مقاله زیر به قلم استاد محمدرضا حکیمی درباره عظمت نهج البلاغه، در روزنامه اطلاعات منتشر شده که قسمت دوم و پایانی آن را می خوانید.
شناخت ششم
1ـ آیات الهی، هنگام نزول و پس از آن، تا هنگامی که کتاب خدا حضور دارد و تکلیف باقی است،جایگاهی برای استقرار میخواهد. در زمان حیات پیامبر اکرم (ص)،نفس ربوبی و روح قدسی او محل قرار وحی و اسرار و علوم آن بود. کتاب الهی به طور مستقیم بر پیامبر نازل شده و خطاب نیز مستقیم به اوست.
2 ـ کلام وحی پس از پیامبر نیز قرارگاه میخواهد تا به نیابت و وصایت از پیامبر، هدایتهای گوناگون کتاب الهی حضور و فعلیت بخشد، و به نحو مقتضی آن را آموزش دهد. این امر به طور کامل از اختیار و توان انسان هابط به دور است. تنها خدا انسان هادی را میشناسد و او را برمیگزیند. وصی بلافصل پیامبر از ابتدا باید زیر نظر پیامبر تربیت یافته و فطرت الهی وی به هیچ چیز آلوده نگردد تا بدین ترتیب بتواند به عهد الهی نائل آید. زیرا خداوند سبحان میفرماید:«لاینال عهدیالظالمین» (بقره، 124). بنابراین وصی و خلیفه باید روحانیتی فطری و هم سنخ با روحانیت پیامبر(ص) داشته باشد تا انسانی همتراز با قرآن گردد و توان استفاده از حقیقت علم و روحانیت قرآن را داشته باشد و همانند پیامبر به ساختن عقول و معماری نفوس بپردازد.
بنابراین انسان هادی یا انسان مبعثی (برانگیخته و فرستاده خدای متعال)، یا انسان غدیری است که از طرف پیامبر(ص) معرفی شده است. چنین کسی عالم به همه علوم تنزیلی و تاویلی قرآن کریم است. امتداد رشته ولایت تنها از این طریق ممکن است، و احدی در این کار دخالت ندارد. هر که در علم و عمل این طریق را بپیماید، از وصی پیروی کرده است؛ بنابراین رسالت اصلی نبی که تزکیه و تعلیم است، با اصل وصایت استمرار مییابد.
3 ـ اشاره شد که اصل وصایت ادامه نبوت و مکمل آن است: «الیوم أکملت لکم دینکم: امروز دین شما را به کمال رساندم.»(مائده،67). و «یاأیها الرسول بلّغ ما أنزل الیک من ربک و ان لم تفعل فما بلّغت رسالته والله یعصمک منالناس: ای پیامبر! آنچه از خدا بر تو نازل شده، به خلق برسان که اگر نرسانی، تبلیغ رسالت و ادای وظیفه نکردهای و خداوند تو را از شر مردمان محفوظ خواهد داشت.» (مائده67). اگر در تعیین وصی و نصب او مسامحه شود،انگار که اصل رسالت انجام نشده است؛ زیرا رسالت ختمی و کتاب هادی و مفسرش، انسان هادی، باید تا قیام قیامت باقی باشند.
4 ـ در اینجا لازم است حقیقتی بزرگ عنوان گردد: حکومت حق انبیا و اوصیاست. غفلت از این حقیقت، غفلت از همه ارزشهاست. تنها در چنین حکومتی به اصل دین عمل میشود و انسان به دور از ضعف و جهل و هوا حکومت میکند. تنها در این صورت کرامت انسانها حفظ میشود و محرومیتهای مادی و معنوی از جامعه رخت میبندد. این است که تشکیل حکومت الهی،و سپس سپردن آن به وصی پس از خود از وظایف حیاتی پیامبران بزرگ است. اگر جز این شود، خلافت الهی و حکومت قرآنی سر از دربارهای غرق در ستم امویان و عباسیان و سپس دیگران و دیگران در میآورد و بر تاریخ میگذرد،آنچه گذشت.
5 ـ همگنی با مقام انسان هادی نه برای انسان هابط ممکن است و نه از او چنین خواستهاند. وجود انسان هادی چون مشعلی در تاریکی است. هر کس به قدر استعداد و تلاش خود از کانون نور روشنایی گیرد و راه خود را بشناسد و در پرتو آن از ظلمات و گمراهی نجات یابد تا سرانجام در شعاع وجودی نور قرار گیرد. سعادت بزرگ همین است، خروج از دایره ظلمات و قرار گرفتن در شعاع نور. این فاصله مقامی که میان هابط و هادی است به سود هابط و نعمتی بزرگ برای اوست؛ زیرا شعاع نور وجودی هادی است که راه را بر هابط مینمایاند.
6 ـ برتری انسان هادی، از هر نظر، نسبت به دیگران یکی به این دلیل است که سعه وجودی انسان هادی، از هر نظر، باید در حدی باشد که مجموعه استعدادهای بالقوه و بالفعل همه افراد بشر و قابلیتهای آنان را در طول تاریخ فرا گیرد و بر آنها اشراف داشته باشد، تا بدین ترتیب بتواند استعدادهای بالقوه و بالفعل انسانها را شکوفا سازد و دردها و نقصهای انسانها را به فراخور حال آنها بشناسد،و راه علاج آن را نیز بداند؛بنابراین انسان هادی باید آگاه به دردها و نقصهای افراد بوده، از روابط آنها با هم مطلع باشد؛ در عین حال،علل آنها را در نفوس بشر بداند و در رفع و شفای آنها توانا باشد.
7ـ مقام انسان هادی نیاز به درک، ریاضت و تلاش فراوان دارد، بلکه لازمه آن انجام وظایفی بسیار سنگین است که حدود دقیق آن وظایف و سنگینی بار آن امانت برای دیگران قابل تصور نیست؛ زیرا دیگران در آن مرتبه از معرفت قرار نگرفتهاند. انسان هادی مرکز اعلای معرفت توحیدی است که شناخت و معرفتی بالاتر از آن در عالم هستی متصور نیست. او حافظ سر هستی است؛ او حامل علم قرآنی است؛ او صاحب تمکن تام در امر الهی است؛ او به مرتبه تام محبت الهی رسیده است و این امر بزرگ، خود حضوری بالاتر از توان همه انسانها و فرشتگان را میطلبد؛ او مخلص در توحید ذات است؛ او عامل بر طبق اراده الهی است؛ او بر پای دارنده حقیقت نماز و دارنده حقیقی نماز و واصل به حقیقت مقام مصلی است؛ او مخزن عزائم الهی است؛ او حامل نور و برهان الهی است؛ او وجه نزول رحمت مادی و معنوی است؛ او لحظهای از حضور غافل نیست، پس صراط اقوم است؛ انسان هادی در مقام ایمان و عمل بالاترین مرتبه ممکن را داراست؛ او فنای فیالله است و در مقام کمال انقطاعالیالله است و احدی را در مقام او توان جولان نیست. به همین میزان تکلیف او نیز سنگین و توجهش بیشتر و خوفش افزون است.
کمال فعلیه انسان هادی نیز پس از دریافت عنایات خاصه با مجاهدات و زحمات مافوق توان بشری کسب شده، باقی میماند و تداوم مییابد. این مرتبه خود سبب دریافت فیض و رساندن آن به کائنات است. پس وجود آنان لطفی بس بزرگ است و زحمتهایی که میکشند رحمت را برای دیگران به ارمغان میآورد. این امر دلیل تعلق خاطر بسیار به ولی زمان و انسان هادی است که موجب عنایت او و سبب نیل به کمالات ابدی میشود.
شناخت هفتم
1 ـ بزرگترین لطف الهی به انسان،پس از خلقت، هدایت اوست. ارسال انسان هادی که از سنخ نور و جدا از دنیای ظلمانی است، بالاترین لطف حضرت باری (جل جلاله) به انسان هابط است. خداوند متعال پنج رکن از سنخ نور را برای هدایت انسان مقرر کرده و این هر پنج باید با هم ارتباط داشته باشند تا هدایت کامل صورت گیرد. این ارکان عبارتند از: الف) فطرت؛ ب) عقل؛ ج) وحی (کتاب آسمانی)؛ د) حامل وحی(پیامبر یا انسان هادی)؛ هـ) شارح وحی (وصی پیامبر یا انسان هادی). انسان هادی فطرت را متجلی میسازد و به کارگیری صحیح عقل را میآموزاند و وحی را میآورد و تفسیر میکند.
2ـ این لطف الهی بر انسان هابط، به نص قرآن نعمت عظیم و رحمت کبراست، که در روز رستاخیز درباره آن سؤال کرده، و از چگونگی برخورد و نحوه استفاده انسانها از آن پرسیده میشود. چنان که در روایات دوستی و محبت اهل بیت پیامبر (انسانهای هادی) را نعمتی الهی برشمردهاند. در روز محشر پس از سؤال از توحید و نبوت، از ولایت و وصایت آنان پرسیده خواهد شد. هر کس در طریق ولایت قرار گیرد و به آن وفادار بماند، اهل بهشت خواهد بود.(سفینهالبحار، ج2، ص 599).
3ـ شکر این نعمت بزرگ و فرو فرستادن چنین هادیانی برای انسان اسیر در جهان ظلمانی بر هر انسانی واجب است. شکر این نعمت به آن است که مکتب آنان را در همة ابعاد و به صورت جامع و عمیق شناخته و با کوشش و اخلاص و راستی و ارادتی خاص در راه شناخت آنان گام برداریم، و در آن راه قرار گیریم. هر یک از ما به آن عمل کرده و به نشر آن شناختها و تعالیم در جامعه بپردازیم. به اقامة عدل برخیزیم و جامعه را بر اساس آن بسازیم. محبت و مکتب اهل بیت علیهمالسلام را احیا کنیم تا دیگران نیز از آنان مستفیض شده و پیرو گردند.
4ـ زندگی دنیا فرصتی در اختیار انسان است تا به سوی خدا بازگردد و از هبوط به صعود راه یابد. انسان هنگام طی این طریق اختیار کامل دارد و باید از اختیار خود به نحو مطلوب بهره برد و از اختیار سوء بپرهیزد و به حسن اختیار بگراید. انسان باید به اختیار انسان هادی را بشناسد و به او محبت جوید و دست در دامان او آویزد و بر امرش گردن نهد، و آرام آرام از طبیعت ظلمانی خود به فطرت نورانی راه یابد.
5ـ صورت ظاهری انسان از دیگر موجودات متمایز است؛ اما این تمایز در سیرت باطنی انسان صورت دیگری مییابد. اگر انسان در طریق پیروی از انسان هادی قرار گیرد و به علم صحیح و سلوک شرعی و طریق ولایت وارد شود، میتواند ظاهر انسانی خویش را به محل ظهور فضایل انسانی یا انسانیت باطنی مبدل سازد. در واقع سیرت انسانی خصوصیتی بالقوه است و باید توسط خود شخص و افکار و عقاید و صفات و اعمال او فعلیت یابد. هدف انسان هادی نشان دادن راه کمال به انسان ومدد به او در گذر از مرحلة انسان هابط به انسان صاعد و رسیدن به مقام رجوع الیالله ـ وصف راضیة مرضیه ـ است. پس، از این حقیقت نباید غفلت شود که وساطت، هدایت ودلالت انسان هادی برای رسیدن به هر مقامی ضروری است.
6ـ در روایت است از امیر مؤمنان(ع) به نقل از صادق آل محمد(ع) که فرمود: خداوند متعال اگر میخواست خود (بدون واسطه) را به بندگان بشناساند، میشناساند، لیکن ما را واسطه و راه شناخت خود قرار داد و وسیلة رسیدن به فیوضات خود ساخت. او ما را همان جهتی قرار داد که باید از آن سوی به خدا روی آورند. پس کسانی که از ولایت ما1 سر باز زنند یا دیگران را بر ما برتری دهند، از صراط مستقیم دور افتادهاند. آن که به دیگری گرود، با انسان مؤمنی که به ما گرویده، هرگز برابر نخواهد بود. مردم به سراغ چشمههای ظلمت رفتند، که هر یک از چشمهای به چشمة دیگر میریزد؛ اما آنان که به ما گرویدند، به چشمههای صاف و زلالی پیوستند که به امر پروردگار همواره جاری است و هیچ پایان و گسستی ندارد. (اصول کافی، ج 1، کتاب الحجه، ص 180).
از این روایت در مییابیم که مواهب انسان هادی جاودانه است. بنابراین، ممکن است که پیروان راستین انسان هادی نیز از جاودانگی فیضگیری و فیضیابی بهرهمند شوند.
7ـ انسان خردمند هرگز نمیتواند پیشینة خود (به معنای مبدا) را نادیده انگارد. کتاب هادی وجود آدمی را از خدا میداند و بازگشت و رجوع او را هم به سوی خدا میداند (انالله وانا الیه راجعون...) از این آیه شریف دو نکته مستفاد میگردد: اول اینکه حرکتی اینگونه، دارای آغاز و پایان، ممکن نیست بیهدف باشد. دیگر اینکه زندگی دنیوی انسان بیارتباط با این دو نیست. پس انسان ارتباط با گذشته را باید در آیینه فطرت بنگرد و نقش آینده را باید در سلوک دنیوی خود و فرصت عمر تعیین کند. اما چه کسی جز انسان هادی میتواند فطرت را به انسان بشناساند و راه بهرهمندی از انواع فطرت را به انسان بنمایاند؟ سلوک فردی و اجتماعی برای بهره بیشتر در طول عمر چیست؟ مراحل و سرانجام گذر بیمخاطره برای نیل به عالم سرمدی چیست؟ مسلم است که هیچ کس جز انسان هادی از این مسائل آگاه نیست. پس انسان هادی را باید شناخت و جان و دل و عقل به تعالیم او سپرد.
8ـ حال که شناخت انسان هادی و مقام و کمال او معلوم شد؛ نعمت وجود و نیاز به او بیشتر حس میشود و توجه و توسل به او افزایش مییابد. پس، توجه انسان به سمت او و کسب رضایت او بیشتر در زندگی آدمی متجلی میشود. بدین منوال، ارادت قلبی و محبت به او بیشتر خواهد شد و اندک اندک با جان آدمی در میآمیزد. هرگاه محبت ولی خدا در دل انسان نفوذ بیشتری یابد، دل نیز به او روی آورده و در پی اغیار نخواهد رفت. تلاش انسان در کسب فیض و رضای دوست در این حالت فزونی مییابد و استمرار آن سبب شود تا از سوی ولی (مرکز رحمت واسعه و مرکز محبت الهی)، لطف، نظر و عنایتی شامل حال انسان شود. در این حال، به انسان در پیمودن مسیر تکامل و گذر از مراحل صعب آن لطف و کمک خواهد شد.
شناخت هشتم
1ـ حال نظری افکنیم به نهجالبلاغه، گویندة نهجالبلاغه امام علی بن ابیطالب(ع) است. اشاره شد انسان هادی عالم به حقایق عالم بوده، و رؤیت حقایق مقارن با وجود اوست. کلام جاودانة نهجالبلاغه نیز جوشش است از سرچشمة فیض الهی که به امر پروردگار میجوشد. این کلام تقریر دوبارهای از حقایق مجسم قرآنی و علوم وحی محمدی و شناختهای قرآنی و تعالیم اسلامی است.
2ـ در میان آدمیان تنها امام علی(ع) از نخستین زمانی که جان آدمی کسب آگاهی میکند و پرورش مییابد، تحت تعلیم مستقیم پیامبر(ص) بود. پس این نکته اهمیت والای سخن او و ژرفای بیپایان کلامش را آشکار میکند؛ چنان که خود در نهجالبلاغه به نزدیکیاش به پیامبر اکرم(ص) اشاره میکند؛ همیشه و در همه حال با پیامبر بزرگ بوده است. دراین مدت پیامبر(ص) سخنی به دروغ از او نشنید و کاری به خطا از او ندید. علی(ع) چون بچه شتر تازه از شیر گرفته شده، به دنبال پیامبر بود. پیامبر(ص) هر روز یکی از ویژگیهای والای خود را سرمشق او قرار میداد تا علی(ع) نیز همانند او شود. پیامبر هر سال در غار حرا خلوت میکرد و تنها او بود که از خلوت پیامبر آگاه بود. علی(ع) اولین گروندة به دین اسلام و دعوت پیامبر بود. (نهجالبلاغه، خ: 234).
اینگونه است که انسان هادی ترجمان قرآن میگردد. امیرمؤمنان(ع) در نهجالبلاغه (خ: 125) میگوید: «قرآن را ترجمانی باید» ، و این ترجمان خود اوست؛ چنان که میگوید: «از من سؤال کنید که هرچه بپرسید، پاسخ گویم. از قرآن بپرسید، به خدا سوگند هیچ آیهای نیست جز اینکه بدانم در شب نازل شده، یا در روز، در جلگه یا در کوهستان بوده است.» (امینی، ج 7. ص 107).
3ـ عظمت هر کلام از گوهر وجودی گویندهاش مایه میگیرد؛ بنابراین نفس گوینده هرچه بیشتر محل التقای جریانهای بزرگ و مهم قرار گرفته باشد، کلام او از عظمت بیشتری برخبردار خواهد شد. البته این قیاس بیشتر دربارة انسان هابط صدق میکند: اما میتوان در وجود امام علی(ع) نیز به جریانهای بسیار بزرگی اشاره کرد. جریان عظیم وجودی او به عنوان انسان هادی؛ به عنوان تربیت یافتة مستقیم پیامیر(ص)؛ به عنوان وصی پیامبر(ص)؛ به عنوان مجرای فیض و علم الهی؛ به عنوان باب مدینة علم، به عنوان یگانه باور اسلام در پهنة مجاهدات سترگ؛ بهعنوان بزرگترین حکیم روزگار با چشمی گشوده به روی انسان و زندگی و کاینات و حق و عدل و لحظات و تکلیفها؛ بهعنوان بزرگترین مظهر حماسه و اقدام در نمونههای شجاعت اساطیری؛ به عنوان خاشعترین عابدان و عاشقترین عارفان؛ به عنوان دلسوختهترین مصلح اجتماع و متعهدترین معلم اخلاق؛ بهعنوان بزرگترین انسان مسئول در ارتباط با تجربههای روزمرة حیات بشر؛ به عنوان صدای عدالت انسانی در طول تاریخ؛ بهعنوان بزرگترین پرهیزگار؛ بهعنوان وارستهترین زاهد؛ بهعنوان فداکارترین تحقق بخش ارزشهای قرآنی؛ بهعنوان سرسختترین حق گزار در همة عرصههای حیات بشری؛ بهعنوان پاکترین حاکم سیاسی؛ بهعنوان افراشتهترین چکاد در دفاع از انسان محروم؛ بهعنوان تواناترین سخنور و شجاعترین بلیغ و نیرومندترین اداکنندة دقیقترین یافتهها در قالب غنیترین، زندهترین و شکوهمندترین واژگان؛ بهعنوان عاطفیترین گویندهای که با قلب خود سخن میگوید. اینها همه. جز مقام ولایت کلی و تجلی صنوی و اسرار باطنیه مولای ما امیرالمؤمنین علی بن ابیطالب(ع) است.
4ـ کلام نهجالبلاغه دارای فیض های گستردهای است که چون خورشید در آفاق هستی میتابد و حقیقتهای راستین و متعالی را حیات میبخشد. پس نهجالبلاغه فیض ملفوظ و نور مکتوب است. معارف ناب توحیدی و حقایق شناختی در حد اعلای کلام در آن میدرخشد و شناخت ابعادی عظیم از قرآن کریم و سیرة پیامبر اکرم(ص) و علم الهی و موقعیت تربیتی و تعلیمی و شئون سیاسی و اجتماعی انسان هادی؛ احوال پیامبران بزرگ و ابعاد رسالتهای الهی؛ تاریکیهای فطرتسوز جاهلیت، پهنههای درگیریها در راه پاسداری از رسالت، نابودی خودکامگان تاریخ، عظمت هستها و هستی، چگونگی پیدایش جهان ماده و مادة جهان، شکوه کائنات، درخشش پررمز و راز پدیدهها، سروش ارواح وجود، آهنگ آسمانی سرود ستارگان، اسرار زندگی مورچگان، زیباییهای پرندگان، عظمت روزها و تکلیفها، احوال انسان تراز قرآن، ترسیم انقلاب با بیان تحرکهای مهلتناپذیر انقلابی در اجرای حق و عدل، انسانیت ناب وجدانهای انسانی، تأکید بر ادای نماز، صلابت ستیغوار دفاع از عدالت، مشت فرود آمده بر فرق ستمگران، فریادگر دردهای گرسنگان و بینوایان و پشتیبان همیشگی آنان، تهدیدگر زندگیهای مرفه و بیدرد و سفرههای رنگین از خون مستضعفان، افشاگر مسئولان خطاکار و عالمان سستعنصر دنیادوست؛ طرد کارگزاران بیاخلاق و بیاعتنا به کرامت انسانی، احترام به نظر دیگران، بیانگر واقعیتهای ناشناخته جهان، بیدارگر مرگ و رستاخیز، ترسیمگر چهره انسان مسئولیتشناس؛ جهادگر بزرگ و متعبد راستین؛ و ...
5ـ کلمات قصار نهجالبلاغه، بستری از حکمت عملی در گستره حیات و مسئولیت و شناخت و حضور است.
6ـ امام علی(ع) با بهرهگیری و حضور در سراسر تاریخ بشر و بهرهگیری از حقیقت حیات و تجربههای انسانی و ماهیت دنیا، به کلامش بعدی گسترده و جوشان میبخشد. نهجالبلاغه نیز با بهرهگیری از این تجربه بزرگ، حیاتی تعبیری مییابد به گونهای که گویا روح گوینده با تمام هستی و حقایق آن اتصال و یگانگی دارد.
7ـ عدالت در نهجالبلاغه چون نگینی میدرخشد. نهجالبلاغه منشور عدالت انسانی؛ شرف حیات بشری؛ دردنامه انسان محروم و دادنامه انسان مظلوم؛ رسواگر هر نظام مدعی اسلام که حامی سرمایهداری بوده و حضور فقر در آن پذیرفته شده باشد و دشمن تکاثر و فقر و بیعدالتی است.
8ـ تعالیم بزرگ فردی و اجتماعی نهجالبلاغه چون دشمنی با ظالم و یاوری مظلوم، سختی زندگی زیر ستم و آسانی زندگی در سایه عدالت، نیرومندسازی مظلوم و احیای حق او، خوار ساختن زورگویان و گردنکشان و بازپسگیری حق دیگران از آنان و تأکید بر وظیفه ویژه حکومت بر این امر، بهترین بندگان خدا حاکم عادل است و بدترین آن حاکم ستمگر است، در انقلاب مهلت تأخیر نیست؛ مردم هم مسئولند، ستم مردم بر مردم نابخشنودنی است هرگز! راضی مشوید به کسی ظلم کنید و مالی را غصب کنید، عدم قبول هدیه در زمان مسئولیت، حاصل زحمت زحمتکشان را به خودشان بدهید، ستم مکنید و از عاقبت آن بترسید، سادهزیستی مسئولان، مسئولیت یک امانت است؛ اگر مسئولی در اموال عمومی خیانت ورزید، کمرش را بشکنید؛ مسئولان باید حقوق مردم را تمام و کمال بپردازند، عدم تبعیض بین مردم نزد مسئولان، عدم پذیرش دعوت ثروتمندان توسط مسئولان، مسئول با یاد گرسنگان قلمرو حکومت خود نباید با شکم سیر سر بر بالین بگذارد، مسئول با رعیت با انصاف رفتار کند، مسئول باید امیال را زیر پا نهد و از خواستههای خود دست بشوید، مسئول باید با رعیت ـ از هر دین و مسلکی ـ رفتاری انسانی همراه با گذشت داشته باشد.
مسئول چون بر رعیت مسلط است، نباید دست به هر کاری بزند؛ مسئول باید با نزدیکان خویش نیز همانند دیگران برخورد کند تا ستمگر نباشد؛ روش مسئول باید گستراننده عدالت باشد؛ مسئول باید به توده مردم تکیه کند، نه به اشراف؛ مسئول باید به زندگی و رفع نیاز محرومان توجه کند، مسئول باید از حال فراموش شدگان (مانند یتیمان، سالخوردگان و آبرومندان و کمرویان) جویا شود، مسئول باید از متملقان پرهیز کند و با افراد صادق و خداترس معاشرت کند؛ مسئول باید در کمال فروتنی بین مردم برود و از حال آنان جویا شود، مسئول نباید چیزی از اموال عمومی را به خود اختصاص دهد، مسئول باید اموال عمومی را بین نیازمندان تقسیم کند؛ مسئول باید به کنترل دقیق بازار و پیمانهها مبادرت ورزد، توجه به این امر که روزی بینوایان در میان اموال توانگران است و آنچه بر خود میپسندی، بر دیگران هم بپسند.
9ـ یکی از ارکان مهم اجرای عدالت، قاضی است. نهجالبلاغه به قاضیان اینگونه هشدار میدهد: قاضی عالمنمای کمسواد، مغبوضترین افراد نزد خداست؛ خونهای به ناحق ریخته، و اموال پایمال شده، از دست قاضیان نادان فریاد میکشند؛ با وجود یک خدا و یک پیامبر و یک کتاب، این همه اختلاف در قضاوت از چیست؟ رئیس جامعه اسلامی باید در امور از جمله قضاوت نظارت مستقیم داشته باشد؛ داناترین مردم باید در مسند قضا بنشیند؛ قاضی باید در کار خود توانا باشد، سرلج نیفتد، به گاه اشتباهپذیرا باشد و از تسلیم شدن در برابر حق سرباز نزند؛ قاضی نباید سر سوزنی طمع داشته باشد؛ او باید درباره موضوع پرونده تا آخرین مرحله ممکن تحقیق کند؛ قاضی باید در امور مشتبه توقف کند، او باید به دنبال دلیل باشد و چون حکمی روشن گشت با قاطعیت بیان کند؛ قاضی اگر به گمان خود اعتماد کرده، و رأی صادر کند، به حتم ظالم است؛ قاضیان و دستگاه قضا باید همیشه تحت نظر باشند؛ قاضیان باید از نظر مالی تأمین باشند.
نتیجهگیری
انسان هادی نفس مطهر و معصومی است که دارای اسماء الهی بوده و دانا بر همه علوم و حکمت قرآنی است. او برای هدایت انسانهای گرفتار در دنیای ظلمانی به جهان ظلمت ارسال شده است و همراه با کتاب الهی، قرآن کریم، واسطه فیض الهی بین ذات باری و بندگانش قرار گرفته است. تنها انسان هادی عالم و عامل به قرآن است و آنچه در عرصه گیتی اتفاق میافتد با اراده و اجازه او تحقق مییابد.عموم انسانها فقط با توسل به انسان هادی راه هدایت میپویند و در غیر این صورت راهی به سوی هدایت نخواهند یافت و غرقه در ظلمتهای برخاسته از هواها و امیال و عادات خواهند گشت. پس تنها قرار گرفتن در شعاع نور وجودی انسان هادی، راه رهایی انسان از هبوط به صعود است. وجود انسان هادی نعمتی بس عظیم است که شکر آن تنها از طریق شناخت و توسل به آن مقام والا میسر است، و آشکار است که از این نعمت عظیم و نحوه برخورد با آن از همه آدمیان سؤال خواهد شد.انسان در عرصه حیاط معلق بین گذشته و آینده خود در حرکت است. کتاب هادی آدمی را از خدا دانسته و عاقبت او را نیز بازگشت به او میداند. حرکتی اینگونه هدفمند زندگی دنیوی انسان را دارای نقشی ویژه میداند و راهبری انسان به سوی فطرت و نشاندهنده راه هدایت به او فقط انسان هادی است.کلام انسان هادی به دلیل تربیت ویژه و دانایی او بر علوم هستی حقایق را بر آدمی میگشاید. نهجالبلاغه به دلیل ویژگیهای خاص امیرالمؤمنین(ع) سرچشمه فیوضات، علم و آگاهیهای گستردهای است که در عرصههای گونان معرفتی هدایتگر انسان است.
منابع
قرآن کریم. نهجالبلاغه، نسخه فیضالاسلام.
امینینجفی، عبدالحسین (1387ق)، الغدیر فی الکتاب السنة و الادب، بیروت، دارالکتب العربی.
تمیمی آمدی (1413ق)، غرر الحکم و دررالکلم، تحقیق: عبدالحسین رهینی، بیروت: دارالهادی.
حکیمی، محمدرضا (1358)، الحیاة، م: احمد آرام، تهران: دلیل ما.
قمی، شیخ عباس (1352ق)، سفینة البحار، نجف: المطبعة العلمیه.
قمی، شیخ عباس، مفاتیحالجنان.
کلینی، محمد بن یعقوب، اصول کافی، م: سیدجواد مصطفوی، تهران: انتشارات علمیه اسلامیه.
مجلسی، محمدباقر (1403ریال)، بحارالانوار، بیروت، مؤسسةالوفاء
فصلنامه نهجالبلاغه (ش28)
پینوشت:
1. ولایت به معنای قبول هدایت و پیروی است. حاصل هدایت نیز ایمان صحیح به معنای شناخت صحیح و عمل صالح است که این دو، دو رکن نجات و دو بال صعود انسانند