چرا محسن هاشمی باید شهردار تهران شود؟
از جمله استدلالاتی که مخالفان حضور آقای محسن هاشمی در سمت شهرداری تهران مطرح میکنند، ورود نفر اول یا دوم لیست خدمت(آقای چمران یا فرد بعدی) به جمع اعضای شوراست. این استدلال بیش از آنکه منطقی باشد، احساسی است، در حالی که در سیاست و اجتماع منطق و هزینه فایده یک کار باید مد نظر قرار بگیرد و فایده نهایی که یک تصمیم به آن میانجامد،و نه خوشامد و بدآمد آن.
همه ما از اینکه فردی از لیست طرف مقابل وارد شورا شود ناخرسندیم، اما باید دید این ورود چه منافعی دارد و چه مضاری؟ تنها مضار این ورود این است که چرا باید فردی که رای اکثریت و شایستگی این ورود را ندارد به چنین جمعی، وارد شود؟ در حالی که ورودش به شورا منافعی دارد که بسیار بیشتر از مضرات آن است.
اول : شهردار شدن آقای محسن هاشمی با کوهی از تجربه و دانش و تخصص در زمینه مسائل شهر تهران.
دوم: تحمل یک فرد خارج از مجموعه در شورای شهر که بتواند آن یکدستی را از منظر نظارتی بشکند، چرا که یک رای از منظر کارکردی تقریبا هیچ است؛ نماینده شماره ۲۱ مثل دانشآموز مستمع آزاد است و در تصمیمات و رایگیریها هیچ اثری ندارد. اما از منظر نظارتی نقشی جدی و تاثیرگذار در درست عمل کردن همان جمع ۲۰ نفره دارد و میتواند برکاتی داشته باشد که بسیار بیشتر از نبود اوست. مثل ورود یک غریبه به یک جمع دوستانه که سبب میشود آدمی مراعات بسیاری نکات را بکند که در جمع خودمانی این رفتار را اصولا انجام نمیدهد.
چهارم: دموکراسی یعنی تحمل طرف مقابل و منتقد و مخالف و این گونه عملا ما یک فرصت تاریخی به دست آوردیم که بدون آنکه هیچ هزینهای بدهیم( چون یک رای هیچ اثر کارکردی ندارد) پیامی به بیش از ۷۵۰ نفر از شهروندان تهرانی بدهیم که ما به مانند شما عمل نمیکنیم و شما را هم جزو شهروندان میدانیم و نمایندهای از شما نیز در این مجموعه قرار دارد و آنها نیز میتوانند پیام خود به شهردار و شورای شهر را از طریق نماینده خود برسانند و حس نکنند که هیچ فردی را در شورا و شهرداری ندارند؟
اما حسن مهمتر ورود شخص آقای چمران است و طلب پاسخ از ایشان در برابر انبوه سوالاتی که وجود دارد. به همین دلیل است که از اکنون زمزمههایی در اردوگاه راست در جریان است که خود آقای چمران وارد نشود و فرد بعد از او ورود پیدا کند؟ چرا که ورود آقای چمران یعنی بازگشودن بسیاری از پروندهها که ایشان به عنوان رئیس شورای شهر در جریان جزییات آن هست.
استدلال سستی را یکی از دوستان روزنامهنگار مطرح کردند با این پیش فرض که قبولی تصدی شهرداری یعنی سوختن آقای هاشمی. ایشان البته شهرداری تهران را در حد یک مقام شهری کوچک پایین آوردهاند و از طرف دیگر با حذف اقای احمدینژاد( که از طریق شهرداری به ریاست جمهوری رسیدند) ناکامی دیگرانی چون آقای کرباسچی و قالیباف را حجتی گرفتهاند بر استدلال ضعیف و سست خویش.
در حالی که یکی از ویژگیهای عرصه سیاست خطرپذیری یا ریسک است و اصولا سیاستمداری که بخواهد تنزهطلبی کند در نهایت در ردههای پایین سیاست باقی خواهد ماند.
اگر قرار است فردی به صرف این که امکان دارد مخالفان برایش پرونده درست کنند وارد چنین اموری نشود که باید اصولا بر ورود به عالم سیاست بوسه پایان زند. مگر دولت روحانی که 4 سال اخیر سرگرم پاکیزه کردن به جای ماندههای آقای احمدی نژاد بود چنین ریسکی را نپذیرفت؟ که با هزار مشقت توانست پول یارانه و طلب پیمانکارها را جور کند و همین تلاشش سبب شد که در دور دوم محبوبتر شود و رای افزونتری به دست آورد.
در این زمان تهران احتیاج به منجی دارد و منجی باید جذبه و تخصص و سر نترس داشته باشد. محسن هاشمی سیاستمردان کشور را میشناسد. به منابع مالی شهر آگاه است و میداند چگونه باید آنها را جذب کند. اگر او خواهان مقام بالاتری است کنج عافیت گزیدن و جریده رفتن باری از او سبک نخواهد کرد. باید خود را برای ریاست جمهوری به مردم بقبولاند. از میراث پدری حراست کند. کمترین مقامی که برای او در این ایام متصور است ریاست شورای شهر تهران است.
برخی ها میخواهند نام هاشمی بتدریج از یادها برود و پسران و دخترانش هم بشوند ناشر آثار بابا در حالی که آنها ظرفیتهای بالایی دارند . مخالفان و حاسدان نمیخواهند یکی دیگر مثل پسر مطهری جلوی راهشان سبز شود، سربلند در چشمانشان نگاه بیندازد و خواستار حقوق مردم شود.