تحقق چنین شرایطی، میتواند فضای مناسب برای ادامه تعامل سازنده ایران با سایر کشورها در این منطقه از طریق مدل توسعه و نوسازی سیاسی اقتصادی و از جمله عراق و سوریه را فراهم آورد. بهطور مثال رویدادهای تیر و تار چند ماه اخیر عراق منجر به انتخابات مجلس این کشور و بعد از آن را از منظرهای گوناگون میتوان دید و تحلیل کرد ولی اجازه دهید با معرفی مدل جدیدی از نحوه پیگیری اهداف سیاست خارجی در منطقه، یک چهارچوب دیگری معرفی و به رویکرد و اهدافی سازندهتر اشاره داشته باشم:
۱- تحولات سیاسی اجتماعی این کشور را نمیتوان صرفاً با توضیح و تبیین وقایع و پدیدههای داخلی و از جمله رقابتهای بیرون و درون طائفی یا مذهبی و قومی تجزیه و تحلیل نمود بلکه نیاز به تبیین آنها در سطح منطقهای و بینالمللی دارد. بهطور مثال حاکمیت و تاثیرگذاری شیعیان در سیاست و حکومت و یا ناکارآمدی ساختاری آن و یا خاتمه یافتن حاکمیت بلامنازع ۸۰ ساله اهل سنت در این کشور که باعث ایجاد بخشی از نارضایتی در میان آنان و عشایر عراقی و وابستگان به حزب بعث شده، هر کدام به تنهایی نمیتوانند تحولات اخیر عراق در زمینه شکلگیری گروههای مختلف در مبارزات انتخاباتی مجلس این کشور را توضیح دهند.
۲- تحولات عراق را باید در تصویری بزرگتر از سطح ملی و در مقیاس منطقهای مانند رقابت ایران و عربستان و بینالمللی همچون تلاش آمریکا برای حضور در این کشور به منظور کنترل ایران و سوریه و یا دسترسی راحتتر و ارزانتر به نفت، نمیتوان به وزن عوامل واگرای جامعه عراقی متشکل از ۲ اقلیت کرد و سنی در مقابل اکثریت شیعه و تلاشهای داخلی و خارجی برای تشدید این گونه گسلها و تاثیر آنها در افزایش شکل ژلهای سیاسیاجتماعی و تشدید روند احتمالی تجزیه عراق کم بها داد و یا عوامل موثر در آن را در نظر نگرفت.
۳- اگر نگوییم از اهداف، حداقل از نتایج تحرکات قدرتهای خارجی و بازیگران متعدد در صحنه عراق، مخصوصاً آمریکا که یکی از اهداف حضورش در سوریه قطع ارتباط ایران به سوی لبنان و دریای مدیترانه است، تلاش برای ساماندهی نوینی از توازن بین اقلیتهای قومی مذهبی در این کشور است تا بتوانند جلوی قدرتنمایی هلال شیعی را گرفته و از تکرار وقایعی نظیر تشکیل مقاومت حزبالله لبنان در عراق و سوریه و ایستادگی در مقابل سیاستهای غرب در منطقه جلوگیری نماید.
با نگاهی به آنچه در فوق آمد، رقبای منطقهای ایران در عراق مانند عربستان و رژیم صهیونیستی و فرا منطقهایاش مانند آمریکا و تا حدی انگلیس و فرانسه بیکار ننشسته و سعی دارند ابعاد و منافع سیاسی اقتصادی اجتماعی ناشی از روابط ایران و عراق را دستاویزی برای بهرهبرداری سیاسی قرار داده و آنها را تبدیل به دغدغههای امنیتی برای مردم این کشور و ایجاد اختلاف و حساسیتهای مردمی بنمایند.
اما در سوی مقابل ایران با درک شرایط دوران پساداعش که دورانی بهغایت سخت است باید تلاش کند آن عمق استراتژیک و مناظر مختلف را به زمینه همکاری ۲ کشور تبدیل کرده تا تبدیل به یک بلوک قدرتمند اقتصادی گردند. و سیاستمداران ایرانی بهخوبی میدانند که لازمه تحقق این هدف سرمایهگذاری نه برای ایجاد یا تحکیم هر چه بیشتر جا پا و نفوذ بلکه گره زدن اقتصاد ۲ کشور و سایر کشورهای علاقهمند به یکدیگر و از بین بردن بیمهای ضدامنیتی است، اما باید سیاستهای مدونتر با راهکارهای اجراییتر را در این زمینه بهکار بگیرند. انشاالله!
پدیدههای سیاسیاجتماعی همچون هر پدیده دیگر نه دائماً تهدیدند و نه فرصت. بستگی به رویکرد ما به آن پدیده میتوان از تهدیدات فرصت ساخت و یا فرصتها را به تهدید تبدیل کرد. سیاست خاورمیانه ما اگر سمتوسوی سیاسیاقتصادی پیدا کند هم از تهدیدات کم میکند و هم به فرصتها میافزاید. این رویکرد بستری در منطقه فراهم خواهدکرد که سایر کشورهای علاقهمند و توانمند منطقه و فرامنطقهای در چنین رویکردی مشارکت داشتهباشند و هر یک از آنها به تنهایی و در کمک با بکدبگر برای تامین امنیت سرمایهاش، قواعد این بازی را حفظ نماید و سعی نمیکند به این خانهشیشهای سنگاندازی و دیگران را از بازی حذف کند. چنین اقدامی نه تنها باعث خشکاندن زمینههای گسترش تروریسم و خشونت در منطقه را فراهم خواهدکرد، بلکه زمینههای بازگشت آرامش به منطقه خاورمیانه را که از سال ۲۰۱۱ با وزش نسیم بهار عربی به تلاطم افتاده نیز فراهم خواهد نمود.