خدا نگه دار پيشكسوت هرچه مرام مسلماني است، استاد جلال رفيع باشاد، او كه افزون بر كتاب راهگشاي - ارتجاع مدرن و رسالت ما- در دوران ستمشاهي و كسب معرفت در حوزه اخلاق و دانشگاه و سالها رنج تنهايي زندان اينك و هنوز - و البته اين روزها كمتر- به جمع كثيري از مخاطبان عطشناك قلم و مرامش ميآموخت، كتابي نوشته است در دهه 70 - به گمانم- در شرح احوال - مرحوم حجتالاسلام ملاعباس تربتي - است. اين كتاب با عنوان فضيلتهاي فراموش شده انتشار يافته است با مقدمهاي دردمندانه و روشنگرانه، به گمان من اين كتاب و محتواي آن بايسته و شايسته است كه به صورت چند محصولي فرهنگي - مولتي مديا!- از سوي دل در گرو آيين اسلاممداران به انجام و سرانجام برسد. اين يك خواهش مستمدانه از سوي كسي است كه ديگر با ورد ديستروفي و تخريب ماهيچهها نميتواند كاري جز نوشتن داشته باشد! ادعايي بزرگ در مقابل سردمداران قلم چون جلال رفيع آقا و سايرين كه در پي اين گزارش ميآيد ادعا و مدعايي نابخردانه است ولي در اين مملكت اين آرزو نه تنها به جوانان كه ميانسالان رو به سفر كهولت هم ميزيبد.
فضيلتهاي فراموش شده
مينوشتم، كتاب فضليتهاي فراموش شده داستان حقيقي و مستند زندگي حاج شيخ عباس تربتي است. پدر مرحوم خطيب توانا و مشفق جوانان و استاد دانشگاه تهران، حضرت علامه شيخ حسنعلي- اگر ذهنم درست فرمان داده باشد- راشد رحمها... عليه است.
علامه، عالمي چند رسانهاي
علامه حاج شيخ حسينعلي راشد رحمهالله در سالهاي دراز، به سبك آنچه اين روزها فعال چند رسانهاي نام گرفته است كه يك توليد اثر فرهنگي يا هنري - و يا متأسفانه نامطلوب و ضدفرهنگي - به صورتهاي شفاهي، مكتوب و تصويري و در يك بسته با مخاطب در ميان گذاشته ميشوند. ايشان در آن دوران به صورت يك بسته (بسته دفاع از ارزشها و رويشها را) در كلاس و منبر و راديو و نوشتن كتاب و مقاله اهداف ترويجي، تربيتي خود را پيگيري ميكرد.
فرزند زمانه خويش بود
جناب علامه حسينعلي راشد تربتي طابثراه، در هيأت يك عالم حوزه ديده و شناخته، بسياري از دانشجويان را در دهههاي اواخر 40 تا ميانه دهه 50 از خرمن دانش خود بهرهمند ساخت. برنامههاي راديويي علامه در برگيرنده موضوعات مختلف خانوادگي، اجتماعي، فرهنگي و معارفي بود. صدايي يكريز و لهجه زيبا، استفاده از كلمات مترادف و در عين حال جذاب، بهرهمندي سرشار از شعر و تمثيل و تلميح و داستانكها و حكايات متقن تاريخي و مذهبي و از همه مهمتر رويكرد علمي و دوريگزيني از برخي مسلمات تاريخي رايج در بين برخي مخاطبان، سخنان وي را بسيار سودمند مي ساخت. شجاعت مبارزه با «عوامگرايي» اگرچه باعث ريزش مخاطبان بود ولي علامه عطاي كلمات و جملات بازارگرم كن را به هيچ ميگرفت. اين رويكرد خصوصاً وقتي كه او درباره برخي حوادث تاريخي كربلا، تيغ و قمهزني، اهانت به اعتقادات ديگر مسلمانان و... سخن ميگفت، يادآور فرزند زمانه خويشتن خود بود.
باري او اگرچه به عمد و از سر شناخت و يا با توجه به شرايط محيطي و نگاه منفي مسلمانان به تلويزيون هيچگاه در سيماي دوران پهلوي ظاهر نگرديده بود ولي به خوبي و با درك حوزه نفوذ راديو، سلسله سخنرانيهاي مؤثري را از طريق اين رسانه به گوش مردم رسانيد.
پيامرسان شفاهي
بايد توجه كرد كه در آن دوران بسياري از خانوادههاي مذهبي با تلويزيون مخالف بودند و اصولاً تلويزيون هم به لحاظ فني داراي گستردگي زيادي نبود، ضمن اينكه بدنام هم بود ولي راديو به عنوان رسانهاي ارزانقيمت، تقريباً با ضريب نفوذ مؤثر در هر كجا كه ديار و دياري بود، صدايش به گوش ميرسيد. در قهوهخانهها، اتوبوس و تاكسيها، بنادر و مجامع پر رفت و آمد، توانسته بود، مخاطبان زيادي را به خود اختصاص دهد.
پيامرساني به صورت چاپي
علامه اين را دريافته بود، همان دريافتي كه شهيد مطهري را وادار به نوشتن مقالات مؤثر در مجله زن روز در آن دوران و بعدها چاپ كتاب «حجاب زن در اسلام» را به همه اهدا كرد و نيز كتاب «فيلسوفنماها» و «داستان راستان» آيتا... مكارم شيرازي و شهيد مطهري را تبديل به كتابهاي سال دوران كمكتاب و كمتر كتابخوان آن دههها ساخته بود.
دو فيلسوف شرق و غرب
علامه راشد، افزون بر استفاده از اين وسيله ارتباطاتي، در حوزه كتابنگاري هم يد طولايي داشت؛ از جمله كتابهايي كه از وي در ذهنم مانده و حقيقت اين است كه باني و باعث همه اين نوشتار شده است - در صفحات بعد مشخص خواهد شد- كتاب ارزشمند «دو فيلسوف شرق و غرب» است. اين كتاب درباره ديدگاههاي اينشتاين فيزيكدان و آراي ملاصدراي شيرازي درباره مباحث مشترك بين فيزيكدان معاصر آلماني و فيلسوف متأخر ايراني است.
ملاصدرا و اينشتاين!
در اين كتاب به موضوع «زمان و حركت» پرداخته شده است. آنچه در پي ميآيد، رد پاي كلمات كتاب ياد شده است. از همين رو از خواننده آگاه به موضوعات فيزيك و فلسفه، انتظار دارم كه آنچه نوشته ميآيد را با عذر تقصير پيش نوشته در نظر آورند.
علامه در اين كتاب سعي ميكند با توجه به ديدگاه اينشتاين و طرح تئوري مشهور او كه ماده مساوي با انرژي به اضافه سي به توان دو است.
به مقايسه «حركت جوهري» ملاصدرا و مسئله زمان و تعريف و تفهيم زمان به خواننده كمكرساني نمايد!
«فضيلتهاي فراموش» شده شرح حال و زندگينوشت عارف و عالم گمنام حاج شيخ عباس تربتي طاب ثراه است برخلاف بسياري از كتابهاي معرفتافزا و بسيار مؤثر مانند كتاب ارزشهاي ... (اثر عالم رجالي متبتع و پژوهشگر ناب معارف اسلامي،
علامه محمدرضا حكيمي دامت بركاته)
پدر و فرزند
كه شرح نظري معارف و ارزشهاي الهي با زباني مقتدر و مستند است، كتاب شرح زندگي شيخ عباس تربتي (ره) شرح عملي زندگي بر اساس ارزشهاي ديني و آموزههاي وحياني و اعتقادي، انساني است كه در يك روستاي بزرگ ضمن تدريس، منبر و درس و بحث از راه كشاورزي ارتزاق ميكند. صبح و شام كار ميكند، ميپويد و زندگي خود و ديگران را ميسازد. اهالي ده را تربيت ميكند ضمن اينكه از تعليم و تربيت خانواده خود نيز غافل نيست، اثبات آن، تربيت فرزندي در قد و اندازه علامه شيخ حسينعلي راشد تربتي رحمتها... عليه است. پسر به راه پدر رفت و راه پدر كتابي شد براي ما و همانگونه كه نوشته آمد، استاد جلال رفيع، به خوبي توانسته است، زندگي شخصيتي را رو در روي مخاطب بگذارد، كه به ما بگويد درست زندگي كردن شدني است!
خارج از موضوع؟!
در اين ميان نميخواهم و جا ندارد عنان قلم را وا نهم و بنويسم از كساني كه چگونه و چه سان به قدرت چسبيدهاند، قدرت را ذله ارادت خود كردهاند، در عين حال كه تكليف را بهانه چرب و شيرين دنيا ساختهاند تا جايي پيش رفتهاند كه رهبري در درس خارج خود نهيب ميزنند، استفاده از خودروهاي آنچناني... حرام است! چرا بايد كار به اينجا رسد كه استاد به شاگردش چنين بگويد و اين قلم بدحالتر از آن است ولي آنچه را كه به وجود آمده بايد حل كرد وگرنه موضوعي را كه همه ميدانند و همه بر غلط بودن آن در تطابق با آموزههاي مدقن، موافقند گيرم كه قلم از نيام بيرون آمد ولي مگر كار فرهنگ و نزديكي ذائقه به حاج شيخ عباس تربتي(ره) و همثال آنها كه كم هم نيستند- شكر خداي را- مگر با شمشير درست شدني است؟! علامه تربتي شدن كه مكلا و معمم نميشناسد مخاطب همه ما هستيم اما هر كدام به اندازه استطاعتمان!
صفت حصار!
اكنون و در اين سالها ميتوان بدون درغلتيدن در حصارهاي تودرتوي فلسفه [به قول مرحوم مبرور سيدفخرالدين حجازي كه كتابي با عنوان فوق دارد] - و البته فلسفه مهم و بدون فلسفه نميتوان زندگي كرد- به سمت تقديم ماهيت بر وجود، پي برد، آنچه مهم است اين است كه انسان آزاد است، انتخاب ميكند و ميپذيرد، دنباله آن را بايد با استعانت از عقل و وحي پي گرفت، آن روز تلّي از كتاب، مهم انگاشته نشدند، يعني برخي كتابها خوب و برخي غيرخودي انگاشته شدند، بدون اينكه دليلي مستدل داشته باشند، با آدمها هم چنين رفتاري شد.
يادي از استاد دكتر مهدوي دامغاني
يك بار در نمايشگاه مطبوعات و كتاب كه اينك به صورت بينالمللي و تحت عنوان جشنواره بينالمللي مطبوعات و خبرگزاريها هر ساله انجام ميشود، به گمانم در دوران وزارت مهاجراني (!) رهبري ديداري از اين نمايشگاه داشتند. روبروي غرفه انتشارات خانم دامغاني، صبيه دكتر مهدوي دامغاني، چند جلد كتاب با محتواي دعاهايي كه توسط خانم دامغاني به چند زبان- ايتاليايي، انگليسي، اسپانيايي و...- ترجمه شده بود، معرفي شدند. رهبري ضمن ابراز خوشحالي از ترجمه ادعيه، از ايشان جوياي احوال پدر [استاد دانشگاه تهران و رحيل در فيلادلفياي آمريكا كه درسهايي نظير ادبيات عرب، فقه و حديث و... در دانشگاه .... آمريكا دارد] شدند، چه ميكنند؟ سلام مرا به ايشان برسانيد و...
و استاد دكتر مهدوي دامغاني، فرزند آيتا... دامغاني خراساني رضوانا... عليه است كه خود داراي مطالعات وسيع حوزوي، دانشگاهي و داراي حافظهاي ستودني از اشعار، احاديث، تاريخ و علاقهاي وصفناشدني به اهل بيت عليهمالسلام
كلاشو داشته باش، كتاب را بنداز دور!
درست مانند - نه عين كسي- اينكه ميخواهد سرپا رفع حاجت كند، با موتور تريل از پل روبهروي شهرداري نيشابور وارد پيادهرو شد. دو متر به سمت چپ چرخيد و در مقابل يك كفاشي دو متر در سه متر ايستاد. كلاش را مستقيم به سمت روبهرو، آنجا كه مردي چهل ساله با كلاه پوستي بزي كركي سياه، نشسته بود، گرفت. او هم ايستاد، اجازه نداد يك كلمه بگويد، دستش را روي ماشه گذاشت، در كسري از ثانيه، خون شتك زد، واكس و نخ و فوم و موم و قالب و كفش و چرم و شيشه و قوري و استكان درهم آميختند. باريكه خون با باريكهاي از خورده چايي و آب واكس درهم آميختند. جنون و شهوت، آدمكشي و نفرت، بدون شناخت، حتي زيپ شلوارش را هم نكشيده بود. مشخص بود، عادت به سرپا خود تخليه كردن داشت. مثل يك جك دوپايه ايستاد و زد. وقتي كشت، كمي گاز داد باز هم دو متر به جلوتر رفت و از پل روبهروي درمانگاه تأمين اجتماعي به خيابان آمد، دوباره گازو گرفت، رفت كه رفت و فرداي آن روز آمدند كه آمدند، تا كسي را كه به جاي كسي ديگر، شهيد شده بود (شهيد رافعي رحمها... عليه)، را بر درخت سرو جاندار بر دست بگيرند. تا آرامستان، مستان نيمهشب اهل حق، فضلابن شاذان نيشابوري به خاك بسپارند!
فرداي آن روز تا وقتي از مراسم خداحافظي با شهيد فارغ شديم به سمت شمال شهر رفتيم، ساختمان پيشاهنگي همانجا بود كه موتورسوارهاي كراس جمع ميشدند.
ما ناراحت بوديم، سگ توي مسجد نديده بوديم، بلكه به چشم سر ميديديم كه سگها رها و سنگها بسته شدهاند «قاعدين» در نقش «مجاهدين» رقص مرگ، آغاز كردهاند. كرده بودند، تجسد نقاق بودند!
«گيرم كه قدرت از لوله تفنگ زاده شده باشد ولي صاحب تفنگ بايد بشناسد كه كي را ميكشد و از آن بالاتر كشته شده خبردار باشد، اگر نه مسلم در خانه هاني ميتوانست به يك ضرب شمشير، زياد را گردن زند تا آنكه در فرداي آن روز از بالاي كاخ عمارت به زمين، پرتاب شود» جماعت بيكتاب بودند آنها. چوب به مرده نبايد زد، آن هم مردهاي كه مرگ او را وزير اسبق استخبارات عربستان بگويد و در سال 2016 بگويد و همسرزاده انقلاب ايدئولوژيكش هم تبسمكنان چشم به دوربين داشته باشد.
چشم در ساختمان پيشاهنگي در يك نقطه ايستاد، تلي از كتاب
كتابهاي زيادي مانند آجر در كنار حياط تلانبار شده بود.
- درسهايي از ماركسيزم، لنينيزم- جلالالدين فارسي
- ديالكتيك، نهاد ناآرام جهان- عبدالكريم سروش
- اصول فلسفه و روش رئاليسم، علامه طباطبايي با پاورقي شهيدمطهري
- هفت حصار، (زندهياد) سيدفخرالدين حجازي رحمها... عليه
و چندين اثر از شيخ حسينعلي راشد تربتي با عناوين مختلف، به صورت جزوه
سرنوشت كتابهاي علامه راشد
كتب فوق و بسياري عناوين ديگر به صورت اهانتباري بدل به تلي از ... شده بودند، معلوم بود كه اين كتاب (شايد) آوردههاي جوانان و يا افرادي بوده است كه به مقر آمدهاند و بعدها و به مرور مانده و افزوده شده بودند و چون جا را براي جزوههاي شناخت يك و تا پانزده بشماريد رهبري آن دوره سازمان تنگ كرده و يا آثار ارتجاعي تشخيص داده شده بودند، در گوشه حياط تلانبار شده بودند «همه كتاب را جمع كرديم... و از جمله آثار جزوه مانند فقيد سعيد، علامه راشد را؟! ولي اين بار اين سلسله كتابها از جانب طيفي ديگر «طاغوتي» نام گرفته بود.
متأسفم كه آن كتابها كه صورت مكتوب سخنان راديويي ايشان بود، در مقابل انقلابيگري ما كم آوردند، گم شدند كه شدند كه شدند! و خوشبختانه، در چند سال اخير عناوين مكتوب سخنرانيهاي علامه چاپ شده است. (به نقل از يك كتابخوان)
اما حقيقت سيماي يك خدمتگزار مردم، دين و فرهنگ گم نميشود.
نشانه دانايي همراه فروتني
دكتر مهدوي دامغاني دامهبركاته و داراي چندين كتاب و اثر از جمله كتاب مفصلي كتاب و اثر و از جمله كتاب مفصلي درباره حضرت شهربانو همسر گرامي امام حسين (ع) نوشته است و هماره از جايگاه مكتب اهل بيت دفاع كرده و ميكند.
رسيدن حق به حقدار
خداي را شكر كه برخي تندرويهاي برخي از ما، در برخي امور كاسته شد و دكتر مهدوي دامغاني در اوايل سال 1396 و يا اواخر سال 1395 به عضويت فرهنگستان كشور درآمدند و از اعضاي گروه زبان و ادبيات فارسي گرديدند. هر كس كه ميخواهد ادب نوشتار و پاكي زبان معيار را بياموزد آثار مكتوب و نامههاي پرمايه اين شخصيت را بخواند! هر كس كه ميخواهد بداند كه اين شخصيت عالم و نازنين و كمادعا و پردانش، داراي چه لحن نوشتاري علمي و فروتنانه است، كافي است به برخي نامههاي ارتجالي و مناسبتي و علمي معظم له درباره نقد كتاب و يا معرفي شخصيتهايي نظير، استاد پروين گنابادي، علامه همايي، حضرت استاد آشتياني و... كه در نشريات و از جمله «نشريه بخارا» طي سالهاي گذشته چاپ شده، نظري انداخته و از عمق معلومات، ادب مواجهه با مخالفان فكري، دفاع از حريم تشييع و اسلام و ميراث فرهنگي ايران، معرفي خدمتگزاران معاصر و متأخر و از همه مهمتر فروتني در عين تناوري علمي است.
يال و بال معارف ديني
استاد دكتر مهدويدامغاني يكي از دهها شخصيتي است كه ميتواند و ميتوانند، يال و بال فرهنگ ديني و دين فرهنگي مذهب اهل بيت عليهالسلام باشند.
اعراض و جواهر و موضوع زمان
علامه راشد، نويسنده كتاب دو فيلسوف شرق، درباره آراي ملاصدراي شيرازي درباره حركت جوهري و تعريف انواع حركت توضيح ميدهد و ميگويد: «آنچه هست «عرض» است و يا «جوهر» «اعراض» متكي به «جوهر» هستند و «جواهر» متكي به خود و آنگاه سررشته كلام ملاصدرا را به اينجا ميكشاند كه «ماده» «انرژي متكاثر» است و آنچه باعث تبديل و تبادل ماده به انرژي ميشود، «حركت» است و حركت را تعريف ميكند و ميگويد: حركت خارج شدن شي از «ماده» به انرژي است و از سوي ديگر به بسط و شرح موازي آراي فيزيكدان آلماني درباره انرژي و ماده و تعريف آن از ديدگاه علم فيزيك ميپردازد و شرح ميدهد كه رابطهاي است بين فرمول معروف انيشتاين و «مجذور زمان» و «حركت جوهري» ملاصدرا، اين خلاصهاي است از آنچه در ذهن من پس از دهها نشسته و اكنون آن كلمات دوباره لباس عينيت پوشيدهاند! (اگر به اندازه و درست منتقل شده باشد)
ختمالكلام علامه شيخ حسينعلي راشد تربتي
ختمالكلام كتاب مستطاب دو فيلسوف شرق و غرب اين است كه زمان در فيزيك برگردان «حركتي» است كه به شكل «حركت سوم» كه صدرا آن را حركت جوهري ناميده است زمين و زمان را در گردشي منظم به حركت و دقت واداشته است و دست آخر كه «زمان» چيست از چيستي زمان، مينويسد: «كل عليه فان و يبقي ذوالجلال و الاكرام» همه چيز فاني است و آن كس كه زمان و عمر برايش مفهوم ندارد و هماره «باقي» است خداست! خدا هماره با فعل «حال» صرف ميشود.
«خدا هست» گفته نميشود و نوشته نميآيد، خدا بود يا خدا خواهد بود! راست آن كه برخي شاعرانه ميگويند، آنچه «باقي» صداست، يا پرواز را به خاطر داشته باش، پرنده «مردني» است.
نه صدا و نه پرواز، هيچ كدام ماندني نيستند!
ولي درستتر آن است كه نه صدا ميماند، نه پرنده، همه چيز را «زمان» و گذر عمر، ميميراند و خاك ميكند. يك راه براي غلبه بر «انتروپي» عمر وجود دارد! صدا و پرواز، هر چه بيشتر و نزديكتر به صفات «جمالي خداوندي» نزديك شود.
صداي ماندني!
صدا، مثل صداي حسينابن علي در صحراي نينوا «الا اي شمشيرها، اي دشنهها، بگيريدم، ببنديدم، آزاريد اين يكه جانم را، اگر دين جدم به خون من جان ميگيرد»
{الم يكن لكم دين محمد لم يستعم/ الا بقتلي يا سيوف حذيني} و صدا و فريادي ديگر: «اگر دين نداريد، لااقل حر و آزاده باشيد»
{الم يكن دين ولا تخافونالمعاد، فكو نكو احرراً}
اين صدا ميماند.
اين صدا پس از گذر از هزاران ماه به گوش مهاتما گاندي ميرسد. او را منقلب ميكند.
سخن پاياني علامه
ميشود زمان را در نورديد، نه به شيوه فيلسوفانه و فرمولهاي قانونمند فيزيك! علامه شيخ حسنعلي راشد، تربتي، راه ديگري نشان ميدهد! راهي كه در كتاب پيشنوشته آمد!
زمان در چشم دو متفكر شرق و غرب
...و باز در همينباره، عمر و گذر زمان، همراه و همدل شويم با دو متفكر معاصر، آيتا... جوادي آملي حفظها... ميفرمايد:
«... اگر پيش رفتيم و به مقصد رسيديم براي ما «عيد» است و «عمر» ما «كامل» شده وگرنه با گردش زمين به دور شمس، فقط عمر ما زياد شده است...» و چقدر متفكرين در شرق و غرب عالم در باره ارزش كيفي و يا جوهري «زمان» و «عمر» همدلانه و همزبان سخن گفتهاند.
زندهياد، استيو جابز كه مؤسس بخش وسيعي از انقلاب ريز پردازندههاست، در همينباره ميگويد: ...سن چيست؟ عمر چيست؟ تعداد دفعاتي كه شما به دور «خورشيد» چرخيدهايد. اين پديده هيچ ربطي به سطح شعور و سواد و فرهنگ شما ندارد.
اعراض ربطي به جواهر ندارند
بازگرديم به كلام و نوشته متن، هر آنچه «عرض» است، فاني است، بايد به «قائمبالذات»ها نزديك شد و ماند. علامه راشد از قول ملاصدرا مينويسد:
كل الاَشياء الاعراض و الجواهر
عرضها {طبيعتاً} متكي به «جوهرند» و جواهر. قائمبالذات هستند.
بوي گل، عرض است و گل جوهر و گل كه باشد گلاب هست، اما گل و گلاب فاني و باقي فقط خداست.