طبق یک قرار قدیمی هرسال یک افطار کتلت درست میکرد. روزگاری فقط همسر و فرزندانش بودند و حالا عروسها و دامادها و نوهها هم.
- بابابزرگ! من توی اینترنت گوشیام روش پختن کتلت رو یاد گرفتم.
گوشیاش را آورد جلوی چشم پدر. مواد لازم: گوشت، سیب زمینی ،پیاز،نمک، زردچوبه و...
به چشمان نوهاش خیره شد. یا چشمانش گفت یعنی من سالها پیاز و تخممرغ نمیزدم و شما برای اون کتلت بیمزه هزار بار به من میگفتین دستت درد نکنه؟
نوه، حرفهای نگفته بابابزرگ رو خواند.
- ولی بابابزرگ!دهیچ کتلتی کتلت شما نمیشه.
5757