نزهت بادی: فیلم هفته پیش «سرپیکو» یکی از آثار به یاد ماندنی سیدنی لومت بود که برای من حالتی ازلی ابدی دارد، نه اینکه معتقد باشم شاهکار است بلکه از ارتباط خاصم با شخصیت نامتعارف سرپیکو برمی آید که بیشتر از آنکه پلیسی درستکار در نظرم باشد، حال و هوای یک کولی وارسته را تداعی میکند.
فکر میکنم حالا بعد از هفت فیلم مهم و معروف میتوانیم سراغ نمونههای خاصتر و جدیدتر برویم و بازیمان را در ترکیب متنوعتری از هر دو نوع پیش ببریم، باید دید در این زمینه چقدر سلیقههایمان به هم شبیه است.
روز اول که میخواستم این صفحه را راه بیندازم با خودم قرار گذاشتم فیلمهایی را انتخاب کنم که دوستشان دارم و دلم میخواهد دربارهشان با دیگران حرف بزنم، نه فیلمهایی که آنها را مهم میدانم.
البته ممکن است بیشتر این فیلمها جزو فیلمهای مرجع و کلیدی سینما باشند، اما ملاک اصلیام این بوده و هست که به فیلمهایی بپردازم که دوست دارم دیدنشان را به دیگران توصیه کنم، از بس که تاثیر عمیقی رویم گذاشتهاند.
حالا برویم سراغ بازیمان! فیلم این هفته فیلمی گرم و عاشقانه محصول 2007 است، بعد از آن همه مردان شورشی و یکهتاز که اسطورههای ذهنی ما را ساختند، این بار میخواهیم به سراغ یک دختر نوجوان معمولی برویم که اتفاقا او هم روش منحصربهفرد خودش را در زندگی دارد و وقتی با آن اتفاق غیرعادی که میتواند یک مصیبت باشد روبرو میشود، بجای اینکه ببیند دیگران در این جور مواقع چه میکنند، خودش مسیر جدیدی را در زندگی باز میکند.
این بار با یک کمدی رمانتیک جمع و جور و ساده در ستایش عشق و شور و زندگی مواجه هستیم، از آن فیلمهایی که میتواند حسابی حالمان را خوب کند و نشانمان دهد زندگی آنقدرها هم که فکر میکنیم بیرحم و خشن و غیرقابلتحمل نیست، اتفاقا بعضی اوقات خیلی هم میتواند زیبا و دوست داشتنی باشد، همه چیز بستگی به سبک و نگاه ما دارد.
آخر فیلم الن پیج یک جمله محشر دارد که من خیلی دوست دارم، آنجا که می گوید «معمولی بودن سبک ما نیست» انگار همه مشکلات ما در زندگی این است که زیادی معمولی هستیم و نمیتوانیم در برخورد با سختیها دست به انتخابهای غیرمنتظره بزنیم، البته میدانید این کار شجاعتی میخواهد که هر کسی ندارد.
صحنهای که از فیلم انتخاب کردم جایی است که الن پیج میفهمد زوجی که برای سرپرستی فرزندش در نظر گرفته، در حال جدایی هستند. او نمی تواند بفهمد چرا بزرگترها برای حفظ چیزهایی که به دست آوردند تلاشی نمیکنند و برای برطرف کردن مشکلاتشان به همان روشهای تکراری و از کار افتاده روی میآورند.
درحالیکه او برای همه چیز یک دنیا راه حل خلاقانه به ذهنش میرسد و دنیا را با ملاکهای خودش تغییر شکل میدهد و همانجوری میسازد که دوست دارد. من عاشق ایده صندوق پستی پر از آدامس و یادداشت روی برگه مچالهشده صورتحساب هستم که اتفاقا هر دو تاثیر مهمی در داستان دارند.
نوع طرز تلقی زلال و متعالی فیلم به زندگی به شدت به دل مینشیند و معلوم است فیلمسازش آن را با اعتقاد کامل ساخته است. فیلم هرچند سر و شکل سادهای دارد ولی خدا میداند بیان صادقانه چنین طرز تفکری در سینمای امروز چقدر سخت است و این فیلم بخوبی از پس آن بر میآید.
این دفعه زیاد راهنمایی نکردم که مثل هفتههای پیش اینقدر زود جواب را پیدا نکنید و کمی به زحمت بیفتید.
نظر شما