دریغا او چو خرما بر نخیل و /دو دست ما گرفتار خماری/ اگر چه جای او خالی‌ست اینجا/ ولی هستند مثل او شماری...

بدهکار بزرگ بانکی از کشور گریخت.

یکی از مختلس‌های گران‌قدر
دوباره گشته از کشور فراری

هزار و چهار صد میلیارد برده
ز ناچاری و از روی نداری

از آن‌جایی که آقازاده بوده
نشد در کار او گیر اداری

بدون ضامن و تضمین و سفته
به او دادند یک وام دلاری

پناهنده شده بدبخت گویا
به ساحل‌های مخروب قناری

همان‌جایی که مانند جهنم
همه مشغول در بی‌بند و باری

خدا صبرش دهد زیرا که گشته
گرفتار و اسیر بد بیاری

برایش سخت غمگینم، چرا که
شده آواره دشت و صحاری

در این مورد سوالی توی ذهنم
نماید بهر پاسخ پا فشاری؛

که می‌خواهم بپرسم من از ایشان:
«چرا کردی تو پس این‌گونه کاری؟!

زمانی که بدون هیچ مشکل
در این‌حا قصر و باغ و کاخ داری

به تهران خانه در سمت شمیران
دو تا ویلا به لاهیجان و ساری

و چندین مجتمع در هر کجا با
مجوزهای مخصوص تجاری

که خیلی از مجوزها از اول
شده صادر به شکل انحصاری

و یا هر روز از روی تفنن
مدل بالاترین ماشین سواری

کسی هم با شما در این شرایط
به هیچ عنوان ندارد کار و باری

چه عیبی داشت می‌ماندی؟ چرا که
تو با اوضاع این‌جا سازگاری

چرا عزم سفر کردی و رفتی
که در آخر بگویندت فراری؟!

دریغا او چو خرما بر نخیل و
دو دست ما گرفتار خماری

اگر چه جای او خالی‌ست این‌جا
ولی هستند مثل او شماری

مجید مرسلی

6060

منبع: خبرآنلاین