وقتی صحبت از مدیریت بحران میشود، همه نگاهها معطوف بخش اجرایی و مدیریت آنها میشود. به ندرت شاهد آن هستیم کسی به اینکه یکی از ارکان مدیریت بحران، دانش تخصصی آن است توجه کند و این که متولی آن هم دانشگاه های ما است یا اینکه نقش رسانه برای آماده سازی جامعه برای وقوع بحران و سمت و سو دادن به جریان مدیریتی بحران چقدر حائز اهمیت و مهم است.
گروهی معتقد هستند این بی توجهی یا حتی مغفول ماندن جامعه از نقش این دو رکن رکین، شاید به خاطر این است که صاحبان دانش و رسانه، قبل از آن که کسی بخواهد به نقش آنها بپردازد تنور نقد تیمهای اجرایی را انچنان گرم کردهاند که دیگر کسی تمایل به پرداختن و هزینه کردن برای زیر ذره بین بردن این اقطاب تاثیر گذار بر مدیریت بحران را نداشته باشد.
گروهی دیگر معتقدند که تیم مدیریت بحران همانند یک تیم فوتبال است که وقتی تیم گل نمیزند، همه به فوروارد و خط حمله انتقاد میکنند، اما خیلی مواقع، گل نزدن ناشی از ضعف خط میانی است که خط حمله را به خوبی تغذیه نمی کند، در این میان معمولا کسی از مردم عادی به خط میانی نمی پردازد و با توجه به مخاطبین عام ما در جامعه همه سر خط حمله فریاد می زنند. اما چه ما بخواهیم و چه نخواهيم، این دو قطب تاثیرگذار و مغفول از دید عامه، جایگاه خود را همیشه داشته و دارند و عدم حضور موثرشان در صحنه های حوادث به بالا رفتن هزینه مدیریت بحران بطور چشمگیری افزوده است.
بارش برف تهران شاید محل خوبی برای ارزیابی عملکرد این دو قطب مغفول در زمینه مدیریت بحران می تواند باشد، در حالی که اربابان رسانه چه در رسانه های رسمی و چه در فضای مجازی از ورود جبهه هوای سرد به تهران از چند روز قبل به تهران با خبر بودند اما این انتقال اطلاعات به بدنه جامعه توسط انها به نحوی نبود که موجب ایجاد یک موج آمادگی برای برخورد کلانشهر تهران با این بارش شود.
حتی پس از بارش سنگین برف، آنچنان که جامعه نیازمند اطلاع رسانی رسانهها از شیوه رفتار صحیح با این رویداد بود ما شاهد تولید محتوا برای آنکه جامعه مخاطب با مدیران بحران برای عبور از بحران همراه شوند نبودیم. رسانهها به جای آنکه با ایجاد الگوهای رفتاری صحیح برگرفته از شیوه های رفتاری پدران ما در گذشته دور در پاکسازی معابر فرعی برای عبور و مرور آسان خانوادهها بپردازند، تیغ تیز نقد و تخریب را بر مدیران شهری که البته در مدیریتشان کاستی های فراوانی مشهود بود گشودند و رویکردشان به نحوی در راستای تامین نیاز جامعه برای فرار از مسئولیت بود.
جامعه ای که خود نیز در مدیریت بحران جایگاه مهمی داشته و دارد لیکن در حادثه بارش برف به جای آن که خود را کمتر در معرض خطر قرار بدهد معکوس عمل کرده و اتوبانها را مملو از ماشینهای تک سر نشین کرده است، جامعه ای که برف درب منازل خود را برای باز شدن پیاده روها پاکسازی نکرده، جامعه ای که اگر شاخه ای از درخت در میان کوچهاش افتاده از ماشینش پیاده نشده و دنده عقب گرفته و از کوچه بعدی عبور کرده و نخواسته راه را برای عبور خودش باز کند.
اگر بخواهم یک جمع بندی ساده داشته باشم باید بگویم تا آنجا که من میدانم ما در مدیریت بحران با سه قطب اثر گذار روبرو هستیم؛ مدیران اجرایی بحران، رسانه و دانشگاهها.
در باب نقد هم بی گمان دیواری کوتاهتر از مدیران بحران نیست (هرچند که مدیران ارشد این حوزه سوءمدیریتشان هم کم نیست و این سوءمدیریت کلان بر کارهای خوب مدیران موفق میانی هم تاثیر منفی گذاشته و اغلب آنها را بی رغبت به تلاش کرده است.)
در خصوص نقد رسانه هم باید به این نکته توجه داشته باشیم که ما علی القاعده در بحث مدیریت بحران باید جامعه را به رفتارهای کم هزینه تر سوق بدهیم تا از بار مدیران بحران کاسته شود و این امر در تمام جهان امری طبیعی و در جهت عبور سریعتر و کم هزینهتر از بحران تعریف شده است در حالی که ما در ایران در خلاف جهت این مسیر آن هم با سرعتی باور نکردنی در حرکت هستیم و در حوزه رسانه با پر رنگ کردن کاستیها، سعی در پر کردن برنامه های مخاطبپسند خود داشته ایم.
در انتها میرسیم به دانشگاه ها، اینکه ما هنوز دستورالعملهای استانداردی در رابطه با اغلب بحرانهای کشورمان علی الخصوص برف نداریم بار سنگینی از آن باز میگردد به کم کاری سومین قطب بحران که همان دانشگاههاست، اگر با جامعه دانشگاهی ما خصوصا رشته های مرتبط با بحران و سوانح آشنایی داشته باشید، میدانید سمت و سوی اغلب کلاسها نه به سوی ساختن مدیران بحران است که به سوی صرف گرفتن مدرک آن هم با نمرات بالاتر جهت خود را تغییر داده و جای خالی پایاننامههایی که خلاءهای مدیریتی و اجرایی ما را شناسایی و در جهت پر کردن آنها گام بردارد کاملا مشهود است.
*دبیرکل جمعیت کاهش خطرات زلزله ایران
47234