"ایران دوست و دشمن دائمی ندارد. فقط منافع ملی دائمی دارد". این توصیف سیاست جدید تهران از سوی وزیر نفت ایران بیژن زنگه در پایان نشست چندروز پیش اوپک (23 ژوئن) در وین بیان شد که موجبات حیرت بسیاری از محافل سیاسی را فرآهم آورد .گرچه بهانه این سخن سطح تولید نفت بود اما با توجه به شناسنامهدار بودن دوستان و دشمنان ایران، بیان چنین توصیفی از منافع ملی در برابر مسکو و ریاض نمیتواند بیجهت و صرفا در حوزه نفت بوده باشد. هرچند از چرایی این تازهترین موضع تهران اطلاع موثقی در دست نیست، اما از آنجا که زنگنه در پاسخ بسیار زیرکانه به سوالی درباره سیاستهای نفتی عربستان و روسیه این جمله را به زبان آورد، صرفنظر از میزان عمق آن احتمالا و با اندکی تسامح شاید بتوان باور کرد تغییر نگرشی محدود در دیپلماسی عمومی ایران در حال شکلگیری است (البته شاید!). برخی تحلیلگران امور سیاسی مقیم وین میگویند، از کنار سخنان این نزدیکترین متحد حسن روحانی در کابینه نباید به سادگی عبور کرد. اما با نگاهی مستقل، واقعگرایانه و نه چندان ایدهآلیستی، اتخاذ چنین موضعی البته اگر واقعی باشد، اثباتا و به خودی خود نمیتواند تحول قابل توجهی تلقی شود اگر در ادامه نتواند به شکلگیری ایدهای حداقلی و مبنایی برای ایجاد یک تحول رو به جلو در منطقه کمک کند. در این صورت محافظهکارانه آیا میتوان به نتایج این گامهای کوچک امیدوار بود؟ مقام مسئول ارشد سیاسی وزارتخارجه یک کشور عرب خلیجفارس که با تهران روابط نسبتا خوبی دارد میگوید "بله، میتوان امیدوار بود. اما مسئله اصلی گام اول و پاسخ دوم است. چه کسی پا پیش میگذارد و واکنش طرف دوم چه خواهد بود. قبل از هر چیزی این گره باید باز شود".
باور داشته باشیم یانه، کاملا مشخص است کشور های عرب منطقه دیگر قادر به مصون نگه داشتن خود از تبعات شرایط منفی کنونی نیستند، اگر نتوانند تغییری ولو کوچک اما فوری در این فرآیند خطرناک ایجاد کنند. آن دیپلمات عرب که ترجیح میدهد هویتش را اعلام نکند میگوید "بیشتر از این نگرانیم منازعات کنونی صورت دائمی و عادی به خود بگیرند. بیپرده بگویم باید راهی برای حل اختلافات پیدا کرد". صرفنظر از موضع این دیپلمات عرب، واقعیتی که خوشایند بودن و نبودن تغییری در اصل آن ایجاد نمیکند این است که ماهیت روابط عربی حداقل در آنچه به کشورهای جنوب خلیج فارس مربوط میشود عمیقا تحت تاثیر سیاست سعودیها قرار دارد. میتواند گزنده باشد اما درک این واقعیت که چیزی بیش از یک اتحاد سیاسی-اقتصادی و یا امنیتی این کشورها را به عربستان پیوند میدهد ضمن مشکل نبودن، بسیار حیاتی و توجه به آن در تئوریزه کردن و شالودهریزی یک دیپلماسی نسبتا متعادل در خاورمیانه عربی و خلیج فارس برای هر کشوری منجمله ایران میتواند مهم و موثر باشد. صورت توصیفی این بیان دیپلماتیک به معنای پذیرفتن و یا کنار آمدن با خواستهای غیرمنطقی و زیادهخواهی سعودیها مبنی بر بیرقیب و یا محور اصلی و قدرت اول بودن در منطقه نیست. چون نه زمینه، نه توان و نه امکان تحقق چنین خواستی ابدا در آنها دیده نمیشود. فقدان چنین توانایی ربط مستقیمی هم تهران ندارد. بلکه از جنبه اعتباری و حاکمیتی سایر کشورهای عرب منطقه مانند قطر و عمان این مخالفت و مقاومت موضوعیت بیشتری دارد. البته چنین مخالفتی اثباتا و از موضع عربی، مسقط و دوحه را به تهران نزدیک و یا به مثابه متحدانی ولو تاکتیکی برای ایران مطرح نخواهد کرد. اما تا آنجا که به دفاع از منافع ملی و حاکمیتی شان مربوط میشود این دو کشور را از سعودی دور نگاه میدارد .فکر میکنم این باید برای تهران باید کافی باشد.
اما در شرایط حاد کنونی چه میتوان کرد؟
پاسخ به این سوال چندان ساده نیست. اما تهران لازم است با پذیرش واقعیات ناشی از «اصل دفاع از منافع ملی و دیگر هیچ»، مدلی جدید از دیپلماسی ایرانی را ترسیم و آن را در ویترین دیپلماسی خود عرضه کند. تهران قبول داشته باشد یا نه، اما بنا به دلایل متعدد تاربخی و هویتی و اینک سیاسی و امنیتی نمیتواند با همسایگان عرب خود به یک همکاری راهبردی و استراتژیک معنادار آنطور که آرزو دارد دست یابد. این خواست به یک رویا در آسمان شباهت دارد تا یک واقعیت. متقابلا مقابله و رویارویی سخت نظامی نیز فاجعهبار و مشکلات را بهشدت عمیق و لاینحلتر خواهد کرد. در این میان شاید هیچ راهی جز اقدام در چارچوب مماشات و بردباری دیپلماتیک برای کاهش تنشها وجود ندارد. اتفاقا چون چنین نشانی در سطح مورد انتظار ایران در طرف مقابل دیده نمیشود، راهی جز دیپلماسی، مماشات فعال و نهایتاً کشاندن موضوعات به روی میز مذاکرات سخت نمیتواند مطرح باشد. دیپلماسی یعنی همین.
matinmos@gmail.com