حسن روحانی، رئیس جمهوری ایران در شرایطی هفته گذشته برای حضور در هفتاد و سومین نشست سازمان ملل متحد به نیویورک سفر کرد که پیش از این سفر و حتی قبل از سخنرانی روسای جمهوری ایران و آمریکا این گمانهزنی از سوی برخی مقامات آمریکایی و یا رسانههای خارجی مطرح میشد که آیا روحانی و ترامپ در این نشست دیدار خواهند کرد. اما رئیسجمهوری ایران در سخنرانیاش با مدیران رسانههای آمریکا در پاسخ به درخواست مسئولان آمریکایی برای مذاکره با مقامات ایرانی به صراحت اعلام کرد که ترامپ قبل از اینکه از گفتوگو سخن بگوید، باید به عقب برگردد. حسن روحانی گفت ترامپ حداقل ۴ اقدام غلط انجام داد: خروج از برجام و نادیده گرفتن تعهدات بینالمللی، فشار به کشورها برای عدم همکاری با ما، تحریم مردم و دخالت در امور داخلی ایران.
باید توجه داشت که دولت آقای روحانی که تلاش زیادی را معطوف مسئله برجام و غرب کرده است، اکنون بعد از خروج ترامپ از برجام، با مشکلات زیادی دست و پنجه نرم میکند. به نظر میرسد دولت یازدهم و دوازدهم به دلیل خرابیهای بجا مانده از دولت قبل، نداشتن نظریه غالب و عدم انسجام گروهی در وزندهی به ظرفیتها، مسائل، مشکلات و چالشهایی که در کشور وجود دارد مناسب عمل نکرد و تمام توجه و تلاشش را متوجه سیاست خارجی کرد. درواقع به عواملی که در سیاست داخلی و خارجی دخیل هستند باید وزن مناسب داده شود و اگر این امر به درستی صورت نگیرد سبب گمراهی خودمان از یک سو و از سوی دیگر ناتوانی در گفتمانسازی در سیاست داخلی با مردم، نخبگان، نیروهای تاثیرگذار و نهادهای حاکمیتی میشود.
همچنین در سیاست خارجی در ارتباط با نیروهای منطقهای و فرامنطقهای تاثیرگذار بوده و باعث عدم بهرهبرداری از تبعات مثبت این گفتمانسازی در داخل و خارج میشود. این در حالی است که بهطور مثال وزن مسائل و مشکلات سیاست داخلی از جمله سوءمدیریت و فساد اداری قابل کتمان و چشمپوشی نیست، ضمن اینکه اینگونه مسائل تاثیرات مخربی در سیاست خارجی دارند و ماشین لوکس سیاست خارجی توان تحمل این همه بارگیری را ندارد. پس وزن مسائل داخلی، سوءمدیریت و نداشتن نظریه غالب بیش از وزن سیاست خارجی است.
اما یکی از مهمترین مشکلات ما در این بخش روی کار آمدن ترامپ در آمریکا است. متاسفانه بهدلیل شخصیت، رویکرد، اهداف و سیاستهای ترامپ فعلا امکان تعامل معقول و گفتوگو با وی منتفی است. زیرا علاوه بر وجود یک دیوار بلند و ضخیم از بیاعتمادی بین ایران و آمریکا، سوظنی که دو کشور نسبت به هم دارند و رویکرد امنیتی که آمریکا به ایران دارد و همه اعمال و تحرکات سیاسی ایران را مخرب برای منطقه و آمریکا میداند به این مسئله دامن میزند. بنابراین امکان یک رابطه معقول، پایدار و مفید برای دو طرف در شرایط موجود وجود ندارد.
اما از سوی دیگر ایران به دلیل موقعیت ژئوپلیتیکیاش و ارتباط اقتصادش با تحولات جهانی (تکمحصولی بودن اقتصاد کشور) زیرا زندگی روزمره و معیشت مردم به مسائل سیاست خارجی مربوط است، نمیتواند نسبت به این مسئله بیتفاوت باشد و باید به سمت ایجاد الگوهای پایدار یا مدلسازی نوینی برود تا از این طرق روابط حداقلی با آمریکا تعریف کرده و تاثیرات منفی سیاستهای ترامپ را به حداقل برساند.
در حقیقت جمهوری اسلامی در زمان دموکراتها، اقداماتی را آغاز کرد که اگر همان رویه ادامه پیدا میکرد امکان داشت زیرساخت مناسبی برای رابطه ایران و آمریکا فراهم شود، اما با پایان حکومت دموکراتها و روی کار آمدن ترامپ ورق برگشت. زیرا ترامپ دارای شخصیت، رویکرد و اهداف خاص خود است، ضمن اینکه اهداف شفاف و روشنی ندارد و مطابق با تئوریهای سیاست خارجی و روابط بینالملل عمل نمیکند. بنابراین فردی غیر قابل محاسبه است که زمینه وجود روابط پایدار با وی یا وجود ندارد و یا در بهترین حالت کم است، ولیکن ایران بایستی به طریقی ضررها و خطرات اقدامات او را به حداقل برساند تا بتوانیم از این مرحله عبور کنیم و به تامین منافع حداکثری کشور دست یابیم.
به عنوان مثال برجام یک معامله بده بستان نبود بلکه رویکردی جدید از سوی سیاست خارجی ایران برای تعامل با دنیا بود. زمینه این تعامل در قدم اول بحث هستهای بود که در مذاکره با ۶ کشور به تفاهمی دست یافتیم و آمریکا هم آن را امضا کرد، اما به دلایلی همچون به درازا کشیدن مذاکرات و اتمام دوره دموکراتها، این تفاهم تبدیل به یک قرارداد یا موافقتنامه نشد. لذا این رویداد میتوانست مقدمه خوبی باشد و اگر فردی جز ترامپ زمام آمریکا را به دست میگرفت امکان داشت زمینه مناسبی برای تعامل ایران و آمریکا فراهم شود. اما در شرایط فعلی ترامپ با خروجش از این توافق علاوه بر اینکه این زمینه را از بین برد، شرایط حداقلی را هم که میتوانست تفاهم بین ایران و آمریکا ایجاد کند از نیز بین برده است.
با همه این تفاسیر در سیاست خارجی همواره باید به دنبال خلق ظرفیت و زمینه برای بهره بردن از تبعات آن و نیز تبدیل تهدید به فرصت بود. به عنوان مثال ترامپ و تیمش به هر طریقی به دنبال ملاقات با مقامات ایرانی از جمله با رئیس جمهور هستند، اما از آنجایی که ترامپ اهداف و رویکردهایش مشخص و روشن نیست و از طرف دیگر رفتاری سینوسی دارد و باتوجه به عملکردش در چند وقت اخیر با کره شمالی که به دنبال خلع سلاح یک طرفه پیونگ یانگ است، به نظر میرسد که وی در سخنان و درخواستهایش صداقت ندارد.
با این حال ایران باید از ظرفیتهایی که دارد بهترین استفاده را ببرد، درواقع نباید از مذاکره عقب نشینی کرد زیرا مذاکره به معنای پذیرش نقطه نظرات طرف مقابل نیست، بلکه مذاکره زمانی بیشتر معنا مییابد که دو طرف با هم اختلاف دارند. در این راستا در علم مدیریت روشهای حل منازعه وجود دارد که به چگونگی حل اختلافات کمک میکند. لذا باید از این ابزارها در جهت منافع کشورمان استفاده کنیم، مذاکره قدم اول است و کمترین کارکرد آن توضیح اهداف و اقداماتمان است.
با این مثال به روشنتر شدن بحث میپردازم. جمهوری اسلامی سرمایهگذاری کلانی در برقراری ثبات و امنیت در خاورمیانه کرد و سایه خشونت و گسترش تروریسم را نه تنها از منطقه بلکه از اروپا برطرف کرد، اما این سرمایهگذاری نه تنها شناخته و قدردانی نشد بلکه به حمایت از تروریسم نیز متهم شدیم. بخشی از این کج فهمی به اهداف غیرشفاف ترامپ مربوط میشود، بخشی از آن هم به اتخاذ استراتژی نامناسب از سوی ایران در سیاست خارجی مربوط است. لذا به عقیده من آنچه ایران در سیاست خارجی فاقد آن است حاکمیت تفکر سیاسی در سیاست خارجی است. مهمترین ویژگی تفکر سیاسی مصالحه است به این معنا که از همه ظرفیتها برای دستیابی به مصالحه و تفاهم در تلقی متفاوت دو طرف استفاده کرد که من معتقد هستم این تلقی متفاوت از طریق مذاکره و گفتوگوی بدون واسطه از بین خواهد رفت.
با این تلقی دولتهای یازدهم و دوازدهم درصدد سر و سامان دادن روابط با غرب و فراهم کردن یک برنامه عمل مشترک در رابطه با کشورهای منطقه برآمدند. اما دولت در این زمینه دستش کاملا باز نیست. بلکه مقوله تنظیمات سیاست خارجی که روابط خارجی هم جزیی از آن به حساب میآید از مسائل حاکمیتی است و دولت بیشتر نقش کارگزار و مجری را دارد تا تصمیمگیر. در واقع این نوع تصمیمات و روابط با اجماع نهادهای حاکمیتی دخیل در سیاست خارجی صورت میگیرد. به این معنا که برجام یا رویکرد ایران در برجام یا چگونگی روابط با شرق و غرب، نیازمند تصمیم حاکمیتی است.
رویکرد دولت یازدهم اینگونه بود که با کاهش مشکلات خارجی کشور میتواند در مسائل داخل کشور هم تاثیرگذار باشد به همین خاطر برجام را با جدیت بیشتری دنبال کرد. لذا به عقیده من این سیاست اشتباهی نیست فقط وزن دادن به سیاست خارجی از جمله برجام و بسیج نیروها در این موضوع سبب اندکی غفلت از باقی مسائل شد.
از سوی دیگر لازم به ذکر است به دلیل جدایی اجرا و مراکز مطالعاتی در داخل ایران، رسانهها با توجه به فقر منابعی هم که دارند، نمیتوانند از تئوریهای روابط بین الملل به خوبی استفاده کرده و مردم را آگاه کنند. به عبارت بهتر وزن سنگین سیاسی اقتصادی غرب نسبت به شرق بر کسی پوشیده نیست؛ درواقع چین اگرچه یک قدرت اقتصادی است اما چین منهای آمریکا خیلی مفهوم ندارد و یک قدرت مستقل نیست.
همچنان که چینیها و اروپاییان به صراحت گفتند که ایران در ابتدا باید مشکلاتش با آمریکا را حل کند. لذا به عقیده من فقط به دلیل وزن اقتصادی غرب و اینکه ایران نیاز به درآمد حاصل از فروش نفت دارد، باید به طریقی مشکلاتش را با غرب حل و فصل کند و این یک منطق سیاسی درست است. در ضمن این مسئله میتواند از یک سری از پروژههای چینی هم در بخش اقتصادی درجهت کسب منافع ایران استفاده کند. مجددا منذکر می شوم این تصمیمات حاکمیتی است و دولت با اهرمهایی که دارد میتواند این مسائل را تسریع بخشد.
از سوی دیگر در موضوع برجام، ایران پروسهای را شروع کرده بود که غرب و شرق در آن مشارکت داشتند. لذا از این جهات مشکلی وجود نداشت، بلکه مشکل زمانی آغاز شد که فرد غیرقابل پیش بینیای چون ترامپ به قدرت رسید و پروسه ی برجام را به هم زد و در پرتو این مسئله ایران دچار مشکلاتی در سیاست خارجی شده است. جمهوری اسلامی باید برای بعد از این برنامهریزی کند. درواقع در مقابل این حجم از درخواستهای ترامپ برای مذاکره نباید منفعل باشیم و در ترسیم چهره صلحخواهی به ترامپ کمک کنیم.
نقطه قوت سیاست خارجی ایران مسئله خاورمیانه است، ضمن اینکه حلقه اول امنیتی خاورمیانه، اروپا و غرب است و آنها در این مقوله آسیب پذیرند. لذا ایران میتواند با استفاده درست از این اهرمها، الگویی از تعامل به وجود آورد و از تبعات مفیدآن استفاده کند. اما حالا که ترامپ از برجام خارج شده چه باید کرد؟ سیاست ایران در ادامه کار با اروپا و انجام دقیق تعهداتش در برجام که در ۱۲ مرحله به تأیید سازمان بین المللی انرژی اتمی رسیده و مورد رضایت اعضای ۵+۱ منهای آمریکا قرار گرفته است عاقلانه و مورد تائید افکار عمومی ایران است و اروپائیها هم از این همراهی ایران برای اینکه موضع محکمتری در مقابل آمریکا داشته باشند راضی هستند. اما این روندی که تا به حال طی شده اگرچه لازم بوده ولی کافی نیست، یعنی اعلام صرف اراده سیاسی اروپا برای تداوم برجام و همه آنچه تا کنون اتفاق افتاده ممکن است برای تداوم موثر برجام و برخورداری ایران از فوایدش لازم باشد اما کافی نیست و نیاز به اقدامات موثر دیگری دارد.
از منظر ساختاری نیز به دلیل سلطه سیاسی-اقتصادی آمریکا بر اروپا و عدم وجود ارادهای در اروپا برای ایستادگی صددرصدی در مقابل آمریکا و شاید عدم امکان عملی این خواسته، بهدلیل تنیدگی اقتصادی اروپا و آمریکا امید داشتن به ادامه حیات برجام بدون آمریکا، اگر نگوییم کمی غیرعملی شاید کمی سخت است و نیاز به اقدامات تکمیلی ما در ارتباط با اروپا دارد. اگر چه اروپا خود نیز مستقلا دارای مشکلاتی با ترامپ در زمینههای سیاسی و اقتصادی است و شاید این یکی از موقعیتهای خوب برای اروپا است تا دستش را از زیر ساطور آمریکا بیرون بکشد، اما همانگونه که ذکر شد تنیدگیهای سیاسی- اجتماعی- اقتصادی بین اروپا و امریکا مانع از این اقدام میشود.
البته این نکته را هم باید اضافه کنم که دغدغههای بین ایران و اروپا در زمینه مسائل دیگر ممکن است در مرحله بعدی تداوم یک رابطه عمیق بین این دو را با آیندهای مبهم و تیره مواجه کند. این نکته علاوه بر مشکلاتی که در سیستم بانکی و مالی بین المللی کشور و عدم تطابق آن با بازارهای بینالمللی از منظر فنآوری، روشها و شفافیت وجود دارد بر پیچیدگی موضوع میافزاید و این افق که ما بتوانیم از رابطهمان با اروپا، از فواید برجام استفاده نماییم را تیره میکند. لذا اگر این فایده وجود نداشته باشد، منطقا تداوم برجام نیز از وجاهت برخوردار نیست. در این نقطه یا باید سعی کرد با رفع موانع و ایجاد انگیزه در اروپا و همچنین چین و روسیه آنها را بیشتر پای کار آورد تا از مشکلاتی که اعضای باقیمانده، فی نفسه با ترامپ دارند درتداوم پر قدرت برجام استفاده کرد و یا به نوعی و از طریقی آمریکا را به میز مذاکره برگرداند!
منبع: هفتهنامه مثلث شماره ۴۱۵ مورخ ۹۷.۷.۷