مرگ در این فیلم همچون مراسم آیینی برگزار می‌شود و مرد سرخپوست بسان یک مراد از غیب آمده راه و رسم ورود به جهان دیگر را به جانی دپ نشان می‌دهد و او را آماده مواجهه با مهمترین اتفاق زندگیش می‌کند.

نزهت بادی:  همانطور که حدس زده بودید، فیلم هفته پیش «جونو» ساخته جیسون ریتمن بود که یکی از دوستان پیشنهاد کرده بود موسیقی آن را از دست ندهیم که کاملا درست گفته بود، یکی از صحنه‌هایی که من خودم خیلی دوست دارم گیتار زدن دونفره پایانی است.

فیلمی که برای این هفته انتخاب کردم یک «فیلم‌کالت» در ایران محسوب می‌شود و طرفداران ویژه خود را دارد که امیدوارم شامل شما هم بشود. اتفاقا این فیلم هم موسیقی فوق‌العاده‌ای دارد. کل موسیقی فیلم فقط با یک گیتار برقی توسط نیل یانگ همان خواننده و آهنگساز معروف راک ساخته شده، آن هم در مدت سه روز و در رویارویی مستقیم با تصاویر فیلم.

اما من این فیلم را بیش از هر چیزی بخاطر تصویر تغزلی که از مرگ نشان می‌دهد دوست دارم، واقعا چه چیزی بهتر از اینجور مردن؟ وسط قایقی خوابیدن که از چوب سرو درست شده و با گیاهان خوشبو و مقدس پر گشته و دوست خوبی که قایق تو را با مهربانی در دل آب هل می‌دهد و با لبخندش تو را برای مرگی آرام بدرقه می‌کند.

همه ما مرگ‌های باشکوه و تاثیرگذار در سینما زیاد دیده‌ایم، اما اگر از من بپرسند دوست دارم چطور بمیرم حتما مرگی شبیه جانی دپ در این فیلم را انتخاب می کنم، فقط امیدوارم تا آن وقت یک دوست سرخپوست پیدا کرده باشم.

اگر یادتان باشد مرگ در فیلم همچون مراسم آیینی برگزار می‌شود و مرد سرخپوست بسان یک مراد از غیب آمده راه و رسم ورود به جهان دیگر را به جانی دپ نشان می‌دهد و او را آماده مواجهه با مهمترین اتفاق زندگیش می‌کند.

وقتی آدم این شکل از مردن را می‌بیند احساس می‌کند او اصلا به این سفر لعنتی آمده تا درنهایت چنین مرگ شاعرانه‌ای را تجربه کند، مرگی همچون عبور از آینه!

بازی جانی دپ در این صحنه فوق‌العاده است. اصلا جانی دپ خودش هم آدم معرکه‌ای است، یک فرد رویازده که هر گاه او را می‌بینیم فکر می‌کنیم همین الان از پای افسانه‌هایی که انسان‌های اولیه دور آتش تعریف می‌کردند، بلند شده و به میان ما آمده است. از بس که در خود جوهره‌ای بکر و دست‌نخورده دارد، یک نوع کودکی بدوی مهارنشدنی.

آن آرامش عارفانه‌ای که در صحنه مرگ می‌بینید به شدت مدیون بازی جانی دپ است. آرمیدن او در قایق که مانند تابوتی شناور بر آب است ادامه خواب‌های او در فیلم به نظر می‌رسد، با این تفاوت که این بار وقتی چشم‌هایش را می‌گشاید خود را در جهانی دیگر می‌یابد، همانجایی که روحش از آنجا آمده است.

حالا کمی هم درباره فیلمسازش حرف بزنیم که یکی از کارگردانهای مستقل و ضد جریان آمریکایی دو دهه اخیر است. حتما می دانید هنور 23 سال بیشتر نداشت که در محافل اروپایی مورد ستایش قرار گرفت و البته هنوز هم ترجیح می‌دهد بجای اینکه زیر سلطه هالیوود برود، با بودجه‌های محدودتر اروپایی‌ها فیلم بسازد. 

او را بیش از هر چیزی با سبک مینی‌مالیستی نیویورکی، شوخ طبعی سرد و خشک، دلبستگی به موسیقی و برداشت‌های عمومی از آمریکا از نقطه دید خارجی‌ها به یاد می‌آوریم،  ولی مهمترین چیزی که از آثار او در ذهن می‌ماند، شیفتگی‌اش به آمیزش عناصر فرهنگی و فرمی بسیار متفاوت برای رسیدن به چیزی نو است.

مثلا در همین فیلم مورد نظرمان در ابتدا تصور می‌کنیم با یک وسترن روبرو هستیم ولی کم کم متوجه می‌شویم فیلم به شکل هجوآمیزی از ژانر وسترن آشنایی‌زدایی می‌کند. درواقع او به قول خودش قواعد ژانرها را می‌گیرد تا به آنها پشت پا بزند.

حالا طبق قرارمان نوبت شماست که درباره تجربه‌ای که موقع تماشای فیلم از سر گذراندید برایم بنویسید.  هفته پیش گله کرده بودید بعضی از کامنت‌ها به روز نمی‌شود، متاسفانه این کار در اختیار من نیست ولی حتما پیگیری می‌کنم، امیدوارم مشکل حل شود.

منبع: خبرآنلاین