، ودر کنار بیت دوم اشاره به روایت «انا مدینه العلم و علی بابها» است. در کنار بیت سوم اشاره به آیه ﴿ماخلقت الجن و الانس الا لیعبدون﴾ آمده و بیت چهارم را ناظر به حدیث «کنت کنزا مخفیا فاحببت ان اعرف فخلقت الخلق کی اعرف» دانسته و آخرین بیت که در متن شعر هم صراحت دارد مرتبط به آیه شریفة قرآن است که: ﴿قل یا عبادی الذین اسرفوا علی انفسهم لا تقنطوا من رحمةالله ان الله یغفر الذنوب جمیعا﴾
19- مضامین دینی:
مضامین دینی واخلاقی در اشعار مرحوم حاج ملا اساعیل آنقدر فراوان است که احصای آن دشوار است. همه حاوی پند و اندرز و یا علم و حکمت است. نمونهای از آنها عبارتند از:
نه طاعت و تقوی نه دعا ای دل غافل
تا کی نکنی یاد خدا ای دل غافل
گاهی که نمازی کنی آنهم چه نمازی
با صد خلل و عجب و ریا ای دل غافل
کن فکر خطاپوشی آن روز که بر تو
پوشند کفن جای قبا ای دل غافل
آراستة حکمت و پیراستة علم
شو چون علما و حکما ای دل غافل
اظهار غنا گاه غنا قطع عمل کن
در فقر کن اظهار غنا ای دل غافل
پروا کن و پرواز کن این کون و مکان را
بگذر ز سمک تا به سما ای دل غافل
20- توجه به اهل بیت، به تفکیک امامان و حضرت زهرا
مثنویات او بزرگترین شاهد است بر ارادت وی به خاندان عصمت و طهارت و به ویژه به علی بن ابیطالب امام اول. او سرچشمه همه مشکلات را در انحرافی میداند که در هنگام فوت پیامبر رخ داد و در سقیفه تجسم یافت. تخلف از اجرای وصیت پیامبر که به حدیث ثقلین معروف است اساس همة گرفتاریهاست. او در این باره مطالب بسیار فراوانی دارد؛ مثل:
قتل دل کردی مرا یکسر چرا
بر دل از مژگان زدی خنجر چرا
بی سکون دل با سکون گشتی ز چه
روی آن بر بحر و این بر بر چرا
هر دو کشتی آن به بحر و این به بر
آن به لنگر این بلا لنگر چرا
با وجود بن عم و بنت و دو ابن
اجنبی بر جای پیغمبر چرا
از پس غصب خلافت با غضب
نخلة صدیقة اطهر چرا
21- توجه به عرفان
عرفان را میتوان به دو معنا گرفت: یکی عرفان مثبت که توجه واقعی به خدا و شناخت درست اوست، همچنانکه اولیای خدا چون علی علیهالسلام و امام حسین فرزند وی در دعای خود آن را به تفصیل مطرح کردهاند و شاهکارهای معرفت واقعی به ذات باریتعالی است. نمونه معرفی این نوع عرفان در اشعار ملا اسماعیل فدایی که یادآور فرازهائی از دعای کمیل علی و عرفه امام حسین علیهما السلام است را با هم میخوانیم:
اصل هر پیدا و هر پنهان توئی
هر چه آن گویند اصل آن توئی
تا به ذات پاک تو عارف شدم
از تو من هرچیز را واقف شدم
عالمی را سر به سر دیدم ز تو
خویشتن را هم شناسیدم ز تو
چون ز تو هرچیز را دادم تمیز
پس تو را جز تو شناسم از چه چیز
هرکه از غیر تو بشناسد تو را
او شناسد غیر و نشناسد تو را
کیست پیداتر ز تو اندر جهان
تا تو را پیدا توان کردن از آن
و عرفان نوع دوم که شاید بتوان آن را عرفان سلبی نامید عبارت از کنارهگیری از دنیا و زخارف آن است. توجه این شاعر فقیه به مسائل عرفانی از این دست هم فوقالعاده است و اگر به دقت بنگریم کمتر شعری از اشعار او را مییابیم که رنگ و بوی عرفانی نداشته باشد. مثل:
خو گرفتی به غریبی چه تو بسیار ای دل
بازگشتن به وطن شد به تو دشوار ای دل
بایدش بازگرفتی ره کنعان در پیش
یوسف آمد اگر از مصر به کنعان ای دل
عندلیبی تو مگیر انس به ویرانة جغد
رفته یادت مگر از ساحت گلزار ای دل
ملک عالم قدسم که شدم خاک نشین
خویش را چندکنم بیش از این خوارای دل
انتظارم که قفس بشکنم و بازپرم
تا حریم حرم قدس دگر بار ای دل
یا
صبر است علاج هجر دانم
اما چه کنم نمیتوانم
پروانهصفت بزن به آتش
بنشین ز غمش چو من در آتش
گر گفت بسوز خویشتن را
گو هجر تو سوخت صد چو من را
یا
زان جمله یکی بود فدائی
کش سوخته آتش جدائی
22- مکانهای جغرافیایی در اشعار او
تحقیق در اینکه او به چه مکانهایی سفرکرده از درون اشعار او قابل بررسی است. شاعر ما که مربوط به حدود 200 سال پیش است از کزاز بارها و بارها نام میبرد. از جمله اشعاری که نامهای جغرافیائی در آن است عبارتند از:
مثل:
دل تابه و تبریز غم یا شیشه و لبریز غم
کام دل و کهریز غم کز دیدهاش جریان کنم
لب بادکوبه زآه بس، دربند لب تنگ از نفس
نبود شکی زین پس که ما، فرمان چو لاهیجان کنیم
ما رو بگرجستان کنیم امشب سوی جانان رویم
با خرجی ایمان رویم تا خرج هشدرخان کنیم
یا
خوشا یزد و هوای سالم یزد
خوشا طبع سلیم مردم یزد
الهی تا شود قائم قیامت
لوای امن باشد قائم یزد
یا
خوشا الوند خوشا آثار الوند
خوشا آن آب آبافشان الوند
خوشا حوض نبی آب بهشتآب
بود کوثرنما کهسار الوند
23-احاطه او به ادبیات و به ویژه علم لغت
وقتی شاعری از لغات پیچیده و دور از ذهن استفاده میکند، نشان از احاطه و تسلط او به لغات گوناگون و حتی در بین قبائل گوناگون دارد. تحقیق دراشعار او میتواند از این جهت هم مفید باشد. نمونهای از این دست اشعار عبارتند از:
بشنو از من صفت اهل زمان
تا بدانی که کیانند کیان
پدرانند ابا جعده نام
ام حثور همه مادریان
ابن مقرض پسرانند همه
دخترانند بنات الوردان
گر به هنگام عروسی برسند
ابن عِرس این و بنات العِرس آن
یا
بی برگ و بریم بیتو ای دوست
چون راه صلنقع و یلنقع
یا
تو شمس و تو شمع وز نور تو دل
روز آن معمس شامان مشمع
گردانم ار چشم آید چو رودآب
قید است و چشم دل بیتو مصنع
عشق مجازی مستی و بازی
خوردن شراب و آن هم سقرقع
طاحونه دل گرد تو گردد
از گریهاش آب وز ناله جعجع
24-اشعار فارسی - عربی (ملمعات)
به گفته موسوی گرمارودی (1391، 82) ملمع، در لغت به اسب ابرش یا هرچیزی که در آن خالها و لکههائی، مخالف رنگ اصلی باشد گفته میشود و در اصطلاح، شعری است که ابیات یا مصراعهائی دارد به غیر از زبانی که شعر در آن سروده شده و در پاکستان به آن ریخته گویند. آنگاه او ملمعات شعر حافظ را به چند قسمت تقسیم میکند:
-دستهای که مصراع اول بیت عربی باشد
- دستهای که مصراع دوم بیت عربی باشد
- دستهای که هر دو مصراع عربی است.
آنگاه مواردی را که در درون اشعار، آیهای قرآنی یا عبارت یا مثلی عربی، با صنعت اقتباس یا تضمین یا تلمیح یا ارسال مثل، گنجانده شده را تسامحا در ردیف ملمعات میآورد. در اینجا باید گفت که در این مجموعه علاوه بر موارد فوق، هم قصیده مستقل عربی دارد و هم غزلهائی است که یک مصرع عربی و مصرع دیگر فارسی است. اگر آنجائی که از آیه و یا روایت و یا مثلی در درون اشعار را ملمع در نظر بگیریم او در اشعار خود به طور فراوان استفاده کرده است. نمونه آن به این قرار است:
رود چون رود اشکم ز عینین
الی یا قرة العینی الی این
تواش از بُعد نالی و من از قرب
و کم بون بعید بین امرین
رقیب از دوست دارد شکوه بسیار
و لا ادری یقول الحق، ام مین
به نرمی سنگ را کردن توان موم
کذا المومن یکون هین و لین
به کار خویش و دل حیران شدم من
فانی اشتغل من ذاک نحسین
رهین دَین حبّ دوستانم
عَلَّی حبهم فی الجید کالدین
چه کردی شین ز زین مجلسش خیز
اذا قال فدائی قم فقل زین
25-روحیّه انقلابی
به نظر میرسد شاعر ما در عین توجه به عرفان و بیزاری از دنیا، در بعضی موارد بسیار انقلابی است و گویا از زمان و زمانه گله دارد. به علاوه نسبت به مسائل دوران و انحرافاتی که از جانب بیگانگان بر ذهن و فکر افراد تحمیل میشود ناراحت است، که نمونههایی از این حالت را در ابیات زیر میتوان دید:
بازآ که چون سیل از جبل غرش¬کنان طوفان کنیم
ویران کنیم آباد را و هم آباد را ویران کنیم
بلهی چه و چیست ابلهی فکر گدائی و شهی
ج
بایست بر ما آگهی کین هر دو را یکسان کنیم
26- فرهنگعامه در شعر فدایی
از ویژگیهای دیگری که میتوان در اشعار مرحوم حاج ملا اسماعیل فدائی جستوجو کرد افکار عامیانه و فولکور در اشعار او است، مقایسة شعر او با همعصرانش، مقایسه شعر او با شعرای دیگر، تحلیل محتوا در اشعار او و تعیین بسامدها از فعالیتهایی است که باید از این پس توسط محققان صورتگیرد.
27- پاکقلمی در شعر فدایی
نکته قابل توجه دیگر در شعر فدایی این که اصلا در اشعار وی شعر هزل موجود نیست. او هیچگاه از کلمات رکیک استفاه نکرده است تنها کلماتی را که در وصف مخالفان اهل بیت و یا افراد نادان و احمق به کار برده است یا لعن (دوری از رحمت) بوده و یا در نهایت از واژه خر استفاده کرده است که هردوی آنها در کلام الهی نیز موجود است. او عالمی است که صراحتِلهجه دارد و حقیقت را به صورت عریان بیان میکند. شاید این صراحت لهجه و شفافیت در بیان اوست که بعضیها را خوش نیاید و آن را لحن تند و گزنده بنامند. اما در واقع این ناشی از عشق و اعتقاد راسخ مؤلف به صراط مستقیم ولایت است. در شعر وی از واژة سگ هم زیاد ستفاده شده، و او خود را سگ آستان علی به حساب میآورد.
28- توجه به مثلها: مثلها نقش بسیار مهمی در تداول عمومی اخلاق و معارف، و فهم مسائل و آموزش آنها دارد. یافتن بعضی مثلها در متون گذشته بیانگر صبغة تاریخی آنهاست.به عنوان چند نمونه حاج ملا اسماعیل برای درج مفهوم ضربالمثل «از کوزه برون همان تراود که در اوست» میگوید:
هرچه تو باطن کنی ظاهر همان
میشود از تو به نزد مردمان
برای درج مفهوم «نیش عقرب نه از ره کین است، اقتضای طبیعتش این است» میگوید:
نه رنج خس به گل نه بوی و رنگ گل بود خس را
تـوان کـم داد تغیـیـر اقـتضای ذات هـرکـس را
در بیان مفهوم «فواره چون بلند شود سر نگون شود» حاج ملا اسماعیل میگوید:
هرکه بالا رود فدائی زود
زود هم او به زیر میآید
در بیان مفهوم «گندم از گندم بروید جو ز جو» حاج ملا اسماعیل میگوید:
نروید جز ز تلخی تلخ و جز شیرینی از شیرین
نچیند آنکه حنظل کشت هرگز شکر و قندی
آنکه هم افکند چیند آنکه کشت
ندرود گندم فکند آنکس که جو
در بیان مفهوم «اذا جاء البصر عمی البصر» حاج ملا اسماعیل میگوید:
هستی ار تیز دید و تند شنید
تند شد چون قضا، تو کور و کری
در بیان مفهوم «دو شاخ بز را از هم جدا نمیکند» حاج ملا اسماعیل میگوید:
یک دو شاخ بز نکرد از هم جدا
این فدائی طرفه مرد مبهمی است
در بیان مفهوم
کم گوی و گزیده گوی چون در کز گفتن تو جهان شود پر
و حاج ملا اسماعیل میگوید:
کم بگو اما که پر معنا بگو
نه به یک معنی دو صد یعنی بگو
در بان مفهوم «در خانه اگر کس است یک حرف بس است» حاج ملا اسماعیل میگوید:
فدائی باشد اندر خانه گر کس
بود یک حرف ای صاحب سخن بس
و برخلاف آنکه می گوید:
قدر استاد نکو دانستن حیف استاد به من یاد نداد
می گوید:
یک الف خواندم و الفت ز الف فهمیدم غیر یک حرف مرا یاد ندادم استاد
بخش محتوائی و فکری اشعار او
مرحوم حاج ملا اسماعیل فدائی همانند سنائی علاقه وافری به امیرالمومنین علی علیهالسلام دارد. سنائی فاخر شعر میسرود و در این زمینه بین او و سنائی، مشابهتی وجود دارد. گویند سیر العباد الی المعاد و حدیقةالحقیقه سنائی بسیار مشکل است. حتی گویند مثنوی معنوی به درخواست دوستداران مولوی بر اساس حدیقةالحقیقه و الهینامه و نوشته میشود (نشریه سوره 263). همچنین از آنجا که مولاحسن کاشی هم قصائد فراوانی در مدح علی علیهالسلام دارد شباهتهای زیادی بین این دو شاعر دیده میشود.
بررسی ویژگیهای اشعار حاج ملا اسماعیل نیاز به تتبع فراوان دارد. تحقیق به شیوه تحلیل محتوا چه به لحاظ شمارش و فراوانی کار برد لغات و چه به لحاظ مفاهیمی که او تعقیب کرده است قابل مطالعه است. از منظر اول او از واژههای خاصی استفاده کرده است که باید مورد پژوهش قرارگیرد. مثلاً حافظ حدود 600 بار از کلمه دل استفاده کرده است(نامه معانی،1383). در اینجا نیز کلمات مشابه فراوان به کار رفته است که خود نشان از طرز فکر و دغدغه فکری مؤلف دارد. فیالمثل او به امیرالمؤمنین امام اول ارادت خاص دارد. از نظر او نیز باید بررسی شود که به لحاظ مفهومی و محتوائی انگیزة مؤلف چگونه بوده است. که اینجانب به مواردی به اجمال اشاره میکنم:
از آنجا که مؤلف فقیه و مجتهد جامعالشرائط زمان خویش است هم به مسائل فقهی توجه خاص دارد و هم به مسائل کلامی. اما در نظر او مباحث کلامی صبغه و رنگ بسیار بیشتری دارد. به عبارت دیگر او فقیهی نیست که فقط به فقه و مسائل روزمره مردم توجه داشته باشد، او حکیمی است که مشکلات اساسی اجتماعی و اخلاقی را در کلام و مسائل آن میبیند. کلام هم در نظر او فقط بحثهای نظری در بارة وجود خدا نیست، اگرچه به آن هم توجه زیادی دارد و تحت عناوین دعا و راز و نیاز و تسبیح و تنزیه به اهم مسائل خداشناسی عنایت میکند. اما او کلام را به اینگونه میبیند که توحید بدون امامت تحقق عینی ندارد. کلام در نظر او ترکیب و معجونی از توحید، نبوت و امامت است به این معنا که او تجلی توحید را در امامت میداند. این را از این جهت میگویم که بحث بر روی موضوع کلام در طول تاریخ بسیار دامنهدار بوده و هست. به گفته ربانی (لاهیجی، 24-242) عدهای موضوع کلام را خداشناسی و عدهای آن را اوضاع شریعت میدانند. تفاوت این دو نظر در این جاست که اگر خداشناسی باشد موضوع آن امر واحدی است، ولی بنا بر نظریّه دوم امور متعددی است که باید جامع مشترکی داشته باشد
حاج ملا اسماعیل، به راستی از اظهار نظر بیجای عالمنماها سخت متأثر است. او کلام را صرفا در خداشناسی محض نمیداند که فقط در بحث وجود و ماهیت و عوارض آن بحث کند. البته اگر خداشناسی به معنای واقعی صورتگیرد، این مسیر تا امامت ادامه پیدا میکند. او به نوعی حکمت نظری و عملی را آمیخته در هم میداند. او معتقد است که اگر کسی خداشناس واقعی و تسلیم اوامر ربوبی باشد غیرممکن است که امامت برگزیده را نپذیرد و از در خانه اهل البیت به جای دیگر پناه برد. او در اشعار خود همچنانکه در کتابهای دیگر خود مانند عقداللئالی و العقیدة الوحیده و مانند آن به طرح مسئله امامت میپردازد و به آن تأکید فراوان دارد. او بزرگی و بزرگواری علی علیهالسلام و برتری او را بر همه انبیا به استثنای پیامبر اسلام را در اغلب اشعارش با تصریح و کنایه مطرح و با استادی به رشته نظم کشیده است.
حاج ملا اسماعیل، اگر بحثی را مطرح میکند به آن کاملاً اشراف دارد. او عالمی است که اهل مطالعه است و به تصریحی که در یکی از کتابهایش دارد حدود 150 کتاب را خوانده است. او نام این کتابها را به شعر در قصیده «درد دل عارف» بر شمرده است و من آنها را در انتهای کتاب هم تحت عنوان نمایه کتابها ذکر کردهام. البته از آنجا که به خاطر ضرورت شعری نام کامل کتابها برده نشده است لذا نتوانستم آن فهرست را کامل کنم و درست هم همین بود زیرا مثلاً وقتی نام کتابی با کلماتی چون عمده، مجمل، مختصر، عین، روضه، فوائد، انوار، بصائر، زبده، تمهید و دهها نام مانند آن شروع میشود ممکن است مربوط به چندین نفر باشد، و اگر بتوان حدس زد که کدامیک از نویسندگان بیشتر مورد نظر مؤلف ما بوده است اما باز هم ظنی است و تحقیق آن زمان میبرد و لذا در نمایه به همان نامهای مختصر بسنده شد. قطعاً منظور او از ذکر بسیاری ا ز این کتابها کتابهای مخالفین و یا آنهائی که داعیه مکتبی در برابر مکتب اهل بیت را داشتهاند بوده است. بنابراین سخن او سخن عالمانه است و از روی تعصب و لجاج نیست. او فقیهانه سخن میگوید، و به ولایت فقیه در خاندان عصمت و طهارت اعتقاد کامل دارد.
او در اشعارش، همچنانکه در سایر کتابهایش، بحث توحید را مطرح میکند و ضمن تصریح به بسیاری از مباحث فلسفی از مباحث وجود و ماهیت، جواهر و اعراض، به بحث امامت آن را ختم میکند و ثمرة توحید واقعی رادر پذیرش امام به حق میداند. او اگر به دیگران بد میگوید و یا لعنت میفرستد، عمدتاً به خاطر این است که آنها خود را در برابر ائمه حق مطرح کردهاند و الا اگر این مسئله نبود به فضل آنها مقرّ و معترف است. او با اشاره وتصریح به آیات و روایات مورد قبول فریقین به اثبات مدعاهای خود میپردازد، و با احاطه وسیعش به تاریخ از آن مثالهای فراوانی را بر میشمرد. او شاعری مجتهد است یا بهتر بگویم مجتهدی شاعر است که با آنکه کارش گفتن شعر نیست اما به خاطر طبع روان و قریحه سرشاری که دارد هم اعتقاداتش را و هم نصائحش را به مردم در قالب شعر برای تأثیرگذاری بیشتر بیان میکند. اشعار او همه هدفدار است.
همانطور که گفته شد او از گفتن شعر لغو اجتناب دارد و آنچه بیش از هرچیز دیگر در اشعار او تجلی دارد عشق او به امام اول است. به اصطلاح، او در اشعار خود به جای گریز به صحرای کربلا به صحرای نجف گریز میزند. او به خوبی میداند و بیان میدارد که اگر آب از سرچشمه گِلآلود نشده بود و مسیر خلاف مسیر طبیعی خود را طی میکرد هرگز انحرافی در جامعه پدید نمیآمد.
شاعر توانا و توانمند ما دیوان شعر خود را همچون بسیاری دیگر از بزرگان شاعر چون، نظامی، سعدی و دیگران با مدح و ثنای پروردگار آغاز میکند. اما او سبک دیگری دارد و در این سبک، بسیار به نظامی شباهت دارد. اشعار او با مناجات شروع میشود. در آغازین بیت مناجات از علم و حلم سخن میگوید که اولی باعث شرح صدر و دومی مایة عزت و شرف است. یعنی علم چنانچه به حلم آراسته شود ارزشمند میشود:
یا من بالعلم یشرح الصدر
یا من بالحلم یرفع القدر
و این خود شاید مضمون سخنی باشد که میفرماید: «زیّنوا العلم بالحلم». آنگاه او از خالق خلائق سخن به میان میآورد و از همة پدیدههای عالم و آدم به تفصیل سخن میگوید که یادآور اشعار نظامی است. او به مصداق آیه ﴿و ان تعدوا نعمة الله لا تحصوها﴾ از همه پدیدهها سخن میگوید و آنها را نعم خدائی میداند. او از آسمان و زمین، بحر و بر و ستارگان و جنبندگان تا برسد به اعضا و جوارح بدن انسان و زمان و مکان و حتی دقیقه و ساعت یاد میکند و همه را از آنِ خدا میداند. اشعارش گاه رنگ عرفانی به خود میگیرد و گاه صبغة فلسفی مییابد و از جوهر و عرض و مقولات گوناگون بحث میکند. او از اصطلاحات مرتبط مانند چهار باد، دبور، شش جهت، چهار عنصر، موالید سهگانه، چهار وفای مادرانه، آباء سبعه، امهات اربعه و امثال آن استفاده میکند. همانگونه که اشاره شد او از پدیدههای عالم به عنوان آیات الهی زیاد سخن به میان میآورد. او در برابر اعراض مصطلح و مقولات دهگانه ارسطوئی از اعراض دیگری چون: ظن، نظر، الم، کرامت، شهوت، نفرت، قدرت، حیات، اعتقاد و اراده یادمیکند و در برابر حواس ظاهری ذوق، شمّ، سمع، بصر، و لمس از حس، وهم، خیال، حفظ و ذکر سخن میگوید. او مناجات خود را با «یا» شروع میکند و سپس با «ای» ادامه میدهد. گوئی پس از سخنان آغازین خود را به خدا نزدیکتر میبیند. آنگاه به حقیقت معرفت اشاره دارد و سپس با مخالفت با مکتبهای دروغین به ظاهر عرفانی و صوفیانه که از نظر مؤلف بازدارنده و مانع وصول به حقیقت معرفتاند اشعار خود را ادامه میدهد. او ضمن برشمردن صفات ثبوتیّه و سلبیّة خدا با عالیترین مضامین معرفتی که در سخنان بزرگانی چون علی علیهالسلام و بزرگترین عارف جهان یعنی امام حسین یافت میشود صحنههای زیبائی را ترسیم میکند:
ادراک کجا و کنه آن ذات
هیهات و هزار بار هیهات
یا:
ای ذات تو مجمع کمالات
ای علم به ذاتت از محالات
هم علم به کنه در صفاتت
باشد چو صفات عین ذاتت
هم کرد صفات باید اثبات
هم نفی صفات باید از ذات
همچنین:
هم هست که عین ذات اویند
هم نیست که عین ذات گویند
اینها حق دانش ار تو دانی
حقا که موحد زمانی
او همة امور جهان را از خالق حکیم دانا میداند که همة صنع و فعالش جز حکمت و مصلحت چیز دیگری نیست:
حکمت هرآنچه کردة اوست
با کافر و گبر و دشمن و دوست
او سپس به فلسفة یونانی میتازد و برای وصول به حق و معرفت پروردگار فلسفه را ناکافی میداند، نه از باب اینکه فلسفه اصولا بد است بلکه از این جهت که فلاسفه و به ویژه پیروان یونانی آن به عنوان پیشگامان فلسفة اسلامی نتوانستهاند حق مطلب را ادا کنند و لذا به نظر او فلاسفه به جای خدمت خیانت کردهاند:
با آن همه معجزات و آیات
کی فلسفه گفت و فلسفیات
در این همه سنت سنیّه
کو فلسفه را و فلسفیه
اینها همه وهم ناتمام است
با عزّ تو هر خیال خام است
کی معرفت تو در عبادات
در بین شفا و در اشارات
ای لال شوم کنم گر اظهار
فهم تو کجا و فهم اسفار
او در متن مناجات، عالیترین و لطیفترین معانی را به کار میگیرد، حالات انسانی را بر میشمرد، به انحرافها اشاره میکند، راه رسیدن به حقیقت را با ظرافت تمام بیان میدارد، و آنگاه به ظرفیت محدود بشری اشاره میکند که:
کم ظرفی ما نه حرف باشد
پس حرف به قدر ظرف باشد
نه علم قلیل ما کثیر است
نه حکمت کبریا یسیر است
آنگاه در این مقام برای رسیدن به کنه حقیقت، سکوت را توجیه میکند که مقام ذات باری را کس نتواند شناخت:
بر بند ز اسکتوا زبانت
در بند سخن برآر جانت
از «مَن صَمَت نجی» شو آگاه
وانگاه نجات از خدا خواه
اینجاست مقام «لایحیطون»
پا از حد خود منه تو بیرون
حملة او به مکاتب فلسفی و به ویژه تصوف از باب تندرویها و ادعاهای نابجای آنان است و اینکه آنان با انحرافات تندروانه و یا کندروانه خود نسبتهای ناروا به خدا دادهاند و این آن چیزی است که حکیم شاعر ما را آزار میدهد. او در این زمینه آنقدر به حقانیت مکتب پیامبر و آل اعتقاد دارد که تنها راه نجات را با آن میداند و معتقد است که بقیه را تنها باید قُطّاع الطریق نامید، زیرا که سبب شدهاند که به جای رو آوردن مردم به در خانة اهل بیت، از آن دور شده و فاصله بگیرند.
اقسام جماعت مضلّین
صوفیمنشان کفرآئین
بنابراین بدگفتن و شماتتکردن همة مکتبداران و یا داعیهداران از جانب او نه بخاطر ارزش و اهمیت کار علمی و یا هنری آنان است، بلکه به این علت است که به نظر وی آنان سبب شدهاند که مردم به در خانة اهل بیت نروند و از آن دوریگزینند و از معارف آنان بیبهره باشند، و نتیجه آنکه هم گمراه شدند و هم موجب خرسندی طاغوتیان زمان خود گردیدند.
برای آگاهی بیشتر از میزان تعارض و مخالفتهای علمای شیعی با متصوفه میتوان به جلد دوم کتاب صفویه در عرصه دین، فرهنگ و سیاست جلد دوم نوشته رسول جعفریان (1379) و به ویژه مناظرة بین ملا محمدتقی مجلسی (مجلسی اول) و ملا محمدطاهر قمی از علمای آن زمان تحت عنوان رسالة اصول فصول التوضیح در باب تصوف مراجعه نمود. ملا محمدطاهر قمی هم بین فضل عدهای از صوفیان و ضلالتشان فرق میگذارد. مثلاً یکی از کسانی که مؤلف ما مورد تعرض قرار میدهد ابنعربی است. او با آنکه از جانب بسیاری مورد تمجید قرارگرفته اما اگر دقت شود درمییابیم که همچنان گفتار و نوشتار او به گونهای است که دستکم ایجاد شبهه میکند. در اثر ارزشمند ویلیام چیتیک تحت عنوان «عوالم خیال» با آنکه مؤلف و مترجم با نگاهی خوشبینانه به دفاع از او و عقائدش میپردازد اما باز در بسیاری از موارد، سخنهای او جای سؤال و انتقاد را بازمیگذارد که قطعاً قابل دفاع نیست. آنان خود ادعای ابنعربی در مورد خاتم الاولیای محمدی بودن را مبالغه میدانند (چیتیک،،1389، 13).
چیتیک از ابن ابیالحدید روایتی را در مورد تجسد خدا نقل میکند:
چند گنهکاران نیز در جهنم به سعادت میرسند همواره یک عامل بین سعادت آنهاو سعادت اهل بهشت فرق میگذارد. جهنمیان همواره از خدا محجوب باقی میمانند، در حالی که بهشتیان سعادتمند، رویت خدا عطا میشود(185).
ویا از قول ابنعربی بر اساس حدیثی در صحیح بخاری برای نشان دادن سبقت رحمت خدا بر غضب او آورده است (چیتیک، 235):
قسم به کسی که نفس من در دست اوست، اگر شما گناه نمیکردید، خدا شما را برمی داشت و قومی را میآورد که گناه کنند، سپس عفو خدا را طلب کنند و بخشیده شوند!
و این از عجائب است و با نصوص قرآنی و روائی در تضاد است و مخالف حکمت ارسال رسل و تعالیم آنان است. ملاصدرا نیز که در بسیاری از اینگونه عقائد تحت تأثیر ابنعربی بوده و یکی از دستاوردهای او بسیطالحقیقه کلالاشیاء است که بوی وحدت وجودی میدهد(چیتیک، 268 و حاشیه مترجم). شما این عبارات را با کلام حضرت علی در اواخر خطبه اول نهجالبلاغه مقایسه کنید که میفرماید:
اساس دین شناختن اوست و شناختن کامل تصدیق و گرویدن به اوست و تصدیق تمام توحید و یگانه دانستن اوست و کمال توحید خالص نمودن عمل است برای او. و کمال اخلاص آنست که صفات زائده بر ذات برای او تصور نشود، زیرا هر صفتی گواهی میدهد که آن غیر از موصوف است و هر موصوفی گواهی میدهد که آن غیر از صفت است. کسی که وصف کند خداوند را قرینی برای او دانسته و او را همسر قرار داده و کسی که برای برای او همسری قرار داد پس او را دو تا دانسته و کسی که او را دو تا دانست پس او را تجزیه و تقسیم کرده و هرکه او را تقسیم کرد به او نادان است و کسی که به وی نادان باشد پس به سوی او اشاره کرده و کسی که به سویش اشاره کند او را محدود و معین میکند و کسیکه محدودش کرد پس او را شمرده و کسی که بگوید در چیست او را در ضمن چیزی قرار داده و کسی که بگوید بر چیست بعضی امکنه را از او تهی دانسته و خداوند متعال همیشه بوده نه آنکه حادث و پیدا شده باشد. موجود و هستی است که مسبوق به عدم و نیستی نیست. با هرچیزی است نه بطوری که همسر آن باشد و غیر هرچیزی است نه بطوری که از آن کناره گیرد(فیض الاسلام، بیتا،24-25).
او از بین همة متفکران و متألهان اسلامی تنها به فیض کاشانی نظر خوش نشان میدهد و تازه میگوید برای او امید بخشش و عفو باید داشت.
صوفیان و مکتبهای صوفیانه گروه دیگری هستند که مؤلف سخت به آنها معترض است گوئی در زمان وی این فِرَق دارای فعالیتهای گسترده شبکهای بودهاند و بنابراین به همة انواع نحلههای صوفیانه سخت میتازد و آنها را محکوم میکند. در این زمینه هم، مؤلف آگاهانه سخن میگوید. او گوئی همه آثارِ آنان را خوانده است و یا با مدعیان آن فرقهها حشر و نشر داشته است. زیرا او به دقت مشخصات اغلب فرقههای مدعی و نام افراد شاخص در آن نحلهها را ذکر میکند. در کتاب عقداللئالی خود، مؤلف با تفصیل بیشتری این فرقهها را معرفی میکند.
. او با اشعار خود به این امر چنین تصریح میکند:
جز قول خدا و اهل عصمت
چیزی نه برای ماست حجت
معیار ز بهر دین همین است
این جملة اصل و فرع دین است
هرکس که از این دو رفت بیرون
تکفیر کنش که هست ملعون
وی در فراز دیگری از مناجاتش در تنزیه خدا با استفاده از لفظ سبحانک در مطلع بیش از پانزده بیت همه آنچه را که میخواسته به نظم درآورده است. پس از آن در مناجات شاکرین به شکر خدا میپردازد و میگوید:
شکر تو هزار باز هم شکر
شکر تو و بیشمار هم شکر
گر مدت عمر و صد چو آن هم
شکر تو کنم به جسم و جان هم
گردد اگرم به رتبه ظاهر
در هر سر مو هزار شاکر
کی شکر کنم ز یک نوالت
یا یک کرم بلا زوالت
هر گفتن شکرمی خدا را
اله دادن توفیق این ثنا را
این هم یک نعمتی است محکم
باید از شکر آن زدن دم
سپس او به نصیحت میپردازد و افراد را برای شناختن پروردگار موعظه میکند. آنگاه به مناجات در خوف و رجا میپردازد. این نوع تقسیم بندی یادآور مناجاتهای پانزدهگانه امام سجاد علیهالسلام است که در مفاتیحالجنان حاج شیخ عباس قمی هم آمده است. در این قسمت او با همة وجود به کوتاهی و قصور و یا تقصیر خود نسبت به انجام وظیفه اعتراف میکند و میگوید:
من بندة گمره ضلیلم
راهی بنما تو ای دلیلم
ده ایمنی ای تو حالتم را
راهی بنما ضلالتم را
ای اشک، من و تو توأمانیم
ما از نظر اوفتادگانیم
آنگاه التماس میکند و با ذکر یارب تقاضاهای عاجزانة خود را برای نجات از گمراهی و راهیابی به طریق هدایت باز میگوید:
آخر نه که زندة توام من
کمتر سگ بندة توام من
گر کلب هراش و گر عقورم
کلب توام و مساز دورم
گر سوزیام و دهی به بادم
ور بخشی ور دهی مرادم
با این همهام دل از تو شاد است
«لاتقنطو» تو چون به یاد است
پس از این مناجاتها که حدود پنجاه صفحه را شامل میشود به پیامبر بزرگوار اسلام و یکایک ائمه متوسل میشود. در آغاز مناجات استشفاع به نبی اکرم، او را با بیانی بلیغ توصیف میکند:
یارب به ضیاء چشم بینش
خورشید سپهر آفرینش
تا آنجا که میگوید:
پـیغمبر معظم معزز
در دائره وجود مرکز
سپس به نعت و توصیف علی علیهالسلام میپردازد:
یا رب به شهنشه ولایت
جانبخش فراش مصطفایت
من یشری آیة رضایش
مرضای خدای ابتغایش
آن نفس نبی به نص قرآن
هم لحم و دم و عظامش از آن
او در حقانیت علی و خلافت بلافصل او از انواع شواهد و بینات استفاده میکند و بر دشمنانش لعنت میفرستد. او نه تنها شهود از آیات، روایات و حوادث زمان پیامبر را برای حقانیت حضرت علی، به خوبی ترسیم میکند، حتی میگوید همه در و دیوار و محراب و منبرِ مسجد بر حقانیت او گواهند:
یک بیّنه مسجد فضیخ است
کن گوش که شاهد صریح است
یک بیّنه مسجد براثاست
کش قصة راهب نصارا است
روشنتر از آفتاب بینمس
از حله بپرس و مسجد شمس
اینها همه گر بود تو را کم
دارم دو سه شاهدان دیگر
مقبول شهادت پیمبر
بدر و احد و حنین و خیبر
یک شاهد عدل مدعایم
باشد خود خانة خدایم
از سنگ بلاطه حجر پرس
از سقف و جدار و بام و در پرس
از بیت و حطیم و ناودان پرس
از رکن و مقام مقبلان پرس
از مسجد و مشعر و منی پرس
از زمزم و مروه و صفا پرس
در بخش بعدی تحت عنوان باب مناجات الابطال اهل الخلاف و المنحرفین عن امیرالمؤمنین علیهالسلام از همة شواهدی که دال بر حقّانیت علی است استفاده میکند و از این که دشمنان وی حق او را غصب کردند سخت گلهمند است و از آنها تبرّی میجوید. در واقع این اشعار عمدتاً مربوط به ولایت و به ویژه ولایت علی علیهالسلام است. او با انواع و اقسام لطائف با زبانی شیوا در قالبهای گوناگون شعری به مدح امامالمتقین میپردازد و از دشمنانش اعلام بیزاری میکند:
گر بُد به قیاس، امام و رهبر
ابلیس یقین بُدی پیامبر
چون کرد قیاس خاک با نار
بر لعن ابد شدی گرفتار
او با دلیل و برهان به مسئله امامت میپردازد و منطق او منطق قویم و برگرفته از آیات و روایات است. او میگوید:
با آنکه بود گواه صادق
ما ینطق عن الهوی ز خالق
زان جمله آتاکم الرسول است
هم آیة اسوه زین مقول است
هم فاتبعوه است از این باب
در نص کتاب یابن عتاب
ای ملحد بیکتاب کافر
از حق که نه هجر هست صادر
شد عاقبت از چه در بیان گم
«خذوا عنی مناسککم»
و این اشاره به این دارد که نگذاشتند پیامبر خدا در آخرین لحظات عمر، برای تتمیم مطلب و تحکیم رسالت خود چیزی بنویسد و به او نسبت هذیان دادند. اما وقتی خلیفه اول به هنگام مرگ وصیت کرد و عمر را جانشین خود کرد از او قبول کردند و او را متهم ننمودند، با آنکه بین او و پیامبر فرق بسیاری است.
مرحوم حاج ملا اسماعیل در ادامه به ذکر فضائل اهل بیت میپردازد و اشاره به تقسیمبندی ایام هفته میکند که بر اساس روایات موجود که در مفاتیحالجنان هم آمده است روزهای هفته هریک اختصاص به یک یا چند نفر از چهارده معصوم دارد. او در بین اشعار خود گاه به صراحت و گاه با استعارات به نقد مخالفان اهل بیت میپردازد. من در همة موارد جز چند مورد جزئی همه را عینا آوردهام. او در فضائل علی(ع) میگوید:
فضل تو به حصر درنیاید
اسرار تو شرح را نشاید
گفتند هرآنچه اهل عالم
باشد در پیش فضل تو کم
در ادامه به فاطمه زهرا، حسن و حسین علیهم السلام متوسل میشود و آنگاه جمیع ائمه را با عالیترین مضامین توصیف میکند و از آنها امید شفاعت و دستگیری دارد. و در انتهای این قسمت، باب خاصی را به امام زمان اختصاص میدهد و در آن به غیبت آن حضرت میپردازد و رجعت، بدا، جبر و اختیار، و وجوب اخذ به دلیل در رفع شبهه را با مهارتی تمام به نظم میکشد. او در بارة امام دوازدهم میگوید:
آنقدر خبر ز صاحب عصر
مانده، که جز از خدا کند حصر؟
در بارة جبر و اختیار گوید:
تفویض نه و نه جبر در دین
گفتند به امر بین امرین
و در وصف شیعه که متکی بر عقل است و از آن پیروی میکند میگوید:
چون عادت و دأب این جماعت
برهان بود و دلیل و حجت
آن هر دو چو بد خلاف برهان
قائل نه به این شد و نه به آن
این فرقه ز بس بزرگوارند
تقلید به کس روا ندارند
در بارة حضرت ولیعصر باز میگوید:
آن رفته به زیر ابر چون خور
کز عدل کند جهان همه پر
آن صاحب عصر و سرور عصر
کز نصر من اللهش بود نصر
ما را همه ای کریم مسئول
تعجیل ظهور اوست مأمول
و در بارة وکلای آن حضرت در غیبت صغری چنین میگوید:
بر طاق وکالتش فراهم
گردیده چهار رکن محکم
بو عمرو، عمری، ابن فاخر
نوبختی و سمری آمد آخر
در قسمت دیگری از این مناجات، تحت عنوان باب مناجات بیان الحاجه علی وجه الاجمال، بعد از شفیع قراردادن پنج تن آل عبا و دوازده امام و چهارده معصوم گوید:
این پنج و دوازدهِ مذکور
این چهاردهِ همه ز یک نور
سوی تو شفیع کردهام شان
شافع ایشان و چو تو رحمان
کز لطف برون ز مستیام کن
سرخوش ز خداپرستیام کن
خواهان همهام همین، الهی
نیکی، نیکی و نیکخواهی
دل کنده شدم ز خویش و پیوند
اما ز تو دل نمیتوان کند
بخش بعدی مناجات (13) او به استغاثه و التجا و بیان حالات ملتجی(14)، به تفصیل در خواست نجات از کریم متعال دارد. او در این قسمت احوالات انسان را در واپسین دم زندگی به تصویر میکشد. این اشعار یادآور دعای ابوحمزه ثمالی در مفاتیح الجنان است که در لیالی ماه رمضان خوانده میشود و با همان تفصیلی که آن حضرت به ابوحمزه تعلیم فرموده، حالات نزع و جان کندن و پس از آن را ترسیم میکند:
اندر دم نزع و احتضارم
مگذار به خود مرا که زارم
آری سزد ار تو رحمی آری
آندم که ز دست رفته کاری
آمد پی جان چو سوی من پیک
بر داعی حق کنم چو لبیک
جان را چو برون ز تن نمایند
یا رب رحمی به من نمایند
بر دور جنازهام عزیزان
افتان و خیزان و اشکریزان
آندم تو ز راه لطف و احسان
پیراهن رحمتم بپوشان
و در این جا است که بخش مناجات عدل و فضل (15) را میآورد و اظهار میدارد که خدایا باید به فضلت با این بنده زار رفتار کنی و چنانچه چنین کنی:
هم نیست تو را ضرر ز احسان
بخشی هر سو چو من هزاران
دور است ز کرم که سازیاش دور
نوعی کندش یقین که معذور
در آخرین بخش (16) مناجات تحت عنوان انقطاع به سوی خدا و دعا برای ذویالحقوق، فرزندان، خویشان و آشنایان، پس از فرازهائی از یارب یارب در بارة این افراد چنین میسراید:
رحمی به ذوی الحقوق من آر
خرسند ز من تمام را دار
خویش و متعلّم و برادر
همسایه و دوستدار و یاور
فرزند، نبیره، زاد و پیوند
هرچند که دور باد هرچند
همدرد و هم آشنا و همدم
همشیرة غمگسار و هم غم
هم¬درس و هم¬الفت و هم¬آئین
هم¬مذهب و هم¬ولا و هم¬دین
استاد و مصاحب و معلم
صاحب حق و دستگیر و منعم
او در جای دیگر در غزلها باز از ذوی الحقوق خود یاد و برای آنها دعا میکند:
بین به دود دل شرر سوزم
کن نظر کرده دودمان فدائی
حاج ملا اسماعیل در ادامه مثنویات خویش در مدح و محبت علی علیهالسلام از داستان جوانی میگوید که در اثر محبت به آن حضرت، با آنکه آدم خوبی نبوده است پس از مرگ نجات مییابد و این محبت از او دستگیری کرده است. آنگاه در وصف آن حضرت با استعارهها و تشبیهات زیبا و با استفاده از همة جلوههای زیبای طبیعت به توصیف امیرمؤمنان میپردازد و محبت او را راز خلقت میشمارد. آنگاه از مردی اصفهانی سخن میگوید که در مسیر زیارت نجف هنگامی که گنبد آن حضرت را میبیند، آنچنان از خود بیخود میشود که پس از لحظاتی جان به جان آفرین تسلیم میکند. آنگاه به حکایتی میپردازد که شخصی از رسول اکرم میپرسد که آیا محبت علی به وی نفعی خواهد رساند؟ و حضرت پاسخ میدهد تا از جانب معبود این پاسخ نیاید با آنکه خود جواب آن را میداند چیزی نمیگوید. آنگاه پاسخ آن از ربّ جلیل میرسد.
مثنوی بعدی در بیاعتباری دنیا است. او این چنین میسراید:
کنونم در این طاق بیاعتماد
که تا بعد این سرنوشتم چه باد
آنگاه به قضاوتهای حضرت علی میپردازد و بیش از شانزده قضاوت وی را با عباراتی لطیف به نظم میکشد.
سپس در منظومهای مفصل به نام خوابنامه شاعر (21) از خوابی که حلاوت و لذت آن را در بیداری توصیف میکند به تعبیر خواب (22) خود اشاره میکند و اینکه آنچه را در خواب دیده در بیداری آن را تجربه کرده است. او در خلال این داستانها از پند و موعظه دریغ نمیکند و با استفاده از آیات و روایات آنچه را از خیرخواهی میداند به مخاطبان عرضه میکند. در منظومة نیکی (23) از داستان مردی که بدهکار بوده و در فقر و عسرت زندگی میکرده است و به خدمت امام صادق رسیده و از ایشان نامهای به حاکم وقت میگیرد و حاکم به احترام امام همه اموال خویش را با وی تقسیم میکند. در داستان زن پارسا (24) از زن نیکوئی یاد میکند که تحت هیچ شرائطی حاضر نمیشود عفت خود را از به مخاطره اندازد، و با تحمل انواع سختیها و گرفتاریها و بدچشمی و بدجنسی مردها سرانجام به محیطی امن میرسد. آنگاه پیامبر زمان مأمور میشود تا همه خاطیان به پیشگاه او روند و به واسطه او از خدا طلب بخشش کنند. او همه کسانی را که به او بد کرده بودند میبخشد الا آنکس که وی جانش را خرید و آن مرد به جای قدردانی به او خیانت میکند و او را به گروهی شیّاد میفروشد.
در اثناء داستان فوق به روایتی از حضرت رضا (ع) اشاره میکند که درآن حضرت فرمودند: به یکی از انبیا وحی شد که فردا هرچه اول صبح دیدی آن را میخور، دومی را پنهان کن، سومی را بپذیر، چهارمی را مأیوس مکن، از پنجمین گریزان باش. فردا صبح، او اولین چیزی را که میبیند کوه عظیمی است و هرچه به او نزدیک میشود کوچکتر میشود تا سرانجام به اندازه یک لقمه درمیآید. دومین چیزی که میبیند طشت طلائی است که بنا به دستور باید آن را زیر خاک مدفون کند. سومین چیزی که دید پرندهای بود که پرنده دیگری را تعقیب میکرد. او بنا به دستور آن را در آستین خود جای میدهد. در عین حال همان پرنده گله میکند که روزیِ مرا بریدی، و او ناگزیر قطعهای از ران خود میبرد و به او میدهد. پنجمین مورد میته گندیدهای را میبیند که طبق فرمان باید از آن گریزان باشد. آنگاه در مرحله بعد تفسیر آن را میشنود به این شرح که اولی غضب و خشم بود که هم چون کوهی است ولی چنانچه خویشتنداری شود و غضب فرونشیند همچون لقمهای شیرین میتوان آن را خورد. دومی کار نیک است که هرچه آن را پنهان کنی خدا آن را برای مردم آشکارتر میکند. سومی نصیحت است که باید آن را از مردم خیرخواه بپذیری، چهارمی سؤال حاجتمند است که باید آن را اجابت کنی، و سرانجام پنجمی غیبت است که باید از آن بگریزی. در وسط این داستان به ذکر داستان دیگری میپردازد و آن این است که مردی تا وقتی که ریا میکرد مردم به او بدبین بودند، اما وقتی تصمیم گرفت فقط برای رضای خدا کار کند و نیت خود را خالص کرد مردم به سوی او اقبال کردند.
در منظومة نیت خالص (25) به توحید و نصیحت میپردازد و عالیترین مضامین عرفانی را به سلک نظم میکشد و میگوید:
فکر آخر را ز اول کن نکو
بی ثمر باشد چو آخر آرزو
کن ز اول کار بر وفق صلاح
تا در آخر باشدت فوز و فلاح
فکر آخر را ز اول کن درست
تا نیابی خجلت آخر از نخست
تا اینکه میگوید:
تو در این دنیا غریبی ای پسر
خود به غربت کردهای خاکت به سر
«این وطن مصر و عراق و شام نیست
این وطن شهری است کاو را نام نیست»
ای خداوند جمال و هم جلال
ای زبانها جمله در وصف تو لال
ج
عالمی را سر به سر دیدم ز تو
خویشتن را هم شناسیدم ز تو
که یادآور فرازی از دعای عرفه اما حسین است که «بک عرفتک و انت دللتنی الیک». . . و سرانجام:
زهد را دانش بود شرط قبول
زهد عامی را مقل گفتی رسول
او سپس از داستان مرد زاهد بیدانشی سخن میگوید (26) که نمونه تحجر و خرمقدسی است. او شخصی به ظاهر عابد است که مرتکب پارهای از کثیفترین محرمات میشد و آن را عین زهد بر میشمرد. در ادامه شاعر از عفو و ارزش آن در برابر انتقام سخن میگوید، و این که چگونه اسکندر فردی خاطی را علیرغم میل اطرافیانش میبخشد. باز در ادامه از حسن خلق و خوشروئی میگوید و اینکه مردی در خانه میزبان وقتی میخواهد آب دهان خود را بیندازد هیچجائی را مناسبتر از صورت صاحبخانه نمیبیند، و چون چنین میکند صاحبخانه علت را جویا میشود و او در جواب میگوید همهجا را زیبا و تمیز یافتم الا صورت اخموی تو. دیدم آب دهان اگر باید انداخته شود جائی مناسبتر از آن جا نیست.
در بیان آداب آموختن و شرائط آن (28) «آداب العلم و شرحه و شرطه» به ذکر مشخصات عالم بر اساس نصوص و روایات میپردازد و عالیترین مضامین را در این باره به نظم میآورد. در ادامه از راضی به قسمت بودن سخن میگوید (29) و اینکه روزیرسان خدا است و اوست که در شرائط سخت به داد بندگان میرسد، همچنانکه در قصة امثال دانیال چنین کرده است و حیوان درندهای چون شیر را مأمور کرده است تا طفل صغیری چون او را شیر دهد و سرانجام میگوید:
گر تو از مبدأ فدائی آگهی
غم ز روزی خوردنت از ابلهی
در منظومة بصیرت (30) از کید زنان میگوید. از زن زیبا ولی بیاصالت خانوادگی، و نیز از زشتی شرب خمر (31)، آنگاه با استفاده از داستان حضرت ابراهیم و چهار پرندهای که آنها را درهم کوبید تا به زنده شدن مردگان یقین و اطمینان قلبی حاصل کند؛ طاووس، نسر، خروس و بط و آنها را به جهل، طول امل، حرص و شهوت تشبیه میکند که باید بنده از آنها بر حذر باشد و آنها را در پیشگاه نفس خود ذبح کند:
ای بسا پیری که از طفل ابله است
وی بسا طفلی که آن پیر رهست
ای بسا موی سیاه و دل چو شیر
وی بسا موی سپید و دل چو قیر
پیر، پیر عقل باشد ای پسر
نه سفیدی مو اندر ریش و سر
در منظومة عالم ذر (32) و سعید و شقی(33) به مسائل مطروحه به عالم ذر و سعادت و شقاوت انسانها میپردازد و در حکایت طیر فی بحر الاخضر (34) از عجائب خلقت پروردگار میگوید و اینکه روزیرسان او است و از آن جمله داستان دانیال را دو باره بازمیگوید (35).
در علم واقعی (36)، که آن را علم عاشقی میداند چنین میسراید:
این بود دأب عاشقان دایم
لا تخافون لومه لائم
ناصحا چند پند در گوشم
بنده را پند نیست بفروشم
منعم از گریه دوستان مکنید
بیش از این آتشم به جان مزنید
در کرامت مولا (37) از داستان صفوانی و بن علا در آذربایجان سخن میگوید که چگونه وقتی توقیع امام زمان به او میرسد با شادی و شعف آن را دریافت میکند و در همان زمان معهود جان به جان آفرین تسلیم میکند. و در این بین عبدالرحمن که دشمن امام است با دیدن چنین معجزهای از ارادتمندان آن حضرت میگردد.
در منظومة قاسمالارزاق (38) باز از مولا علی و معجزات او سخن میگوید که چگونه عمران بن شاهین به واسطه عنایت آن حضرت از مجازات فناخسرو، عضدالدوله میرهد. در کشتی نوح (39)، حکایت ساختن کشتی به تصویر کشیده میشود و اینکه پنج میخ نمادین آخرین که به نام پنج تن آل عبا است؛ آن را با ذات الواح و دسر در قرآن تشبیه مینماید.
در قصة عبد عاصی و کذبه فی المحشر (40) از سوء ظن مذمت میکند و حسن ظن را توجیه میکند و اینکه چگونه بنده گناهکار سرانجام به خاطر حسن ظن نجات مییابد:
تا توان از سوء ظن اندیشه کن
خوش گمانی را همیشه پیشه کن
خوش گمانی جوی با خلق خدای
بی سب او را میفکن در بلا
در منظومهای دیگر به نام حکمت(41) از منطق و فلسفه سخن میگوید، کلی و جزئی را بیان میدارد و اینکه خدای بزرگ فارغ از این مقولات است. مقولات همه مربوط به ماسوای اوست.
در داستان سطل و مندیل (42) باز از کرامات علی میگوید و اینکه پیامبر از اینکه روزی علی را در صف جلوی نماز نمیبیند و اینکه رکوع را آنقدر طول میدهد تا او برسد آنگاه پس از نماز که علت پرسیده میشود، از زبان خود علی علیهالسلام علت تأخیر بیان میشود و خود آنحضرت تأویل آن را نیز بیان میدارد.
در داستان بن هبیره، تحت عنوان دست شسته از جان (43)، از معجزات امام صادق علیهالسلام یاد میکند و اینکه وی نامهای به او میدهد تا به نزد حاکم ببرد و او در حالیکه قصد جان او را کرده بود به محضی که نامه و پیام آن حضرت را دریافت میکند منقلب میشود و همه اموال خود را با آن فرد تقسیم میکند.
در منظومة فاطمه بنت اسد (44)، واقعة زاده شدن علی در خانه کعبه را به نظم کشیده است و سپس از کمالات علی علیهالسلام یاد میکند.
در «شتران مست» (45) داستان رمکردن شترانی در آذربایجان طرح میشود که صاحب آن، بار اول به خلیفه دوم متوسل میشود و او توصیههایی میکند اما چون نه تنها نتیجه نمیگیرد بلکه شورش آنها بیشتر میشود، آنگاه به به مولای متقیان متوسل میشود و نتیجه میگیرد.
در «علاج» (46)، داستان خواب مردی بیان میشود که ضایعهای در بدن او ایجاد شده، و او در خواب مأمور میشود به خدمت امام هشتم برسد و توصیههای لازم برای مداوا به او داده میشود. او وقتی بیدار میشود و سراغ امام را میگیرد و به خدمت میرسد همان وضعیت خواب را در بیداری میبیند و سپس به دستور آن حضرت عمل میکند و شفا مییابد. در کنار آن قصه دیگر و مشابه آن از امام هشتم نقل میشود که فردی در خواب میبیند که رسول خدا در محلی به وی شانزده عدد خرما میدهد که نشان از تعداد سالهای باقیماندة عمر وی است وقتی به خدمت امام رضا میرسد همان صحنه را میبیند و امام هم به او شانزده دانه خرما میدهد. او درخواست بیشتر میکند و امام در پاسخ میگوید اگر جدم به تو تعداد بیشتر داده بود هرآینه من هم آن را اضافه میکردم.
در داستان «دلو» (47)، حکایت شقیق بلخی است که در سفری به خدمت امام هفتم میرسد و کراماتی از آن حضرت مشاهده میکند.
در داستان «کوه و بهلول» (48)، حکایت جوان تبهکاری است که پس از اقرار به گناهی که کرده است مبغوض پیامبر میشود. او آنگاه تائب و خائب به کوه پناه میبرد و از همه چیز میبرد تا سرانجام توبه او مورد قبول واقع میشود. در درد دل عارف (49) در مذمت علم مدرسه و ریا داد سخن میدهد و اینکه علم واقعی، علم دل است. صفای باطن با این قیل و قال مدرسه نمیسازد. او نام بسیاری از کتابها را میبرد که خوانده است و بیاثری آنها را در ساختن انسان واقعی بازمیگوید البته چنانچه قصد قربتی در کار نباشد. در منظومة دیگر حدیث دابة الارض (50) تشریح میشود و در حدیث جنی (51)، شجاعتها و رشادتهای حضرت علی و حضور او در تاریخ و ادوار زمان از زبان جنی نقل میشود.
در منظومة «نادعلی» (52) در پنج فراز از حضور حضرت علی در حوادث گوناگون و حساس زمان پیامبر یاد میشود که به هنگام عسرت و سختی در معارک چگونه علی خود را میرساند و مشکلگشائی میکند. در منظومة «غنیمت» باز کرامتی دیگر از حضور علی بیان میشود و در داستان تب نشان میدهد که چگونه علی به تب نهیب میزند تا از بدن پیامبر اکرم خارج شود.
در منظومة «خلوص نیت» (53) داستانهائی را به نظم میکشد که حاصل آن این است که فرد باید برای خدا کار کند. طمع بهر چیزهای دیگر فایدهای ندارد. باز در منظومة «حیدر» (54) از دلاوریهای علی در جنگ صفین میگوید و در پایان آن چنین میسراید:
فدائی آفرین بر حرب مولا
گواهش حرب باشد حرب مولا
که حرب نام غلام معاویه بود که هم پهلوان بود و هم مورد علاقه او. وقتی که معاویه از او میخواهد که به جنگ علی علیهالسلام برود میگوید اگر میخواهی هرگز مرا نبینی مرا به جنگ او فرست و معاویه از فرستادن او به جنگ منصرف میشود.
در منظومة «امام حق» (55) به گونهای دیگر از امام علی تجلیل میکند و داستانی را نقل میکند که فردی به نام سماعه در نزد قاضی بغداد حکایتی را نقل میکند که در سفر حج زنی را دیده است که با بیانی فصیح مولا علی را تجلیل میکند. وقتی از او سؤال میشود که میدانی علی کیست با بیانی غرّاء به توصیف آن حضرت میپردازد. آنگاه پس از لحظاتی از نظر ناپدید میشود.
در داستان «عمران بن شاهین و فناخسرو» (56) از کرامات بارگاه جلیلالقدر در نجف سخن میگوید که چگونه وی که مورد غضب عضدالدوله بوده با ارشادات صاحب قبر مطهر از مهلکه نجات مییابد و نیز کمالالدین قشتم نیز داستانی مشابه دارد (57). در حکایت «ابوالبقا» (58) نیز چنین است که او که سالها به خدمتگزاری در دربار علوی مشغول بوده است در سالهای قحطی و عسرت با کِبَر سن ناگزیر میشود که برای تأمین معاش از نجف دور شود. او که آزرده خاطر است در خواب میبیند که امام به او میگوید که چرا ما را ترک کردی و به او دستور برگشت میدهد. او پس از مراجعت با فرد ثروتمندی مواجه میشود که هرچه داشته به او میدهد. او خوشحال و شادمان میپرسد چرا چنین حاتمبخشی میکنی در جواب میگوید من از جانب صاحب همین بارگاه مأموریت دارم.
در داستان «نزول امام رضا علیهالسلام به قم» (59) و تقاضای مردم جهت نزول اجلال، آن حضرت همانگونه عمل میکند که جدش به هنگام ورود به مدینه. ایشان میگوید هرجا ناقه ایستاد همانجا اطراق خواهم نمود، و اتفاقاً جلوی منزل پیرزنی این حادثه اتفاق میافتد.
در حکایت «ایثار» (60) بیان میدارد که چگونه علی علیهالسلام از حق خویش میگذرد و سائل و سائلان را بر خود و خانواده ترجیح میدهد. این داستان مفصلی است و خلاصه آن این که: اعرابی در کنار خانه کعبه به درگاه خدا عرض حاجت میکند. علی به او میگوید حاجتت چیست. او میپرسد تو کیستی؟ و چون میفهمد که آن حضرت علی (ع) است میگوید من دقیقاً به دنبال تو بودم. علی حاجت او را برمیآورد. آنگاه داستان دیگری ضمیمه میشود وآن این است که پیامبر چند درهم به دخترش فاطمه میدهد تا توسط علی طعامی فراهم کند. آنگاه حضرت علی بیرون میرود و آن را به سائلی میدهد و دستخالی میماند که چهکند. در این بین صحنهای ایجاد میشود که مردی میگوید یا علی این شتر مرا نسیه بخر و او آن را میخرد، در راه آن را به شخص دیگری با قیمت بیشتر میفروشد و برمیگردد تا دَین خود را ادا کند اما میبیند کسی نیست. آنگاه پس از خرید طعام به خانه میآید و قضیه را برای پیامبر نقل میکند و آنحضرت میگوید که آن دو نفر اخیر جبرائیل و میکائیل بودند.
در حکایت مفصل «اعجاز» (61) بحث مناظره حضرت علی را با طبیب هندی بیان میدارد. طبیب که اول بسیار مغرور و مدعی است سرانجام با دیدن کرامات از آن حضرت اسلام میآورد. در داستان «گرگ اجل» (62) حکایت پهلوانی است که پس از اینکه با شیری خشمگین درمیافتد و آن را از پای درمیآورد خود اسیر چنگال گرگ میشود و کشته میشود:
اگر شیر زاد و اگر شیر زور
ز چنگال گرگ اجل نیست دور
اگر شیر اگر شیرگیر ره است
که در چنگ این گرگ چون روبه است
در «دغل دوستان» (63) داستان مرغی بیان میشود که با صدای خوش و آهنگ دلنواز بقیه مرغان را مدهوش میکند، آنگاه خود به جان آنها میافتد و هرچه میخواهد از آنها شکار میکند.
داستان «سمک و نمک» (64) داستان دیگری از کرامات امام زینالعابدین علیهالسلام است. مردی از محبان به خدمت آنحضرت میرسد و عسرت و تنگدستی خود را بیان میدارد. آنحضرت میفرماید در حال حاضر چیزی در بساط ما نیست اما این دو قرص نان خشک جوین را بگیر شاید خدا در کارت گشایشی ایجاد کند. او مأیوسانه آنها را میگیرد و سر راه با یکی، یک ماهی گندیده میخرد و با دیگری قدری نمک. پس از آمدن به خانه در دل ماهی دُر مییابد و با آن زندگی او دگرگون میشود. گیرندگان دو قرص نان هم چون نمیتوانستند از آن استفاده کنند آنها را به او برمیگردانند و چون به خدمت امام میرسد همان دو قرص نان را هم به ایشان باز میگرداند. زیرا که کسی جز ایشان نمیتوانست از آن نانها استفاده کند.
در حکایت «ابن بشار» (65)هم کرامتی از امام علی نقی علیهالسلام بیان میشود و آن اعلام ایشان به جمعی است که بروید دوستتان در فلان محل مجروح افتاده و او را با دواهائی که ایشان به آنها گفتند مداوا کنید. در داستان «ساده لوحی» (66) از مرد ساده لوحی سخن میگوید که از همسرش بیجهت دوری میگزیند.
داستان دیگری است از مکر زنان (67) ودر پی آن از پرندهای یاد میکند(68) که با آنکه از همه قدرتش بیشتر است، ولی همیشه به غذای مورد نیاز خویش محتاج است و نتیجه میگیرد:
گر توئی طالب اسرار ازل
نیست در کار ازل مکر و حیل
فکر خود بگذر و خرسند مباش
غافل از مکر خداوند مباش
پس تو در راه صداقت پا نه
از خود این مکر و حیل بر جا نه
ظاهر و باطن خود یکسان کن
ترک مکر و حیل شیطان کن
در منظومة «بنگِ غرور» (69) از گزافه گوئیهای کسی است یاد میکند که در اثر بنگ از حال خود بیرون است و در «مردم نادان» (70) از حماقت مردمانی میگوید که رندی از آنها بهره برداری میکند.
در «مدرس نیکان» (71) داستان طلبهای خداشناس و با تقوا مطرح میشود که به هنگامی که دختری زیباروی راه خانه خود را گم میکند و شبانه چارهای جز پناه به حجره این طلبه را نداشته است به او پناه میدهد اما تا صبح برای اینکه شیطان او را وسوسه نکند انگشتان خود را در مقابل شمع میگیرد و یکییکی میسوزاند تا صبح دختر را به خانهاش میفرستد. پدر دختر که از این ماجرا مطلع میشود و پاکی این مرد را میبیند دخترش را به او تزویج میکند. در زاهدان ( 72) و در منظومة «مراتب عقل و نفس» (73) از متظاهران به علم سخن میگوید و آنان را تقبیح میکند از اهمیت آن سخن میگوید که:
عقل نه جائر و کاهن بود
شاه سر پیغمبر باطن بود
حق به نامش کرد ختم داوری
چون پیمبر شاهی و پیغمبری
زان سبب آیات قرآن بیشمار
حث بر عقل آمد از پروردگار
بهر درک بندگی عقل آفرید
به خدائی خدا رب مجید
در مثنوی «کنج انزوا» در مذمت خودنمائی میگوید:
آنکه دارد کیمیا سازد نهان
آنکه میلافد بر او کذب است آن
در منظومة «مکافات عمل» (74) از حکایتهایی یادمیکند که مضمون آن این است که آنچه تو کنی دیگران با تو آن کنند:
الغرض نیک و بد کنی هرکار
میکنی بر خود ای نکو کردار
هرچه کردی همان به جدّ بینی
نیک از نیک و بد ز بد بینی
در «تأثیر عمل» (75) داستان آخوندزادهای را میگوید که وقتی سوزنی به مشک سقائی میزند و او شاکی میشود مرد از زن خود سؤال میکند که چرا باید چنین شود، علت چیست؟ او در جواب میگوید روزی تو انار عاریت به خانه آوردی و من، حامله بودم، و سوزنی بر آن انارها زده و مکیدم و این است نتیجه کار:
سوزنی گر نمیزدی تو به نار
نشدی پاره مشک آن افکار
در «حیله و تزویر» (76) با داستان حق و باطل در زمان داود پیامبر بود مواجهیم که از طریق رساندن دست به زنجیری برای اثبات مدعا صورت میگرفت، اما چون مکّاری با خدعه حق و باطل را درهم آمیخت داود مأمور شد از آن پس، بیّنه و شهود جای چنین روشی را بگیرد.
در منظومة «خطاکار» (77) داستان «فرستادة پادشاه هند» را از کتاب خرائج و جرائح قطب راوندی نقل میکند که فرستاده چون در طول سفر خیانت میکند و از امام پنهان میدارد امام هدیة او را نمیپذیرد و او را بازمیگرداند و خائن توسط پادشاه هند به مجازات میرسد.
در «رسوائی» (78) داستان معروف مکر و حیله وزیر سنی بحرینی را بازمینماید که چگونه با قالبگیری در روی پوست انار نام خلفای سهگانه حک میشود و آن را دلیل بر حقانیت خود و باطل بودن مذهب شیعی میگیرد، و اینکه شیعیان آن دیار برای حل معضل دست به دامان امام زمان علیهالسلام میشوند تا سرانجام توسط علی بن عیسی پاسخ گرفته میشود و خطاکار رسوا میگردد.
در «بیوفا» (79) و بیوفائی (80) داستانی دیگر از خیانت و مکر زنان ارائه شده که در اولی زنی به درخواست شوهرش و به دعای حضرت مسیح زنده میشود، آنگاه در همین اثنا پسر ملک را میبیند و از شوهرش روی برمیگرداند و یکسره او را انکار میکند. آنگاه دو باره به دعای حضرت مسیح با وضعیت بدتر به حال اول برمیگردد. و در دومی بیان میکند که چگونه در حادثه حمله افاغنه به ایران و قتلها و غارتها زنی شوهر وفادارش به ناگزیر جدا میشود و سرانجام در رم با حاکمی ازدواج میکند. جوان پاکدل که عاشقانه به دنبال یافتن او بوده پس از مرارتها وقتی زن خود را مییابد او اظهار عدم آشنائی میکند تا ناگزیر آن جوان با همراهی زن پیشین حاکم که مورد بیمهری او قرارگرفته دست به انتقام میزنند:
وفا و بیوفائی بین چهها کرد
به عکسِ هم در آن هر دو زن و مرد
مجو در بیحقوقی کامکاری
نباشد بیوفا را رستگاری
و سرانجام در مثنوی «عدل» داستان خانه پیرزنی را در کنار قصر انوشیروان به نظم میکشد که آن زن حاضر نشد خانهاش را واگذار کند و انوشیروان هم او را به این کار مجبور نکرد. و در اشعار «طلب یقین» (82) میگوید که اگر میخواهی رستگار شوی و کسی بر تو خرده نگیرد پس:
جز علی و تابعین و آل او
کیست در عدلش نباشد گفتگو
درک این معنا نکو کن بیگزاف
پیرو اجماع شو در اختلاف
فدایی در مثنویهای بعدی تحت عنوان چراغ، عمر جاوید، امثال حکم، قیل و قال، سوخته جان، گنج، طینت و غذای شبههناک نیز مطالب متنوعی را مطرح میکند.
نکته قابل توجه اینکه داستانهائی که مؤلف هنرمندانه در قالب شعر ریخته میتواند برای هنرمندان قابلتوجه باشد تا از آن برای تهیه فیلم و یا فیلمهای کوتاه و یا نمایشنامه استفاده نمایند.
در قصائد فدایی نیز عالیترین مضامین برای توصیف امامان به ویژه حضرت علی به کار گرفته میشود. او خود را در موارد عدیده کلب آستان و یا سگ درگاه آنان میخواند:
ای دخیل تو یا علی از لطف
نظری بر دخیل خویش نظر
کن قیاس سگی فدائی را
که به باب شهی گذارد سر
در وصف علی علیهالسلام قصائد بینظیر، پر محتوا و مشعشعی دارد مثل:
سحر استـاد و گردون کند چـون مسمار پـرویـن را
به سقف گنبد فیروزه دو گل میخ زرین را
جمال یوسف مصر از چه کنعان شدی ظاهر
بر آمد کیل زر از بار بیرون ابن یامین را
که در آن هم از استعارات زیبا استفاده میکند و هم به حوادث تاریخی اشاره مینماید. قصائد عمدتاً در وصف پیامبر و علی علیهما السلام است. نام قصائد عبارتند از: وصف علی(1) شجاعت علی(2)، عاج بلور(3) که در وصف بارگاه حضرت علی است، عاشق مولا(4)، شه لافتی(5)، اسدالله غالب(6)، باب علم(امام المتقین(7)، شیرخدا(8)، کلامالله ناطق(9)، عظمت علی(10)، سرور فتح که در بارة فتحعلیشاه است(11)، تلاش بیهوده(12)، وصف شیرخدا(13)، شبهای تار(14)، علم بیعمل(15)، چرخ جفاکار(16)، که باز در وصف علی علیهالسلام است، بهار طبیعت و بهار ولایت(17)، در شأن حضرت علی، امام حسن مجتبی و عبد العظیم حسنی(18)، بدرالمنیر به زبان عربی در وصف چهارده معصوم(20)، شأن پیامبر (21)، قصیده بادام و شکر (22)، باز در وصف پیامبر، آستانة سهل بن علی در وصف امامزادهای در آستانه زادگاه ناظم(24)، عاج بلور در شأن علی علیهالسلام (25)، لافتی (26)، خاتم الانبیاء (27)، وصف مولا( 28)، جان جهان و جهان جان، علی (29)، میالست باز در توصیف علی علیه السلام، انتخاب(31)، همینطور، مبتکر عشق(32)، نصیحت (33)، ارض کربلا( (34)، افسوس، نصیحت (35)، باد نوروزی (و آفتاب و آسمان (36)، در نصیحت. ملاحظه میشود که عموم قصائد همچون مثنویها در توصیف و تمجید امام اول امیر مومنان، علی علیهالسلام است. او در هرجا که توانسته از علی و اوصاف او یاد، و با استفاده از آیات و روایات او را وصف کرده است.
او در ارادتش به حضرت علی علیهالسلام بسیار شبیه ملاحسن کاشی شاعر قرن 7-8 هجری است. او هم قصائدش عمدتاً در وصف مولای متقیان است و آنقدر نسبت به آنحضرت ارادت دارد که باورندارد کسی حلالزاده باشد و در عین حال با آنحضرت مخالف باشد. ملاحسن کاشی (1388، 25) هم شعری به این مضمون دارد:
هوای مرتضی دانی که را نیست؟
هرآن کس را که مادر پارسا نیست
اگر اصلش درست و پاک باشد
دلش را میل با پاکان چرا نیست؟
خطای مادر اندر وی اثر کرد
صوابست اینکه میگویم خطانیست
و حاج ملا اسماعیل میگوید:
تکذیب عجب بین تو از قوم عنید
بر میثم و بر حبیب و تصدیق رشید
غیر از ولدالزنا ز اسرار علی
تکذیب کند کسی که آنرا که شنید
در ترجیع بندها در چهارده قسمت پس از حمد و ثنای خدای بزرگ از یکایک چهارده معصوم با عباراتی شیرین و نغز یاد میکند. او با ذوق شاعرانه خود و با عنایت به شور و عشقی که به ائمه دارد در ترجیعبند چهارده معصوم به سادگی و در قالب هفده ترجیعبند با عبارات گوناگون آنها را ستوده و ارادت و اخلاص خود را به آنان نمایانده و به آنان التجا آورده است و در پایان هر یک میآورد که:
ندارم روشنی در ظلمت گور
به جز نور تو و این چهارده نور
در ترجیعبند دیگری تحت عنوان ولای علی باز در دوازده قسمت با عبارات متفاوت که نشان از تبحّر وی در سرودن شعر دارد از شأن علی میگوید.
ترجیع بند دیگری در وصف علی است که در پایان هر قسمت میگوید
در روز حشر نزد خدای تو یا علی
ما را بود امید ولای تو یا علی
در ترجیعبند سوم هم تحت عنوان اعتراف از خدای خود با استشفاع به یکایک چهارده معصوم تقاضای بخشش میکند و این که چگونه یک فرد موحد باید جز به خدا به کس دیگر توجه نداشته باشد.
این بود ورد ما گه و بیگاه
وحده لا اله الا الله
در ترکیب بندها و مسمط نیز، مؤلف صحنة شورانگیزی را به منصة ظهور میرساند و سرانجام غزل هاست که بخش عمده و تقریبا نیمی از کتاب را شامل میشود.
از ویژگیهای دیگری که میتوان به اختصار بیان کرد این است که او عالمی جامعالشرائط است به همه مسائل عقیدتی در اشعار خود توجه کامل دارد. او هم به مسائل کلامی، به قبر و قیامت و معاد و شفاعت میپردازد، و هم به مسائل اخلاقی، و در آنها از پدر و مادر و معلم و قوم و خویش یادمیکند، و هم مسائل اجتماعی را مدّ نظر دارد. همچنین او به عالم ذر و فطرت و طینت و در عین حال به مسائل علمی و ویژگیهای آن مثل اعضا و جوارح انسان میپردازد و درعین حال به مسائل تاریخی مثل تاریخ انبیا و امامان با رعایت همه ظرائف ادبی و ادبیات و نیز به صناعات و ظرائف ادبی توجه دارد. او وقتی نام استادان خود را میبرد آنچنان با القاب ذکر میکند که کمتر سابقه دارد.
و در نصیحت ید طولائی دارد و اشعار او سراسر وعظ و نصیحت است مثل:
گر رحم به جان خود نداری
داری چه امید رحم باری
ققنس صفت از درون خود سوز
کن سازصفیر آتش افروز
سرخوش شو و بال و پر بههمزن
در خرمن خویش آتش افکن
آیتالله ملا اسماعیل فدائی در مذمت نفس تا توانسته است کوشیده و اشعار گوناگونی را به رشته نظم در آورده است، مانند:
تو را در ترک لذات است لذات
مجو لذات خود در مستلذات
عروس دهر شوهرکش به یکنفس
وفا کی کرد کی هیهات هیهات
در مورد ریا که آن را سخت دشمن میدارد میگوید:
غیر از ریا نباشد این زهد و طاعت ما
زاهد خداست بیزار از این عبادت ما
حجت تمام کردند این بحث مجتهد را
کی کرد رفع تکلیف اصل برائت ما
یا در مورد زهد و پرهیز از قیل و قال مدرسه چنین میسراید:
نه من قصر مقرنس جویم و صرح ممرّد را
نه من جویم جمان و نه همات عقبان و عسجد را
مخاطبشناسی یکی از توصیههای اوست. در این مورد گوید:
هرکسی را اصطلاح خودنکوست
هرکسی دارد زبان خویش دوست
مفتیان بر هم زنند آثار را
واعظان از بر کنند اخبار را
عارفان عبرت کنند آفاق را
باحثان جویند بحث اوراق را
هرکه را کن بر زبان خود خطاب
تا گردد بر زبان خود مجاب
و در مسائل تربیتی گوید:
عقل اَب دان و طبیعت زوجه دان
نفس را ای مرد دانا در جهان
کرد باید تا توان خدمت ز اَب
زوجه را آموخت میبایـــــد ادب
اَب که راضی نیست گردی تو عاق
زن که راضی نیست میگیرد طلاق
توصیههایی برای خواندن اشعار
شاعر ما همهجور شعر دارد. از اشعار آسان و عوام فهم تا اشعار بسیار مشکل که هم حاوی لغات دیرآشنا و یا حتی ناآشنا است. همچنین اشعار او مملوّ از اشارات و یا تصریحات به حوادث تاریخی و مضامین دینی است. از صناعات ادبی هم فراوان استفاده نموده و اشعار وی حاوی تشبیهات، استعارات، جناسها، لفّ و نشر مرتب و معکوس و مانند آن است. بنابراین، قرائت درست و فهم دقیق این اشعار نیاز به صبر و حوصله دارد. اینجانب پس از دهها بار که آنها را خواندهام و به قصد تصحیح آنها را مرور نمودهام هربار دیگر که میخوانمش به نکتههایی جدید دست پیدا میکنم:
طریقه تصحیح و کارهائی که من کردهام
در تصحیح این کتاب که به طریق قیاسی انجام شده است و حدود بیش از چهار سال طول کشیده است رنج فراوان بردهام. در آغاز دستخطهایی را از خانم مهناز فدائی فرزند مرحوم علیخان فدائی دریافت کردم آنها را همه به تایپ سپردم. آنگاه آن را با نسخه الف که مربوط به مسجد اعظم قم بود مقابله کردم. سپس نسخههای دیگر که یکی پس از دیگری به دستم رسید (توصیف آنها در پی خواهدآمد) نیز مقابله نمودم. در آغاز و اواسط کار تصمیم داشتم مشخص کنم که چه بیتهایی در چه نسخههایی هست و یا نیست، اما به دلیل تعذّر این مسئله ازآن صرفنظر کردم و تصمیم گرفتم که همه کاستیهای نسخه را با اضافات بعضی دیگر جبران کنم. کارهائی که انجام شده عبارتد از:
1- جابجائی پارهای از اشعار بر حسب مثنوی، قصائد، غزلیات، قطعه، رباعی، مراثی و نوحه ها. بدین معنا که اگرچه دراکثر نسخهها ابتدا مثنویات، سپس قصائد و غزلیات بود، ولی گاه این ترتیب به هم خورده بود و لذا بنا به تعاریف موجود در بارة قالبهای شعری آنها را مرتب و درجای خود قرار دادم. در غرلیات سعی شد تا حداکثر بیست بیت بیشتر نباشد و چنانچه بیشتر شد آنها را به قصائد افزودم.
2. نامگذاری اکثر قصائد و مثنویها، و مخصوصاً غزلهابه جز آنهائی که مؤلف و یا کاتبان در نسخههای متعدد برای آنها نام انتخاب نموده بودند، زیرا مصحح چنین فکر میکند که این نامگذاری ابزار دیگری برای یافتن اشعار است، ضمن اینکه تقریبا حاکی از مضمون و محتوای غزل نیز هست. همچنین ابیات همه اشعار از مثنوی تا قصائد و غرلیات و حتی نوحهها و ... شماره گذاری شد تا کار مراجعه کنندگان و به ویژه محققان بعدی آسان شود.
3. مرتب کردن قصائد و غزلیات بر حسب قوافی و ردیفها در حد امکان و جابجائی بعضی از آنها که البته تعداد آن زیاد نیست. عناوین عربی هم به فارسی ترجمه شد و ترجمه فارسی بر عربی مقدم گردید تا در فهرست مندرجات برای بازیابی توسط استفادهکنندگان آسانتر باشد.
4. تصحیح پارهای از لغات مشکل با مراجعه به نسخ متعدد و استفاده ازکتب لغت و امثال و مانند آن. دو نمونه از این لغات مشکل گفتنی است:
اولی، دو بیت اول غزل:
منزل عشق اولش جبل است
انجد من رأی حضن مثل است
چون نسیم حضا ز نجد آید
دل یقین کز خَدَن به وجد آید
که معنای آن این است که عشق با سختی است و اولین منزل آن بیتوته در کوه است و هرکه حضن را از نجد ببیند گوئی توفیق یافته است. وقتی نسیم صبا (حضا) از نجد بر خیزد گوئی دل از دوستی(خدن) به وجد آمده است.
که انجد من رأی حضن مَثَل است و تتبع به کمک شیخ نصیر نجفی در موسسه آل البیت در مشهد مقدس انجام پذیرفت که با تحقیق در امثال میدانی یافت شد و انجد یعنی بلغ نجدا من رأی هذاالجبل: یُضرب فی الدلیل علی شئی، ای ظهر حصول المراد و قربه.
دوم:
طعم ذکر دوستان در کام جان
کان اعذب بالزبد بالنرسیان
کان اعذب بالزبد بالنرسیان، مثلاً لما یستطاب، هو نوع من الثمر، معنای آن این است طعم یاد دوستان در کام جان از روغن با نرسیان که نوعی ثمر است شیرینتر است.
5. حذف تعداد اندکی از واژههایی که ممکن بود موجب اختلاف شود و در عوض به جای آنها نقطه گذارده شد.
6. جابجائی ابیاتی که حاوی تخلص فدائی بود به آخرین بخش مثنوی، قصیده و یا غزل. در این مورد هدف این بود که با در آخر قرار گرفتن تخلص نظمی به اشعار داده شود.
7. الفبائیکردن ترجیع بندها و ترکیب بندها بر حسب قافیه آنها.
8. استفاده از حواشی بعضی نسخ که در توضیح بعضی لغات و یا اصطلاحات کارساز بود. مثلاً در بیت:
فکر برزخ کن و یاد ستون دین آر
طسمئوس این همه و قنترس و هم قتس است
که توضیح سه واژه طسمئوس، قتس و قنترس در واژهنامه آمده است.
9. با آنکه در مراثی انواع قالبهای شعری از مثنوی قصیده، غزل، ترجیعبند وجود داشت ولی به لحاظ اهمیت آن سعی شد که همه را یکجا در بخش مراثی و نوحه قرار دهم تا دسترسی برای علاقمندان به این نوع اشعار آسانتر باشد.
10. در عین حال پارهای از اصطلاحات و آخرین قطعه از غزل به دلیل دشواری همچنان جزو مشکلات کار باقی ماند که مصحح با همه تلاشی که نمود از حل آن عاجز ماند.
11. تهیه لغتنامه مفصّل که با توجه به گستردگی و غرابت بسیاری از آنها کار دشواری بود. در عین حال این لغتنامه در عین جامعیت باز گزینشی است و ممکن است لغات دیگری باشد که نیاز به معنا داشته باشد.
12. تهیه فهارس آیات روایات، حکایات بکار رفته در این دیوان و به ویژه نمایهها راهنماهائی هستند که به کار میآیند.
13. در عین حال اینجانب به ناتوانی خود در این کار اعتراف میکنم و علیرغم تلاش بسیار باز برخی اصطلاحات و عبارات هنوز نیاز به دقت بیشتری دارد و این غیر از تفسیر و توضیحاتی است که باید توسط محققان انجام شود. امید است که هم نکته سنجان بر من ببخشایند و هم از راهنمائی دریغ نکنند.
محل زندگی و سفرهای ناظم
مؤلف دارای القاب آستانهای، برجی و کزازی است لذا لازم است این مناطق که در استان مرکزی فعلی و به ویژه شهر اراک است توضیحاتی آورده شود. او در برج زاده شد و برج از قرای آستانه است. بنا به گفته ابراهیم دهگان(1386، ج. اول، 149) در تاریخ اراک در حدود عراق عجم سه محل به نام کرج معروف است که اولی آن کرج ابودلف است که اکنون آستانه فعلی در نزدیکی شازند به جای آن است.
و باز گوید که اراک فعلی به چند ناحیه تقسیم میشود که عبارتند از نواحی کزاز، سربند و جاپلق(دهگان، ج. اول، 66)
از تواریخی که راجع به آستانه است به نقل از سفرنامه ناصرالدین شاه قاجار به ولایات عراق عجم(ناصرالدین قاجار، 1387، 76-73) است:
قدیمتر از آستانه شهر سه سوک بوده است. لکن علمای جغرافیای قدیم بنای شهری موسوم به کرج را به ابودلف عجلی عباسی نسبت میدهند. مثل اینکه صاحب معجم البدان شرحی در این خصوص نوشته است که ما آن را عینا مینویسیم. کرج شهری است واقع در وسط راه همدان و اصفهان، اما نزدیکتر به اصفهان و ناحیه مخصوصی را تشکیل میدهد. بانی این شهر قاسم بن عیسی عجلی است که این شهر را بنا کرده و در آنجا مسکن اختیار نمود (ناصرالدین قاجار، 1387 به نقل از معجم البلدان ج. 7. ص. 230)
راسبند که اسم کوه شمالی آستانه است و جنوبی جلگه کزاز. صاحب معجم البلدان راسمند ضبط میکند و مینویسد کوهی است نزدیک کرج(1387، 225).
صاحب نزهه القوب حمد الله مستوفی مینگارد کرج. کرهرود از اقلیم چهارم، طولش. . . و عرضش. . . ابودلف عجلی به عهد هارون الرشیدساخته است و کوه راسمند در طرف شمال آنجا است. و در پای آن کوه چشمه سخت بزرگی است که او را چشمه کیخسرو خوانند و مرغزاری طویل و عریض دارد شش فرسنگ در سه فرسنگ که او را مرغزار گیتو خوانند (ناصرالدین قاجار،1387 به نقل از نزهه القلوب،76).
و همچنین گفته است آستانه:
از بلوکات عراق، هم اسم آبادی مخصوص و هم اسم چندین قریه است که تشکیل یک بلوک را میدهد. . . در میان خود اهالی آستانه، بلکه در تمام عراقیان، اسم قدیم آستانه را شهر سه سوک مینامند. وجه تسمیه که ازآنها سئوال شده گفتند چون اینشهر قدیمی بوده در جلگه واقع شده که سه مدخل بیشتر نداشته است و اطرافش را کوه احاطه کرده؛ یک مدخل مابین شمال و شرق است که معروف به در بند آستانه و ازنا و ادریس آباد است. دربند دیگر که در جنوب شرقی واقع شده در بند قاقان و یا قاقون است که به طرف جاپلق میرود ودر بند دیگر که در شمال غربی واقع شده مشهور به دربند سرهران و کتیران است که به طرف ملایر و بروجرد می رود. و سوک یا سُک اگرچه در لغت فارسی به معنی در بند یا مدخل و یا زاویه دیده و یا شنیده شده اما باصطلاح عوام الناس به معنای گوشه است(ناصرالدین شاه، 1387، 209) دهاتی که اطراف آستانه است بیش از ده تاست که ازبین آنها قریه برج است که ملکیِ ورثه حاجی ملا اسماعیل است.
برج:
به گفته ابراهیم دهگان:
برج که در لغت به معنای محل بلند و مرتفع است شهری بوده است از راه فریدن بین اصفهان و کرج، اصطخری در المسالک، ضمن راهها، میگوید از بروجرد تا کرج ده فرسنگ و از کرج تا برج دوازده فرسخ و از برج تا خوسنجان (خونجان به نقل ابن حوقل) یک منزل است. . . بنابراین به طور ظن قوی برج شهرکی بوده در حدود بربرود فعلی. و از جمله فضلاء منسوب به ان محمد بن حسن ادیب اصفهانی متوفی به سال 448 است که از محتهدین به نام بوده است.
وی اضافه میکند:
در اطراف اراک چند دیه به نام برج اکنون موجود است که به سمت جنوب میرود و مرحوم حاج ملا اسماعیل یکی از دانشمندان آنجا بوده.
کزاز:
کزاز از توابع اراک در طرف جنوب شهر واقع شده است این ناحیه کوهستانی و آب و هوایش در زمستان سرد و منشأ رود پر برکت شرا یا قره سو است. (دهگان. ج. اول، 172).
جالب است که در این کتاب از مفاخر کزاز در دوران اخیر از آخوند ملا عباسعلی کزازی یاد میکند که فامیل آن دانشمند در حومه اراک و سرزمین کرمانشاهان زندگانی میکنند. گوئی کزازیهای کرمانشاهان از این ناحیه برخاستهاند.
انتساب به میرزای قمی (دهگان، 1386، ج. اول، 182):
جاپلق که فعلاً یکی از توابع بروجرد و مرکز آن الیگودرز است سابقا جزو شهرستان اراک بوده و اکنون هم بیشتر املاک جاپلق متعلق به مالکین اراک و سر و کار ساکنین آن ناحیه اکثرا با شهرستان اراک است.
از افتخارات جاپلق در قرون اخیره این است که یک تن از مفاخر علم و زهد یعنی مرحوم میرزا ابوالقاسم معروف به میرزای قمی را در دامن خود پرورانده است. آنچه مسلم است این است که میرزای قمی استاد مولف بوده است ولی به دلیل تفاوت سنی بیش از سی سال نام وی در شمار شاگردان میرزا ذکر نشده است.
جمع بندی
آنچه دراین مختصر آمد گوشهای از ویژگیهای اشعار حاج ملا اسماعیل فدائی مجتهد و دانشمند قرن سیزدهم هجری است و چه بسا بتوان موارد دیگری به آن افزود. اینجانب بدلیل رعایت اختصار ناگزیر در اغلب موارد فقط به ذکر ابیات پرداخته و نه تنها تحلیلی بر روی آن نداشتهام که حتی از معنی ساده آن هم اجتناب کردهام.
همانطور که گفته شد اغلب اشعار او به دلیل معلومات سرشارش از غنای علمی برخوردار است و بدون شرح و تفسیر کمتر میتوان به مقصود عارفانه وی پی برد. در عین حال باید اذعان کرد که همانند همه نسخ خطی موجود پارهای از لغات خوانده نمیشوند و یا اگر خوانده شوند مقصود سراینده با توجه به جو فکری و حال و هوای زمان او مشخص نیست. و به قول آقای موسوی گرمارودی به هنگام دیدن مجموعه، اگر خطائی هست قطعاً از کاتب است و نه مؤلف. همچنانکه در بارة دیگر شعرا و نویسندگان، دانشمندان تتبع میکنند و به عنوان مثال دیوان حافظ دویست سال(حافظ، 1373، مقدمه) است که مورد عنایت مصححان است در این مورد چنانچه توفیق بازبینی و تصحیح پس از چاپ اولیه ضرورت پیدا کند چه بسا این مشکلات بر طرف شود.
نکته دیگر گمنامی وی است. حاج ملا اسماعیل فدائی کزازی آستانهای برجی با وجود پرکاری و تتبع و تضلع او در علم بسیار ناشناخته مانده است. ناشناختگی او یکی از مواردی است که همه به آن اذعان دارند و عجیب است با آنکه ظاهرا به جاهای مختلف سفر کرده و حد اقل به نجف و مشهد و اصفهان رفته است باز به موطن اصلی خود برای ارشاد مردم پرداخته است، با اینکه او در مذمت ماندن در ده و یا مناطق کوچک چنین سروده است:
اگر در دهی مرده دان علم خود را
که ده، علم را کم ز الحد نباشد
نشاید عیان کرد اسرار دانش
اگر چند شاگرد ارشد نباشد
البته شاید یکی از دلائل این گمنامی ترجیح مؤلف بر گوشهگیری و انزوا باشد زیرا در آن ایام علاوه بر فسادی که در جامعه خود به آن تصریح دارد و فرقههای ضاله مشغول فعالیتند و عدهای نیز نان ریا میخورند اوضاع سیاسی و قتل و غارت و خان و خان بازی هم در زمان او کم نبوده است(دهگان، 1386).
در هر حال، در وقایع الایام منتشره توسط صدا و سیمای جمهوری اسلامی ایران یادی از این شخصیت میشود اما به نظر میرسد که حق مطلب ادا نشده و نمیشود. در این مورد باید تحقیق گستردهتری صورت گیرد. در این جا لازم است از تولیت محترم آستانه حضرت عبداالعظیم که با همت مصحح محترم به انتشار کتاب شریف جنات النعیم در شأن حضرت عبدالعظیم تألیف مؤلف اقدام کردهاند سپاسگزاری کنم.
اما آنچه اکنون به عنوان وظیفهای علمی بر گردن دوستداران، علاقمندان به علم و ادب و به ویژه از فرزندان اواست این است که:
اولاً هنوز پارهای از آثار وی ناشناخته است و باید تلاش گستردهای در این زمینه صورت گیرد. ثانیاً بعضی از آثار وی در نزد بعضی از فامیل موجود است آنان باید با بزرگواری و سعه صدر آن آثار را با حفظ مالکیت خودشان به گونهای جهت معرفی، تصحیح و انتشار در اختیار اهل فن گذارند تا از آنها فیلم تهیه شود و سپس اصل نسخه را به صاحبان آن برگردانند. در اینجا نقل یک خاطره بیمناسبت نیست: در جلسهای که به اتفاق تعدادی از فرزندان مرحوم حاج ملا اسماعیل برای گزارش پیشرفت کارهائی که انجام شده بود به خدمت آیتالله دری نجف آبادی امام جمعه اراک رسیدیم، ایشان تأکید جدی داشتند تا هرچه زودتر آثار این مرد بزرگ تصحیح و چاپ و منتشر شود، از حجةالاسلام و المسلمین آقای داود نعیمی، نسبشناس معروف اراکی خواستند تا اطلاعاتی در این مورد به ایشان بدهند. ایشان در ضمن بیانات خود گفتند که یکی از علمای اراک گفته است که دو جلد از آثار خطی مرحوم حاج ملا اسماعیل را در اختیار دارد ولی گفته است که آنها را فقط به اولاد ایشان نشان خواهد داد. پس از استفسار معلوم شد این فرد حجةالاسلام و المسلمین آقای حاج کاظم میریحیی از دوستان قبلی و همسایه ما به هنگامی که در اراک ساکن بودیم است. بلافاصله بعد از جلسه خدمت ایشان رسیدیم و ایشان هم با کمال بزرگواری آن کتابها را در اختیار من گذاشتند تا پس از عکس برداری به ایشان مسترد کنم و چنین هم کردم. جالب است، با آنکه نام این کتاب در سیاهه آثار وی در فهارس موجود است ولی اثری از نسخه این کتاب در جائی نبود و به ویژه این دو نسخه در هیچ کجا ثبت نشده بود و وقتی چگونگی تملک را از ایشان سؤال کردم گفتند:
روزی آقا صدر(پسر بزرگ حاج آقا محمد فدائی) به من گفتند من تعدادی کتاب خطی دارم که روزی آیةالله آقای امامی به منزل ایشان آمده و تعدادی از آنها را برده است. شما هم اگر میخواهید بیا و انتخاب کن. آقای میریحیی ادامه داد که من هم رفتم و چند کتاب انتخاب کردم که این دو کتاب از آن جمله است.
امید است آثار دیگر ایشان هم به این طریق پیدا شود. همچنین ایشان اشاره کردند که مرحوم آقا صدر بعضی کتابها را به آقای امامی از علمای اراک داده است و احتمالا ورثة ایشان نسخهها را به کتابخانهای در خوانسار هدیه کردهاند. من توسط بعضی از دوستان با آن کتابخانه هم تماس گرفتم ولی نتیجهای نداشت.
ثالثاً باید موسسهای فرهنگی به نام ایشان هرچه سریعتر تشکیل شود تا از طریق قانونی و با کمک همه علم¬دوستان کشور در داخل و خارج کشور به نشر آثار او بپردازند. البته پیشنهاد تاَسیس چنین موسسهای ماهها پیش داده شده و تا کنون قدمهائی برداشته شده است و موسسه به تصویب رسیده است.
رابعاً همه علاقمندان به ایشان در جهت معرفی، تصحیح و تنقیح آثار وی از بذل هیچگونه کمک و تخصیص صدقات جاریه از قبیل وقف، اهدا، نذر و مانند آن دریغ نکنند.
خامساً پس از آن و یا همزمان با تاَسیس چنین موسسهای لازم است برای بزرگداشت و معرفی ایشان سمینارهایی برگزار شود. بنظر اینجانب تنها بررسی اشعار وی سمینار جداگانهای را میطلبد.
سادسا سایتی به نام ایشان طراحی شود و همه کسانی که اطلاعی در بارة ایشان دارند آن را به سایت ارسال دارند. جالب توجه است که در اینترنت در بارة شخصیتهای علمی استان مرکزی از جمله مرحوم حاج ملا اسماعیل جستجو میکردم به سایتی برخوردم که بیش از آنکه از شخصیتهای علمی، فقهی، سخن بگوید از اهل تصوف سخن میگفت. گوئی اغلب مردم اراک صوفیاند و این جای تأسف دارد. البته لازم است سایتی که ایجاد میشود مدیریت علمی شود تا اطلاعات جمع آوری شده با ویرایش درج شود.
. از حضرت آیتالله استادی، استاد بر جسته حوزه علمیه و امام جمعه موقت قم که بارها با تشویق در جهت زنده کردن نام ایشان به آقای حاج اسماعیل فدائی و بنده، حتی از قبل از انقلاب تذکراتی دادهاند تشکر میکنم. اخیراً بنا به درخواست اینجانب مرقومه عطا فرمودند که نظر به اهمیت سندیِ آن عین آن را دراینجا منعکس میکنم. این خود بر علاقمندی اینجانب برای کار بر روی آثار این مرحوم افزود.
منابع
آقا بزرگ تهرانی. الذریعه الی تصانیف الشیعه. تهران، 1369
اثر آفرینان، به سرپرستی عبدالحسین نوایی.
انوشه، حسن. دانشنامه ادب فارسی. تهران: سازمان چاپ وانتشارات. 1367.
جعفریان، رسول (1379). صفویه در عرصه دین، فرهنگ و سیاست. قم: پژوهشگاه حوزه و دانشگاه. ج. دوم
چیتیک، ویلیام(1389). عوالم خیال؛ ابنعربی و مسئله اختلاف ادیان. ترجمه قاسم کاکائی. تهران: هرمس
حاج سید جوادی، کمال(1377-). اثر افرینان (زندگینامه نام آوران فرهنگی ایران از آغاز تا سال 1300 هجری شمسی) با همکاری عبدالحسین نوائی. تهران: انجمن آثار و مفاخر فرهنگی.
حافظ شیرازی، محمد، دیوان حافظ. به تصحیح بهاءالدین خرمشاهی. تهران نیلوفر. 1373
حافظ شیرازی، محمد، دیوان حافظ به تصحیح قزوینی و غنی. تهران: مهراد، 1383.
حبیب آبادی، میرزا معلم. مکارم الاثار در احوال رجال 2 قرن 13 و 14 هجری. اصفهان اداره کل فرهنگ. هنر اصفهان و وقایع سالهای 1254-1267 دهگان، ابراهیم(13869. تاریخ اراک. جلد دوم. تهران: زرین و سیمین.
دائره المعارف کتاب مقدس. مترجمان علیائی، الیس و دیگران. ویراستار و مسئول گروه ترجمه بهرام محمدیان. تهران: سرخدار، 1381.
زندگینامه شهید محمود فدائی. بکوشش اشرف جواهری.
سعدی، شیخ مصلح الدین. بوستان سعدی به تصحیح محمد علی فروغی. تهران: ققنوس. 1368.
شاه حسینی، ناصر الدین. شناخت شعر. تهران: نشر هما، 1367.
شمیسا، سیروس. انواع ادبی. تهران: فردوسی، 1373.
شمیسا، سیروس، نگاهی تازه به بدیع. تهران: فردوسی. 1368.
شهری، محمد. علم عروض و قافیه. مشهد. نشر نما. 1370.
طبیبیان، سید حمید. گزیده متون نظم از مجانی الحدیثه(دوره عباسی). تهان: پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی. 1387.
عبرت نائینی، محمد علی. تذکره مدینه الادب. تهران: کتابخانه، موزه و مرکز اسناد مجلس شورای اسلامی. 1376.
------------، دیوان اشعار حاج ملا اسماعیل فدائی به دستخط علی اکبر احمدی(ابن مرحوم خواجه احمد). به تاریخ 1374 یا 1336 هجری قمری.
میدانی نیشابوری، ابوالفضل احمدبن محمد بن ابراهیم(-518ق. ) (1374ق. ) امثال میدانی. حققه و
فصله و ضبط غرائبه و علق حواشیه محمد محییالدین عبد الحمید. قاهره: مطبعه السنه المحمدیه. موسوی گرمارودی، علی(1391). جوشش و کوشش در شعر. تهران: هرمس.
ناصرالدین قاجار، شاه ایران 1247-1313ق. سفرنامه عراق عجم. به ضمیمه تاریخ و جغرافیای راه عراق عجم/ نوشته محمد حسن خان اعتماد السلطنه. به تصحیح هاشم محدث. تهران: اطلاعات، 1387.
نامة معانی به کوشش بهروز ایمانی، در انیس الشعراء. تهران: کتابخانه، موزه و مرکز اسناد مجلس شورای اسلامی. 1383.
واعظ قزوینی، محمد رفیع. 1027-1089. دیوان ملا محمدرفیع واعظ قزوینی به کوشش اصغر علمی. تهران: ماه، 1383.
همائی، جلال الدین. فنون بلاغت و صناعات ادبی. تهران: دانشگاه تهران. 1354.
یادنامه حکیم لاهیجی( مجموعه سخنرانیها و مقالات). تهران: وزارت فرهنگ. و ارشاد اسلامی؛ سازمان چاپ و انتشارات. 1374.