در ذهن «کنترلگر» هیچ گناهی قبیحتر و نابخشودنیتر از این نیست که قربانیاش ناگهان به «قدرت» و «حق اختیار» خود پیببرد و از حیطهء نفوذ و سلطهٔ او خارج شود. در ذهن او چنین گناهی سرآغاز تمام یاغیگریها، سرکشیها، فسادها، انحطاطها، انحرافها و فحشاها است و برای سرکوب آن از هیچ خشونت و فشار و تنبیهی نباید دریغ کرد.
به همین نسبت در ذهن کنترلگر اعتراف قربانیاش به «ناتوانی» و «نیازمندی» و «بیارادگی» و «سرسپردگی» خود بالاترین فضیلتهاست. نشانگر عقلانیت، منطق، بلوغ فکری، نجابت، صداقت، وفاداری، صبر و رفاقت است. کنترلگر به چنین اعترافی پاداش میدهد. او قربانیانش را مدام تشویق میکند که «عاقل» باشند و هوس «ماجراجویی» نکنند و پا از حیطهٔ سلطهٔ او بیرون ننهند.
روابط بینالملل نیز دقیقاً بر اساس همین رابطهٔ قدرت میان انسانها شکل گرفته است. کافی است به استدلالهای صاحبان قدرت با کمی دقت بیشتر گوش بدهیم تا تمام نشانهها و خصلتهای «کنترلگری» را در آنها مشاهده کنیم. با این تفاوت که «کنترلگر» در مقیاس روابط بینالملل «استعمارگر» نام دارد.
با همین ذهنیت است که رئیسجمهور کشوری که بودجه نظامیاش بالغ بر ۷۰۰ میلیارد دلار در سال است و صدها پایگاهها نظامی در سراسر جهان مستقر کرده و تمام آبهای بینالمللی را با ناوهای جنگی خود پُر کرده و پنجمین نسل سلاحهای هستهای خود را ساخته؛ هر کشوری را که از حیطهٔ سلطهٔ خود خارج میبیند «یاغی»، «ماجراجو»، «محور شرارت»، «تروریست»، «مخل صلح جهانی» میخواند، برنامهٔ هستهای صلحآمیزش را «غیرضروری» میخواند، بُرد موشکهای تدافعیاش را «غیرمُجاز» میداند، گسترش نفوذ سیاسی و اقتصادی و فرهنگیاش را «سلطهجویی» مینامد و انواع تهدیدها و فشارها و تحریمها و خشونتها را علیه آن تجویز میکند.
خارج شدن از حیطهٔ سلطهء کنترلگر/استعمارگر کار دشواری نیست. شرطش این است که گفتمان او را «درونی» نکنیم. «خودباوری» را گناهی نابخشودنی و «خودزنی» را نشان بلوغ و عقلانیت ندانیم.