خرمشاهی در این یادداشت می نویسد: روشنفکر و روشنفکری مفهوم و مصداقی نیست که از درون اندیشه یا فرهنگ دینی نشأت گرفته باشد، بلکه چنانکه مشهور است از درون فرهنگ عرفی و علمی (بیشتر علوم انسانی و اجتماعی) به ویژه از عصر روشنگری غرب برآمده است. در قدیم به جای روشنفکران، دانشمندان و دانایان و حکیمان و عرفا و فیلسوفان و نخبگان و هنرمندان و به ندرت نوابغ علمی و هنری داشتهایم، که قشر یا گروه اجتماعی شبیه به روشنفکران عصر جدید نبودهاند.
وی در ادامه می نویسد: اعتقاد به اصالت انسان (اومانیسم) را طبعاً و نظراً و عملاً "منورالفکرهای دینی" برنمیتابند و ترجیح میدهند که اندیشة توحیدی و اعتقاد به خداوند، و به تعبیر دیگر دینداری حداقلی (و کثرتگرایانه) را جانشین آن کنند و قائل شوند که حرمت نهادن به انسان و دفاع از حریم و حقوق او، در دل اعتقاد به خداوند نهفته است، یا از توابع و لوازم آن است. اما چنانکه در آغاز این نوشتة کوتاه گفته شد، روشنفکری در اصل و اساس، یک اندیشگان و منزلت اجتماعی عرفی (سکولار / لائیک)، یا حتی صریحتر زادة سکولاریزم یا لائیسیته است. بعضی دینداران منورالفکر میتوانند بگویند، یا میگویند: ما یوسف خود نمیفروشیم و اگر دینداران خوبی باشیم بهتر است تا روشنفکران بد. اما امروزه دینداری خوب هم بسی دشوارتر از روزگاران گذشته است. اولین خوان از هفت خوانی که در برابر "منورالفکر دینی" قد علم میکند، کثرتگرایی دینی است، که هم کنار آمدن با آن دشوار است، و هم عبور از آن و هم دور زدن آن و هم انکار آن و هم ندیده گرفتن آن. ملاحظه میشود که روشنفکری سایة سنگینی بر "منورالفکران دینی"، حتی بامداراترین آنان افکنده است، که اگر در نهایت به روشنفکری پشت کنند، به جنگ هفتاد و در ملت رو کردهاند. یک نکته از این معنا گفتیم و همین باشد.
متن کامل یادداشت استاد بها الدین خرمشاهی را با عنوان تأملاتی دربارة روشنفکر(ی) دینی اینجا بخوانید.