حتما بسیاری از دوستان شهادت می دهند که در بین همکاران و همصنفان ما، کمتر آدمی به تقید او به شرع بود. عاشق تماشای نمازخواندنهایش بودم. آرام،متین،خاضع،خاشع و...
رضا از معدود آدمهایی بود که حتی وقتی کاملا جدی با عقیده و روش و ایده ات مخالف بود و مخالفتش را با شدت و حدت بیان می کرد، ذره ای کینه و خشم به دلت نمی نشست. این را بارها به خودش هم گفته بودم و او با لبخند از کنارش می گذشت.
بسیار اهل مدارا بود. وقتی عصبانی می شد تصمیم نمی گرفت. هرچند صورتش سرخ می شد و چشمهایش دو دو می زد اما زبانش در کام می ماند و سخن تلخی نمی راند.
همیشه برای توسل و روضه و هیات و عزاداری پایه بود و خانه خودش هم گاه حسینیه می شد. در سفر و حضر اخلاصش نسبت به اهلبیت را مکرر حس کرده بودم.
اعتراف می کنم در سوک نزدیک ترین بستگانم توانستم جلوی اشکم را بگیرم اما در سوک رضا نشد که نشد.
سفرت به بارگاه رفیق اعلی خوش باشد، رفیق!