فرنوش آبا: هنوزعکاسی برای او یعنی «عباس کیارستمی» و آن شعف کودکانه و بی ادعا و شخصی. بوی قاب نو و موسیقی و به جاده زدن. نيكي كريمي، بازيگر، كارگردان و تهيه كننده سينماي ايران که در تمام این سالها در کنار فعالیت سینمایی خود، عکاسی در فضاهای مختلف را تجربه کرده، آنطور که خود می گوید، عکاسی جدی و حرفه ای را از عباس کیارستمی، هنرمند چندوجهی فقید ایرانی آموخته است: «با عباس کیارستمی همیشه آخر هفته ها به اطراف تهران میرفتیم و یا چند روزی به همدان و از آن جا سر از یکی از شهرها و روستاهای کوچک کردستان در میآوردیم و یا میانداختیم به سمت شمال و گاهی مهمان خانوادههای ترکمن میشدیم.»
اولین نمایشگاه عکسهای او، «افقها» در سال 88 در گالری گلستان برگزار شد که مجموعه عکسهایش از سفر به شهرهای ایران در مناطق مختلف بود. همان مجموعه بود که در سال 1389 در گالری کورت یارد امارات هم به نمایش گذاشته شد. نیکی کریمی حالا پس از سالها، میخواهد مجموعهای جدید از عکسهایش را با مخاطب در میان بگذارد که متاثر از جهانبینی امروز اوست. مجموعهای که نه تنها از فقدان استاد فقید عکاسیاش تاثیر میگیرد بلکه سرخوردگی نسل او را از پیشامدهای تلخ تمام سالهای رفته به تصویر میکشد.
به همین بهانه با این هنرمند فعال و محبوب ایرانی که این روزها مشغول برگزاری سومین نمایشگاه عکسهایش با عنوان «گل مردگی» است، گپی داشتیم تا از مشغلههای ذهنیاش و نگاه او به هنرعکاسی بیشتر بدانیم.
نمايشگاه عکس «گل مردگي» از روز جمعه ٢٧ بهمن در گالري اعتماد واقع در ميدان بهارستان خيابان دانشسرا، باغ نگارستان تا ١٥ اسفند ماه از ساعت ١١ تا ٢٠ براي بازديد عموم داير خواهد بود. (گالري دوشنبه ها تعطيل است.)
«گل مردگی» قرار است چه پیامی را به کسانی که از این نمایشگاه بازدید میکنند، منتقل کند؟ جرقه عکسهای این مجموعه از کجا در ذهنتان زده شد؟
سال ٩٤ اتوود مجموعه را شروع کردم و برایم بسیار فراز و نشیب داشت تا به تصویر نهایی برسم. در واقع عكاسي اين مجموعه همزمان شد با فقدان عباس كيارستمي كه بر برگزاري اين نمايشگاه بسيار تاثيرگذار بود.
این اولین بار بود که از طبیعت و خیابان و دوربین روی دست به استودیو میرفتم و صحنهها را می چیدم. احساس یک فیلمساز/نقاش را داشتم که باید قابی ابدی از تصویرش میساخت. مردن و به استعاره از آن، پژمردن جهانم را به هم زده بود چون مرشد همیشگیام را از دست داده بودم و درگیر ذهنی به تصویر کشیدن این فقدان بودم. همزمان اخبار نابسامانیهای خاورمیانه من را بیشتر با مفهوم نیستی و فقدان درگیر میکرد.احساس تک افتادگی و تنهایی در جهانی بینور و ناامن. همه اینها من را رساند به «گل مردگی».
عکاسی جدی و حرفهای را از چه زمانی شروع کردید و چطور آن را یاد گرفتید؟
با عباس کیارستمی همیشه آخر هفتهها به اطراف تهران میرفتیم و یا چند روزی به همدان و از آن جا سر از یکی از شهرها و روستاهای کوچک کردستان در میآوردیم و یا میانداختیم به سمت شمال و گاهی مهمان خانوادههای ترکمن میشدیم.
من از سال 76 عکاسی کردهام. به همراه کیارستمی تقریبا تمام راهها و گذرگاههای اطرف دماوند به سمت منزل فرشید مثقالی که از مقصدهای همیشگیمان بود و یا راههای کردان اطراف منزل مرتضی ممیز را هر سال در فصلهای مختلف عکاسی میکردیم و چه خوب بود این عکاسی از مکانهای همیشگی و آشنا و غرق شدن در جادوی لحظه و زمان.
باید بگویم که عکاسی جدی را از عباس کیارستمی یاد گرفتم . زاویهها، افقها، قابها و نورها را بيوقفه میایستادیم و عکس میگرفتیم، صبر میکردیم تا نور خوبی روی تپه ماهوری دیده شود و یا باد بر درختی بوزد. پس از هر سفر عکسها چاپ میشدند و به دقت دیده و بررسی و بحث میشدند و آنهایی را که بیشتر دوست داشتیم، کنار گذاشته میشدند و اینگونه عکاسی شد یکی از کارهای روزانه من در کنار خواندن کتاب و فیلمنامه و ترجمه. البته آن عکسها را هیچگاه به نمایش نگذاشتم .
جهان عکاسی برایم هر روز مهمتر شد. تقریبا در تمام سفرهایم عکاسی کردهام و میکنم . به ویژه عکاسی طبیعت که برایم شیرین و انسانی است و به نوعی انگار چشمم را به جهانی که فراموشش میکنیم دوباره باز میکند. در سفرهایم به تمام نمایشگاههای مهم عکاسی جهان سرزدهام و بسیاری موزههای عکاسی را دیدهام .
پیش از این هم نمایشگاه عکس برگزار کردهاید. تجربه برگزاری این نمایشگاهها چطور بوده است؟
اولین نمایشگاه عکسهایم، «افق ها» را در سال 88 در گالری گلستان برگزار کردم که مجموعه عکسها از سفری بود که از کاشان و اصفهان شروع شد و تا لرستان و بعد هم از آن به طرف بندر انزلی و رشت تا لاهیجان و ماسوله ادامه داشت. طبیعتهایی بدون انسان، افقهای گسترده و تپه ماهورهای چشمنواز. همان مجموعه بود که در سال 1389 در در گالری کورت یارد دوبی نیز به نمایش گذاشته شد. استقبال از هر دو نمايشگاه خوب بود. هم گلستان و هم كورت يارد.
غیر از طبیعت، چه مفاهیم دیگری را برای عکاسی انتخاب کردهاید؟
در سفری به رم برای عکاسی به نام «عشق» یک هفته در خیابانهای رم از زن و مرد و پیر و جوان عکس گرفتم. «دستها» شد مجموعه بعدی عکسهایم که برایم نماد عشق و همبستگی انسانی است.
معمولا در ایران وقتی هنرمندان در کنار هنری که با آن شناخته شده اند، به هنری دیگر میپردازند، مورد انتقاد قرار میگیرند. شما هم در معرض این نقدها بودهاید؟
هيچ وقت نخواستم بازيگر صرف باشم. اينها علاقهمنديهاي من هستند. كارهايي كه در طول روز برايم لذتبخشاند و انگيزه ميدهند. براي همين دنبالشان ميكنم و در واقع بخشي از وجودم هستند. من هميشه در طول فعاليتهاي سينمايي، كارهاي خودم را نوشتهام و گاهي با نويسندههاي ديگر بازنويسي كردهام. فكر ميكنم، نوشتن، فيلمسازي، عكاسي و ترجمه همه به هم وابستهاند.
آثار عکاسان دیگر را هم دنبال میکنید؟
رفتن به گالريهاي عكس و نقاشي، يكي از فعاليتهاي مورد علاقه من است. فكر ميكنم همه كساني كه مشغول فعاليت در حوزه هنرهاي بصري هستند، احتياج به اين دارند كه دائم ببينند اطرافشان چه اتفاقي ميافتد. چه در ايران و چه در خارج از ايران و طي سفرهايي كه ميروم، سعي ميكنم حتما به نمايشگاههاي نقاشي و عكاسي سر بزنم و آثار را ببينم. يكي از عكاسان مورد علاقه من نوري بيلگه جيلان است كه خودش فيلم ميسازد. او به طور كلي يكي از آرتيستهاي مورد علاقه من است. بيلگه جيلان البته خيلي نمايشگاه عكس برگزار نميكند. شايد در طول ٢٠ سالي كه كار عكاسي مي كند، سه بار بيشتر نمايشگاه نگذاشته باشد.به عقيده من برگزاري دائم نمايشگاه چندان مهم نيست. مهم اين است كه بينش و جهان بينيتان را هرچندوقت يك بار با مخاطبان و مردم به اشتراك بگذاريد.
5858