آبان ماه سال گذشته سکان وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی به جناب آقای دکتر سیدرضا صالحیامیری سپرده شد. ایشان فردی است که علوم و فنون مدیریت و برنامهریزی فرهنگی را به خوبی آموخته است. نظام نیز یک فرصت تاریخی برای او فراهم کرد تا همه آن تجربیات اندوخته و دانش نظری را در یک ابروزارتخانه پیاده کند.الگوی ذهنی و نگرش دکتر صالحی امیری به مقوله فرهنگ به معنای عام آن نسبت به وزیر سابق ارشاد در دولت یازدهم تفاوتها و تمایزهایی دارد. این تفاوتها در سبک مدیریت این وزارتخانه نیز خود را نشان داده است. بطور خلاصه نگرش و دیدگاه ایشان نسبت به مقوله فرهنگ و مدیریت فرهنگی را میتوان در گزارههای زیر خلاصه کرد:
اعتقاد ایشان به چهار کارکرد اصلی فرهنگ در جامعه شامل: انسجامبخشی، شخصیتسازی، هویتآفرینی و سازگاری؛ اعتقاد ایشان به وجود رابطه متقابل فرهنگ با حوزه اقتصاد، سیاست، اجتماع و تأثیر و تأثر هر یک بر دیگری؛ باور ایشان به وجود منظومه فرهنگی در ایران؛ باور ایشان به ضرورت سه اصل نفی جزماندیشی، نفی ولنگاری و آزاداندیشی و تأثیر آنها در افزایش قدرت فرهنگی کشور؛ باور ایشان به مؤلفههای چهارگانه گفتمان فرهنگی مقام معظم رهبری و رئیس جمهور محترم شامل: اعتدال، عدالت، دیانت و عقلانیت؛ باور ایشان به ضرورت انجام نظاممند نیازسنجی فرهنگی به منظور شناسایی، تولید، توزیع و مصرف فرهنگی در جامعه؛ توجه به سبک زندگی ایرانی- اسلامی؛ پذیرش اصل تنوع و تعامل میان اقوام، اقلیتها و خرده فرهنگها زیر چتر فرهنگ ملی؛ ضرورت ایجاد قطبهای فرهنگی در کشور؛ توجه به حوزه اقتصادِ فرهنگ؛ توجه اساسی به معیشت و امنیت فکری و شغلی هنرمندان؛ تقویت تعاملات بینالمللی فرهنگی؛ افزایش میزان تولیگری دولت و کاهش تصدیگری دولت در عرصه فرهنگ.
نگرش وزیر ارشاد در باب سینمای ایران
از تحلیل محتوای دیدگاه ایشان نسبت به مقوله «فرهنگ» و «مدیریت فرهنگی» چنین استنباط میشود که نگرش ایشان به مقوله سینما، نگرشی«سیستمی» است. به اعتقاد دکتر صالحی امیری نمیتوان سینمای ایران را تافتهای جدابافته از سایر اجزاء سیستم فرهنگی، اجتماعی، اقتصادی و سیاسی کشور تبیین و تحلیل کرد. وضعیت سینمای ایران احتمالاً از منظر وزیر ارشاد نه ایدهآل است نه از دست رفته. بلکه ایشان معتقد است سینما میتواند هم از منظر انسجام فرهنگی، هم از منظر صنعت فرهنگ، هم از منظر تعامل فرهنگی و هم از منظر دیپلماسی فرهنگی به شدت مهم تلقی شده و کارویژه ای فراتر از هنر محض پیدا کند. نگاه او به حل و فصل مشکلات صنفی سینماگران نیز قابل توجه است که این نشان میدهد وزیر ارشاد علاقهای ندارد حل و فصل همه مسائل سینما را به عهده دولت بگذارد. دولت در گفتمان دکتر صالحی امیری بایستی یک حامی خوب برای کنشگران سینما باشد نه مجری و متصدی.
با این برداشت از دیدگاههای دکتر صالحی امیری نسبت به مقوله سینما گمان میرود ایشان در طراحی پلان کلی که برای وزارتخانه متبوع خویش ترسیم کرده سهم و وزن ویژهای برای «تحول در سینمای ایران» در نظر گرفته است. تغییر رئیس سازمان سینمایی آنهم تنها چندماه مانده به پایان کار دولت یازدهم مؤید این فرضیه است. آقای حیدریان نیز در اولین اظهارات خود پس از بدستگرفتن سکان سازمان سینمایی بر این فرضیه صحّه گذاشته و اظهار داشت: سینما در این دولت نیازمند یک تحول همهجانبه و مهم بوده و هست و برای این تحول باید برنامه داشت و باید این برنامه تحول به سرعت موجب اتفاقاتی در حوزه سینما شود تا ما نقش واقعیمان را در سینما ایفا و سهممان را در جهان پیدا کنیم (به نقل از روابط عمومی سازمان سینمایی).
سینمای ایران یک سیستم پیچیده است. بنابراین نگاه مکانیستی به این سیستم قادر نخواهد بود در آن پویایی ایجاد کند. برداشت نگارنده این است که سینمای ایران در باور دکتر صالحی امیری نیازمند یک مدیریت استراتژیک است.چیزی که امروز در ساختار سینمای ایران وجود ندارد. شاید اگر گفته شود بزرگترین رنج سینمای ایران«فقدان دید استراتژیک» و فقدان داشتن یک «برنامه استراتژیک است» سخن گزافی نباشد.
مهمترین چالش سازمان سینمایی در دولت یازدهم
شاید جدیترین چالش وزارت ارشاد در حوزه سینما نه فقدان مدیریت استراتژیک و نه فقدان برنامهریزی استراتژیک، بلکه فقدان یک«نظریه سینمایی» است. البته این چالشی نیست که گره آن به دست وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی یا سازمان سینمایی باز شود. ریشه این مسئله در بنیادهای علوم انسانی غربی و «فلسفه سینما» است که طی این سالها غالب دانشگاههای را مسخّر خویش ساخته و اکثر قریب به اتفاق کنشگران سینمای ایران در این گفتمان آموزش دیده، پرورش یافته و رشد کردهاند. یکی از چالشهای پیش روی تحول در سینمای ایران، فقدان «فلسفه سینما» و نبود «فیلسوف سینما» در ایران است. سینمای ایران «نظریهپرداز» ندارد.
«مدیریت منابع انسانی در سینمای ایران» طی چهاردهه گذشته چندان مسأله سیاستگذاران سینما در کشور یا وزرای ارشاد و یا معاونین سینمایی آنها نبوده است. حتی مسئله نظام آموزش حوزوی و دانشگاهی هم نبوده است. مدل رشد منابع انسانی فعاّل در سینمای ایران طی چهار دهه گذشته بر پایه «پیوندهای خانوادگی»استوار بوده است. اگر روزی نسبتهای خانوادگی فعالان سینمای ایران بر روی کاغذ ترسیم شود و علل زمینهای جذب و حضور بسیاری از تهیهکنندگان، کارگردانان، فیلمنامهنویسان، بازیگران، عوامل اجرایی، مدیران و کارشناسان سازمان سینمایی و مؤسسات وابسته مطالعه و اثر «روابط خونی و خانوادگی» آنها در انتخاب شغل آنها در سینما بررسی شود به احتمال زیاد این فرضیه تأیید میشود (این فرضیه با یک بررسی تجربی که نگارنده در حجم نمونه کوچک انجام داد تأیید شد). از اینرو توصیه میشود سازمان سینمایی «مدل مطلوب مدیریت منابع انسانی در سینمای ایران» را تدوین تا بر پایه آن نسل جدیدی در ده سال آینده وارد سینمای ایران شوند.
تقلیل سیستم سینمای ایران به جشنواره فیلم فجر
فقدان نگرش سیستمی باعث شده نتوان ارزیابی دقیقی از فرآیند و برآیند سینمای ایران بدست داد. بخشی از مناقشاتی که بعد از برگزاری سی و پنجمین جشنواره فیلم فجر بوجود آمد ریشه در مشکلات پیشگفته دارد. اشتباه محاسباتی برخی کارگزاران نظام (نظیر اعضاء کمیسیون فرهنگی مجلس) از جایی آغاز شد که عملکرد جشنواره فیلم فجر را مساوی کل سینمای کشور گرفته و سطح مسائل اساسی و بنیادین سینمای ایران را به محتوای فیلمها یا نحوه داوری بخش سودای سیمرغ تقلیل دادند.
این واقعیت غیرقابل انکار است که جشنواره فیلم فجر یکی از مهمترین جشنوارههای سینمایی کشور بوده و در طول سه دهه و اندی حیاتش به عنوان بزرگترین رویداد سینمایی کشور تجربههای متفاوتی را در حوزه سیاستگذاری، برنامهریزی و اجرا پشت سرگذاشته است. با آن که سیاستهای کلان در عرصه سینما در مراکز و نهادهایی چون شورای عالی انقلاب فرهنگی، مجلس شورای اسلامی، وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی، بنیاد سینمایی فارابی و ... تدبیر شده با این حال مدیران این جشنواره به دلایل مختلف با ابهام در تعریف ماهیت سینما، اهمیت و جایگاه آن، نقشها و کارکردهای آن، تناسب و همنوایی آن با دیگر اجزای فرهنگ و هنر و رابطه و تعامل آن با دین، اجتماع و سیاست مواجه بوده و هستند. شاید بیدلیل نباشد که در طول سی و اندی سال گذشته به تناسب دولتها و به تناسب وزیران فرهنگ و ارشاد اسلامی و معاونتهای مختلف سینمایی شاهد ارایه رویکردهایی با عناوین پرطمطراقی مانند: سینمای عرفانی، سینمای ملی، سینمای معناگرا، سینمای اخلاق، سینمای امید و... بودهایم. اتخاذ این رویکردهای مختلف عوامل اصلی دستاندرکاران سینما را به نحوی دچار ابهام و سردرگمی کردهاست. ضعف مهندسی معنی و پیام و ضعف مدیریت در کنترل و هدایت محتوای سینمای کشور باعث گشته تا جبران آن عمدتاً در آرایش و تزیین صوری فیلمها و ارائه کارنامه فعالیتهایی جنبی در جشنواره به چشم آید. اگر نگاهی به اخبار منتشره در حوزه سینما طی چند سال گذشته داشته باشیم میبینیم عمده این اخبار، یادداشتها، مصاحبهها، نقدها و گفتگوها توأم با نوعی اعتراض و گلایه از وضعیت فیلمها (به استثناء چند مورد انگشتشمار) همراه بوده است. طیف وسیعی از هنرمندان،کارگردانان و تهیهکنندگان فیلم، صنوف مرتبط با سینما، برخی مسئولین سینمایی کشور و قاطبه مردم به عنوان اصلیترین مخاطب سینما و حتی برخی مسئولین نظام از وضع فعلی سینمای کشور راضی نیستند. اینکه با روی کارآمدن شخصی مثل آقای حیدریان در سازمان سینمایی همه از «ضرورت ایجاد یک تحول در سینما» سخن میگویند ناشی از این باور است که وضع فعلی سینمای ایران علیرغم فروش نسبتاً خوب برخی فیلمها در اکران نوروزی سال گذشته و امسال، پسند همگان نبوده و توقع بیش از این است. از طرفی سینما به عنوان نزدیکترین شاخه هنر به نظام سیاسی، نظام اجتماعی و نظام اقتصادی تأثیر و تأثر متقابلی در سایر نظامهای موجود در کشور داشته که کمتر از یک منظر کلان مورد بررسی قرار گرفته است.
به نظر نگارنده مسأله اصلي در بررسی کارنامه جشنواره سی و پنجم فیلم فجر نه کیفیت داوری و نه عادلانه یا ناعادلانه بودن توزیع سیمرغهای بلورین است؛ بلکه مسئله اصلی و اساسی اين است كه فيلمهاي راهیافته به این جشنواره چه انواعي از هنجارها، ارزشها، الگوها و سبكهاي زندگي را به مخاطباش القاء كرده و به نمايش درآوردهاند؟ موضعگيري آنها نسبت به مقولههاي مهم و اصلي نظام فرهنگی کشور نظیر «مؤلفههای مشروعیتبخش نظام»، «مؤلفههای مربوط به هويتآفرینی وشخصیتسازی»،«مؤلفههای فرهنگی مورد انتظار در سند چشمانداز بیست ساله نظام و نقشه مهندسی فرهنگی کشور»،«مسائل اصلی و راهبردی ایران و جهان اسلام» و... چگونه بوده و با چه شدت و جهتي اين موضعگيري اتخاذ شده است؟ اساساً سیاستگذاران و برگزارکنندگان اين جشنواره تا چه حد به مسائل اصلیِ فرهنگی کشور و محورهایی که در منظومه فکری حضرت امام (ره)، مقام معظم رهبری و رئیسجمهور محترم مکرر یافت میشود اِشراف داشته و آثار اکران شده به آنها پرداختهاند؟ بين سرمايهگذاري نظام جمهوري اسلامي و نتايج عايده از اين جشنواره تا چه حد تطابق وجود دارد؟ در یک جمله چه نسبتي بين سرمايهگذاري مادی و حیثیتی نظام در اين جشنواره و دستآوردهاي بدست آمده وجود دارد؟
نگارنده طی سالهای اخیر بسیاری از گزارشهایی که دربارهارزیابی فیلمهای راهیافته به جشنواره فیلم فجر انجام گرفته را مطالعه و بررسی کرده است. متأسفانه بخش عمدهای از این بررسیها (که بیرون از نهادهای علمی انجام گرفته) نه از یک چارچوب نظری دقیق برخوردار بودهاند و نه با روشها و معیارهای علمی روایی و پایایی نتایج بدست آمده تأیید شده و نه واجد یک الگوی مفهومی مشخص بودهاند. تنظیمکنندگان این گزارشها نه شاخصها و سنجههای دقیقی را برای ارزیابی استخراج کردهاند و نه نتایج حاصله در عمل چندان به درد تصمیمگیران و سیاستگذاران سینما در کشور خورده است. الگویی که ذیلاً برای ارزیابی عملکرد جشنواره فیلم فجر پیشنهاد میشود قادر است تا حدی دیدی کلنگر، جامعنگر و آیندهنگر به سیاستگذاران این جشنواره ارائه داده و به سازمان سینمایی در بررسی دستآوردها و نقاط قوت و ضعف جشنواره فیلم فجر کمک کند. شِمای مفهومی این الگو به صورت زیر نمایش داده شده است:
الگوی پیشنهادی برای ارزیابی عملکرد جشنواره سی و پنجم فیلم فجر
هر یک از این ابعاد دارای زیرشاخصهای متعددی است که پرداختن به آنها از موضوع این نوشتار خارج است.
الزامات برنامه تحول در سینمای ایران
حال که بناست در دوره وزارت دکتر صالحی امیری و مدیریت فعلی سازمان سینمایی «برنامه تحول در سینمای ایران» تدوین و اجرا شود سؤالی که مطرح خواهد شد این است که الزامات این برنامه تحول چیست؟ به نظر نگارنده برای تدوین برنامه تحول در سینمای ایران بایستی به پنج منبع رجوع شود:
1. قانون اساسی به عنوان میثاق ملی ایرانیان 2. مبانی فکری و اندیشههای فرهنگی بنیانگذار جمهوری اسلامی ایران و رهبر معظم انقلاب 3. سند چشمانداز ایران 1404 به عنوان افق مطلوب سینمای ایران در ده سال آینده 4. مصوبات شورای عالی انقلاب فرهنگی و مجمع تشخیص مصلحت نظام به عنوان بالاترین ارکان سیاستگذاری فرهنگی در کشور 5. دیدگاه های فعالان و نمایندگان اصناف مختلف سینمای ایران.اصولی که میبایست بر برنامه تحول در سینمای ایرانحاکم شود عبارتند از:
1. اصل مشروعیت داشتن سینما
2. اصل همگانی بودن سینما
3. اصل تعیین نسبت دولت با سینما
4. اصل همگام بودن سینما با تحولات جامعه
5. اصل منظومهای دیدن سینما
6. اصل تعامل سینما با هنرهای دیگر
7. اصل سه وجهی دیدن سینما (هنر، صنعت، علم)
8. اصل جهانی بودن سینما
9. اصل تأثیر سینما بر صنعت فرهنگ و دیپلماسی فرهنگی
تشریح هریک از این اصول نُهگانه، نوشتار جداگانهای میطلبد که انشاءالله در یادداشتهای بعدی به آن پرداخته خواهد شد.
استفاده از یک مدل علمی و تجربهشده برای رهبری تحول در سازمان سینمایی
دانشمندان و نظریهپردازان مدیریت الگوها و مدلهای مختلفی برای پیادهسازی برنامه تحول در سازمانها ابداع کردهاند. سازمان سینمایی نیز چنانچه بخواهد یک برنامه تحول برای خود طراحی نماید بهتر است از مدلهای علمی و تجربهشده که در سازمانهای موفق دنیا به کار گرفته شدند استفاده نماید. یکی از مدلهایی که میتواند برای رهبری تحول در سازمان سینمایی به کارگرفته شود استفاده از «الگوی هشت مرحلهای جان کاتر» است که در بیش از 100 شرکت و سازمان موفق در دنیا تجربه شده است. جانکاتر(John P. Kotter)استاد دانشگاه هاروارد است که در ۳۳ سالگی به درجه استاد تمامی نائل شد. وی هجده کتاب دارد که برخی از آنها به 150 زبان زنده دنیا ترجمه شده است.جان کاتر جزو پنجاه متفکر برجسته مدیریت منابع انسانی در جهان طی سالهای اخیر است.خوشبختانه برخی از کتابهای او نیز به فارسی ترجمه شدهاند که «رهبری تحول» یکی از مهمترین آنهاست. گامهای اساسی تحول سازمانی از دید جان کاتر عبارتند از:
گام اول : افزایش احساس ضرورت و فوریت برای تغییر در سازمان
گام دوم : تشکیل یک گروه کاری راهنما
گام سوم: تدوین چشمانداز
گام چهارم : انتقال چشمانداز به کارکنان
گام پنجم : توانمندسازی عاملان تحول
گام ششم: ایجادمشوقها و انگیزههای کوتاه مدت
گام هفتم : تحول مستمر
گام هشتم: نهادینه ساختن تحول درفرهنگ سازمان
نگارنده امیدوار است رئیس فعلی سازمان سینمایی که امروز با شعار «تحول» و «نگاه سیستمی» کار خود را آغاز کرده فرصت حضور وزیر ارشاد را به عنوان یک اندیشهورز در حوزه مدیریت استراتژیک فرهنگی مغتنم شمرده و با تشریک مساعیِ همه دلسوزان و نخبگانسینمای ایران، نسبت به تدوین «طرح تحول در سازمان سینمایی» همت بگمارد.
* دانشآموخته دکترای مدیریت و برنامهریزی فرهنگی
57244