آخرین و جدیدترین رمان رضا امیرخانی، نویسنده خوب نسل جدید کشورمان را از دو منظر میتوان نظاره کرد؛ نخست آنکه خواننده را ناامید میکند و سپس آنکه امیدوار میسازد.
«رهش» را ناامیدانه که بنگریم صوتِ موتِ قلمِ قویِ امیرخانی از آن به گوش میرسد، زیرا، «لیا» نه کیا بیایِ «قیدار» را دارد نه طنازی و رقصِ کلمات «جانستان کابلستان» و «منِ او» را. از طرفی کفشی که پا در آن کرده بزرگتر از پای اوست و شاید به همین خاطر است که مدام همگونی و هماهنگیِ هارمونیِ هدایتِ حکایتِ داستان، از کفَش میرود.
قلمش در «رهش»، شهامت لازم برای دخل و تصرف در هنجارهایمان نسبت به وضع شهری را که به زشتی و شناعت وصفش میکند، ندارد. شخصیتها از «لیا» و «ایلیا» و «علا» تا «ارمیا»، همگی متزلزل، بیحال و در تاثیر گذاری و نفوذِ در نفوس خوانندگان ناتوان و ناکارآمدند.
بچهای که بچگی نمیکند، مادری که مادری! و در نهایت بیداد، پدری که پدری! کاروان فکرم را از هر طریقِ امینی راهی میکنم، به مقصدِ فهم «لیا» بعنوان یک زن نمیرسم. موضوعی که گمان میکنم شخصِ شخیصِ نویسنده هم شخصا خود بدان پیبرده و با طرح سوال «آیا من زنم؟» تلاش کرده تا حجت تمام کند بر ما و این خود نشان میدهد که از قضا خودش نیز در جنسیت شخصیت اولش در شک و تردید است و دنبال ارایه ایهام وارهای از او میگردد. کاراکاترِ «ایلیا» نیز که بیشتر به ایام طفولیت شیخ الرییس میماند تا یک کودک امروزی بزرگ شده در خانههای از همه لحاظ فناوری زده امروزی.
نداشتن داستان و روایتی قصهگو، درد دیگر «رهش» است که اگر داشت شاید میشد این مهرههای پراکنده را وصل کند به هم دیگر و صرفا از اتفاقی به اتفاق دیگر شناور است.
با این همه «رهش» خالی از ویژگیهای مثبت نیست. اگر امیدوارانه به آن بنگریم میبایست سَرِ تعظیم فرود بیاوریم در برابر استقامت قلم و مقاومتِ طبع امیرخانی که در این هوای بیکسی کتاب و رمان و در روزگاری که کسی به در خانه کتاب و کتابخوانی نمیزند همچنان لوا بر افراشته و هر بار موضوعات جدیتر و حرفهایتری را با ضربِ شست توانمندِ قلمش به چالش میطلبد. «رهش» از همینگونه به چالش طلبیدنهاست، دغدغه «شهر» و نابودی واژگان «همشهری» و جفای «شهرداری» و از میان رفتن آیین «همسایه» و «همسایه داری».
«رهش» اگرچه کوشیده تا افسارِ نثرِ بحث را به سوی سبّ و ستیز با جناحی و شخص و شخصیت خاصی نراند و بر «از ماست که بر ماست» ناصر خسرو تاکید ورزد؛ به شدت اثری سیاسی از کار درآمده است؛ ولو اینکه او خودش آن را انکار کند. اما اثر نهایتا تو را به این باور میرساند که امیرخانی در «رهش» از پسند این و آن تا اندازه زیادی رهیده است، اگرچه قید و بندهای دیگری که ریشه درباورهای او دارد اجازه اوج گرفتن و کامل شدن شخصیتهایش را نمیدهد.
امیرخانی استاد تصویرگری است و از همین رو در به تصویر کشیدن شهر کاملا موفق بوده است و یکه تاز؛ و خواسته یا ناخواسته، روح و جانما را با توصیفاتش میتپاند در همان دودِ کثیف و خفه کننده شهری که «رهش» از آن را آرزو میکند. باید خوشحال بود که شهرِ ما را اینچنین در دایره رمان به تصویر کشیده است و اینها همه از ویژگیهای قابل توجه «رهش» است.
مشروح گفتوگوی امیرخانی با خبرآنلاین را اینجا بخوانید.
57243