ممکن است باورش سخت باشد و از نظر عدهای غیرقابل قبول! اما کم نیستند تحلیلگرانی که معتقدند تا زمانی که عربستان سعودی به یک نقطه اتکا و یا پیروزی ولو نمادین در یکی از صحنههای جنگهای خاورمیانه که با آنها درگیر است دست نیابد مشکلات منطقه به قوت خود باقی خواهند ماند و چون نمیتواند تاوانش را منطقه خاورمیانه باید پس بدهد.
شاید شرورانه به نظر برسد -که حتما هست- اما محمد بن سلمان و دوقلوی سیاسیاش عادل جبیر در یک بیمبالاتی آشکار نشان داده و ثابت کردهاند از پرداخت هزینههای سنگین ایجاد تنش و ناامنی هیچ واهمهای ندارند. در مقابل معلوم نیست (که البته هست) هنگامی که حفظ ثبات و تامین امنیت در خاورمیانه عربی و خلیج فارس از اهمیت راهبردی، کلاسیک و خدشهناپذیری برخوردار است -نه فقط به خاطر تامین منابع استراتژیک انرژی و تضمین صادرات آن- چرا غرب حاضر به پذیرش و تحمل حدی اینچنین بالا از تنش و آشوب سیستماتیک در منطقه شده است! مضحک به نظر میرسد وقتی میبینیم منشاء و عامل اصلی این نابسامانیهای بیسابقه و مخاطرهآمیز، متحدان محافظه کار عربی هستند که دیگربه هیچ قاعده سیاسی و دیپلماتیکی و نیز اصولی اخلاقی خود را پایبند نمیدانند، حتی اگر این بیقاعدهگی بازداشت و حصر خانگی نخستوزیر قانونی یک کشور باشد.
با چنین رواداری و تحملپذیری در قبال همپیمانان عرب منطقه، کماکان میتوان چشمان خود را روی واقعیات بست. یا به دلیل آنچه مهار ایران در منطقه خوانده شده دستهای آنها را در منطقه برای هر کاری باز گذاشت. از بمباران یمن گرفته تا به گروگان گرفتن نخستوزیر قانونی لبنان! اما با یک چنین گسست و شکاف بزرگ فوق امنیتی آنهم به قیمت گردش حسابهای بانکی، منطقا صحبت از ضرورت حفظ آرامش، دفاع و حمایت از ثبات و صلح در خاورمیانه کاملا بیمعنا و البته شرورانه است. مضرات چنین رویکرد مخاطرهآمیزی که از زمان روی کارآمدن رئیسجمهور ترامپ در ایالات متحده جنبهای کاملا رسمی به خود گرفته و دولت خانم ترزا می در بریتانیا نیز بر آن مهر تایید زده، متاسفانه در حال تبدیل شدن به یک متد دائمی و سیستماتیک در ساختار سیاست دولتهای غربی نسبت به خاورمیانه و دولتهای تنگنظر آن است. آنگاه که حتی مشاهده میکنیم آقای مکرون به عنوان تجلی آرمانهای چپ مدرن اروپایی که بار سنگین جنبش چپ سنتی و آزادیخواه فرانسه را بر دوش میکشد! در هیاهوی بحرانهای شوکآور خلیج فارس، خود را به امارات میرساند و باقیمانده حساب بانکی دولت این کشور را برای فروش دو فروند ناوچه جنگی گرانقیمت خالی میکند. سوداگری امنیتی در حساسترین نقطه استراتژیک جهان تبعات خاص و غیرقابل پیشبینی خود را به همراه دارد که اروپا باید آنها را قبول کند و به دنبال مقصر هم نگردد. با کشیدن بیمورد پای ایران به دامنه بهانههای موجود، حتی در میانمدت امکان ندارد بلوک غرب و مشخصاً اروپا بتواند بر مشکلاتی فائق بیاید که اعراب ثروتمند بهطور تصاعدی در «امر سیاست محض، دیپلماسی متوازن، امنیت راهبردی، ثبات عمومی و اخلاق اجتماعی» بهوجود آوردهاند.
در حالی که سیاستهای منطقهای و امنیتی غرب آشکارا توسط این متحدان ناراحت و زیادهخواه به گروگان گرفته و یا خریداری شده است. مدتهاست یمن به ویرانهای تبدیل و میلیونها نفر گرسنه و تشنهاند. عراق و سوریه با حمایتهای مالی گروههای سلفی متحد اعراب محافظهکار و داعش به ویرانهای تبدیل شدهاند. بحرین در بحران دائمی بهسر میبرد. قطر در خطر نابودی حاکمیت ملی ست. از اوایل سال 2001 تا به امروز صدها نیروی ایدئولوگ دینی تربیت و رها شده از سوی مراکز مذهبی و خیریه و بهشدت خشونتطلب مذهبی مورد حمایت عربستان و همپیمانانش در خیابانهای اروپا و ایالاتمتحده جولان میدهند و شهروندان عادی را با بمبهای دستساز، چاقو و اتومبیل به قتل میرسانند و اینک در تازهترین مورد نخستوزیر قانونی یک کشور را به گروگان گرفته و وادار به کنارهگیری میکنند! (چیزی شبیه داستان معروف برادران دالتونها در کانزاسسیتی!). اما ظاهرا فائق آمدن فوری بر همه این مشکلات یک راهحل سادهای دارد: «ایران مقصر است!». البته میتوان از این زاویه کج هم به موضوع نگاه کرد و با چشم بستن بر واقعیات منطقه و نادیده انگاشتن و بیتفاوتی نسبت به پیامهای ارسالی از تهران، سیاستهای گذشته را همچنان دنبال کرد. اما حال که ثبات استراتژیک منطقه به خواست اعراب بههم خورده و ریزش کرده است، بدون آنکه توازنی منطقی از مناسبات توزیع قدرت جای آن را بگیرد، بلوک غرب نه در اصول سیاست مدرن و نه اخلاق کاربردی، دیگر حق ندارد از ضرورت امنیت و ثبات سخنی بگوید در حالی که همه میدانند مقصر این همه ناامنی چه کسی و در کجاست که حتی به نزدیکان خود هم رحم نمیکند.
matinmos@gmail.com