کمتر از 50 روز مانده به دهمین دوره انتخابات ریاست جمهوری میتوان با احتیاط از شفافیت نسبی فضای سیاسی کشور سخن گفت؛ شفافیتی که خیلی دور و به کندی پدیدار شده است: محمود احمدینژاد، میرحسین موسوی و مهدی کروبی (اگر چهرههای ارشد اصلاحطلب نزدیک شده به کروبی، او را در دقیقه نود، مجبور به کنارهگیری از رقابتها نکنند)، اصلیترین گزینههای تصدی سکان اجرایی چهار ساله آینده کشورند.
در این عرصه البته جای خالی برخی چهرههای مطرح اصولگرا و اصلاحطلب نیز دیده میشود که هر کدام به دلایلی از حضور در رقابتها کناره گرفتهاند: سیدمحمد خاتمی، علی لاریجانی، حسن روحانی و علیاکبر ولایتی و در میان این نیامدنها، نامزد نشدن محمدباقر قالیباف بیش از دیگران برای اصولگرایان معنادار تلقی میشود.
آنچنان که از شواهد و قرائن بر میآید شهردار تهران تصمیم گرفته تا شانس خود را برای چهار سال آینده نگهدارد؛ او که در بهار 84 ترجیح داد فرماندهی ناجا را رها کند و از کسوت نظامیبودن بیرون بیاید، در انتخابات فشرده 27 خرداد، بازی را به احمدینژاد و اکبر هاشمیرفسنجانی واگذار کرد. قالیباف در پاییز همان سال، سکاندار کلانشهر بیدر و پیکر تهران شد و از همان ابتدا در سمت جانشینی احمدینژاد در شهرداری، به چشم یک رقیب بالقوه از سوی دولت طرد و نفی شد؛ بهگونهای که در تمام 3 سال و نیم گذشته، یکی از اصلیترین صحنههای رویارویی درون جریان اصولگرایی، محور قالیباف- احمدینژاد بوده و همه وساطتها و رایزنیها نیز برای پایان دادن به این کشمکش بینتیجه مانده، گویی یک طرف (به احتمال بیشتر دولت) بنای راه آمدن و پایان دادن به این ماجرا را ندارد.
در زمستان سال گذشته، نظرسنجیهای مراکز نزدیک به شهردار با خوشبینی و دیگر مراکز با واقعبینی، میزان رأی او را تا حد چهارمین و بعضاً سومین گزینه مدنظر رأیدهندگان (نه همه واجدان شرایط) اعلام میکردند و اینها (و مجموعهای از دلایل مرتبط با ناکارآمدی دولت نهم، لجاجت بینهایت دولت احمدینژاد در پیشبرد دیدگاههایش، حاشیه رفتن نگاه کارشناسی در اداره کشور و. . .) باعث شده بود تا وی، به حضور در میدان رقابت متمایل شود. البته که در این بین، برخی تحلیلها نیز دامافکن شده و با این گمانه که حضور قالیباف نه تنها از سبد رأی اصولگرایان نمیکاهد، بلکه آرایی از جریان مقابل را خواهد کاست، زمینههای پذیرش نامزدی او را مهیاتر میساخت.
برخی معتقدند در میان رجل سیاسی حال حاضر اصولگرایان، قالیباف یکی از چند چهرهای است که دارای مزیت نسبی در مقایسه با سایرین باشد: امکانات رسانهای متعدد (روزنامه و پایگاههای خبری - منهای توجه رسانه ملی)، عملکرد قابلقبول در حوزه مسئولیت (ناجا و شهرداری)، چهره جوان و خوشنام، ارتباطات متناسب اجتماعی و. . . با این همه شهرداری که قرار بوده برنامه 5 ساله برای تهران ارائه دهد، درصورت ورود به رقابتهای انتخاباتی ضمن آنکه برخی از پایگاههای مهم حمایت از خود را دست میداد، این ظن را تقویت میکرد که همه اقدامات 3سالهاش برای عمران و آبادانی پایتخت، صرفاً تلاشی برای پیروزی در انتخابات ریاستجمهوری بوده و بس. با این وصف درصورت شکست محتمل در انتخابات، هم شهرداری را از دست میداد و هم پایگاهش را در جریان اصولگرایی و از آنجا که اصلاحطلبان در عمل به او روی خوش نشان (نداده و) نمیدهند، عمر سیاسی او را باید پایان یافته تلقی کرد؛ یک دلیل تاریخی بسیار مهم را هم باید به خاطر داشت: هیچ بازنده 2 انتخاباتیای در ایران، امکان حضور مجدد و مؤثر را در سیاست کشور به دست نیاورده است، هاشمیرفسنجانی، مهدی کروبی، عبدالله جاسبی، محسن رضایی و. . . مثالهایی مبرهن و متعدد برای این استدلال هستند.
نیامدن قالیباف میتواند خبر خوشی برای اردوگاه نگران اصولگرایان باشد که به ناچار و با همه بیاعتناییها و مانعتراشیهای دولت، هوادار احمدینژاد در انتخابات شدهاند. سرمایهگذاری روی او، این امکان را فراهم میآورد تا برای انتخابات پیش رو (شوراها، مجلس و ریاستجمهوری یازدهم) ظرفیتی تازه به توان تحلیلرفته اصولگرایان افزوده شود و آنها با عبور از اما و اگرهای رایج، تمرکز روی یک گزینه پیروز را تجربه کنند. چند دستگی آفت اصولگرایان در همه سالهای پس از برتری در انتخابات شورای شهر دوم شده و اگر هوشیاری قرین رفتارشان نشود، دیر یا زود شاهین اقبال از شانه اصولگرایان بههوا برخواهد خاست!