تاریخ انتشار: ۱۴ مرداد ۱۳۹۷ - ۰۷:۳۰

.

از زمانی که بودنمان را حس کردیم حافظه ذهنمان با اشعار حافظ پر و تار و پود احساسمان با اشعار سعدی عجین شده، کودکی هایمان داستان شاهنامه برای پدر خواندیم و خواندیم ... اگرچه کودک بودیم و از عشق زال و رودابه، هوسرانی های سودابه و دلدادگی رستم و تهمینه چیزی نمی فهمیدیم اما هفت خوان رستم را بارها و بارها مرور کرده و در خواب هایمان با هیولاهای افسانه ای دیو سپید و اژدها و زن جادوگر جنگیدیم!

بزرگ تر که شدیم خواب هایمان هم عوض شد، کم کم هیولاهای تاریکی جای خود را به لیلی و مجنون نظامی بخشید و اشعار عاشقانه، الهام بخش رویاهای مان شد. در بیستون کنار فرهادِ تیشه به دست اشک ها ریختیم و جملات عاشقانه خسرو و شیرین را بارها با خود زمزمه کردیم!

به پختگی که نزدیک تر شدیم، در کوچه پس کوچه های پر رمز و راز اشعار مولانا قدم زدیم، از درخت عرفان عطار سیب ها چیدیم و متن عاشقانه جای خود را به متن های عارفانه سنگین داد.

بعدترها بود که کل را در جز دیدیم و به وحدت کلام شاهنامه تا حافظ و آن سوتر، خیام و عطار و پس از آن بهار و نیما و سهراب پی بردیم.

و این گونه شد که ایران بر زبان نه! که به رگ های ما و هر ایرانی جاری شد و این گوشه ای از راز جاودانگی ایران زمین بعد از حمله اسکندر و مغول و که ها و که ها بود ...

ایران فقط یک اسم و یک کشور نیست! ایران وسعتی دارد به اندازه بیکران در دل هر ایرانی و قدمتی به قدر تاریخ بی منتهایش، و می تپد در دل ایرانیان در هر کجای این عالم از غرب تا شرقش!

سخت است از ایران بگویی ... سخت است بگویی و تاریخ پرغرور و حماسی اش را قلم بگیری! سخت است بگویی و به تاراج رفتنش در دوره های مختلف تاریخ را به یاد نیاوری! سخت است از ایرانی بگویی و خون های ریخته مردان و رنج های ناگفته زنانش را به زبان نیاوری، سخت است از ایران بگویی و ... از عشق نگویی!!

و اما عشق .... این حادثه عظیم که وسعتی می بخشد تا منتهای بی نهایت بر کوچک دلانی که بزرگ می شوند و می رسند تا درب آسمان بهشت را بکوبند و هلهله ای بر جان فرشتگان هفت آسمان بیندازند.

فارغ از سیاست، کم نبودند مردان عاشقی که به عشق وطن پایداری ها کردند و خون دل ها خوردند و نشکستند و زنان عاشق تری که پا به پای مردانشان از مال و جان و زندگی خود مایه گذاشتند.

خاک این سرزمین در طول تاریخ به تاراج رفت، شاید جانگدازترین داغ ایران از حمله مغول باشد که سمرقند و بخارا و جیحون و خراسانش به دست مردمانی که بویی از فرهنگ و ادب نبردند ویران شد، سمرقند و بخارایی که بیت مشهور حضرت حافظ را به یاد می آورد که:

اگر آن ترک شیرازی به دست آرد دل ما را
به خال هندویش بخشم سمرقند و بخارا را

از خون ریخته امیر کبیر در حمام فین تا رشادت های میرزا کوچک خان در جنگل های شمال و زینب پاشا زن مبارز تبریزی ... و چرا راه دور برویم، هشت سال جنگ که به یاد خون های ریخته جوان مردانی کم سال و بزرگسان و پیر "مقدس" شد.

حرف سیاست و حساب و کتابش نیست، تنها ببین عشق تا کجا رفته که تنها یک اشاره، هزاران هزار ایرانی را به مرزگاه زندگی و مرگ می کشاند تا حماسه ای بیافرینند کم سابقه در تاریخ ایران زمین!

و اینگونه ایران در گذر تلخ ها و شیرین هایش آبدیده شد و صد البته مقدس تا به نامش قسم بخوریم که دست دشمنانش - چه آن ها که نفرت خود را جار زده اند و چه آن ها که روباه صفتانه ذهن بد نسبت به آن دارند و زالووار خون آن را از درون مکیده اند - را کوتاه خواهیم کرد.

خاک ایران با نبرد خیر و شر، نیکی و بدی از زمان فریدون تاکنون سرشته شده و در طول هزاران سال روزهای بد کم ندیده و نخواهد دید، اما همچنان به پاس غیرت و رشادت فرزندانی غیور زنده خواهد ماند.

حیف است سخن از ایران باشد و اشعار زیبایی که در وصف ایران بزرگ سروده شده را زمزمه نکنیم. فردوسی بزرگ شاید طلایه دار این ره بوده که فرموده:

چو ایران نباشد تن من مباد
بدین بوم و بر زنده یک تن مباد

اگر سر به سر تن به کشتن دهیم
از آن به که کشور به دشمن دهیم

دریغ است ایران که ویران شود
کنام پلنگان و شیران شود

و اخوان ثالث بزرگ مرد حماسه سرا که سروده هایش غرور هر ایرانی را به یاد می آورد، آن جا که می گوید:

ز پوچ جهان هیچ اگر دوست دارم
تو را ای کهن بوم و بر دوست دارم

تو را ای کهن پیر جاوید برنا
تو را دوست دارم، اگر دوست دارم

تو را ای گرانمایه، دیرینه ایران
تو را ای گرامی گهر دوست دارم

 

2121

"