زهرا فرهنگنیا: در مراسم سخنرانی انجمن جامعهشناسی ایران در دانشکده علوم اجتماعی دانشگاه تهران با موضوع «جامعهشناسی معاصر آمریکا» تنها چیزی که تقریباً در مورد آن صحبت نشد و یا شاید خیلی اندک به آن اشارههایی گذرا شد، جامعهشناسی معاصر آمریکا بود. سخنران مراسم استاد مدعو، دکتر اسعد نظامی دانشآموخته دپارتمان جامعهشناسی دانشگاه شیکاگو بود.
اسعد نظامی چند دقیقه به شروع سخنرانی وارد سالن اجتماعات انجمن جامعهشناسی ایران شد و با حضور دانشجویان و اساتید جامعهشناسی ایران از جمله غلامعباس توسلی، استاد بازنشسته دانشگاه تهران سخنانش را آغاز کرد.
او ابتدا با این پرسش آغاز کرد که رسالت اصلی جامعهشناسی در دنیای امروز چیست؟ آیا جامعهشناسی میتواند آن طور که توقع میرود به عنوان یک علم حوادث دنیا را پیشبینی کند؟ به گفته اسعد نظامی این پرسشی است که جامعهشناسان غربی نیز از خودشان میپرسند و این پرسش برای جامعهشناسان غربی در پی آن اتفاق افتاد که علم جامعهشناسی از پیشبینی اتفاقات در حوزه خود ناتوان ماند و از قافله تغییرات اجتماعی عقب افتاد. اتفاقاتی مانند فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی و یا گرایشاتی که در آمریکا به صورت آمیختن جریانات اجتماعی با جریانات دینی پیش آمد. جامعهشناسی نتوانست هیچ یک از این تحولات را پیشبینی کند. مسئله دیگری که پیش آمد و موجب تحول دیگری شد، این بود که «جامعهشناسان جامعه را از دیدگاه خودشان به عنوان علمای اجتماع نگاه میکنند و حال آنکه جامعه واقعی آن نیست که علما تصورش را میکنند. این دو تحولات اساسی است که در جامعهشناسی صورت گرفته و الان هم موضوع داغ جامعهشناسان است. البته این نکته را هم نباید فراموش کرد که جامعهشناسی به عنوان علمی که انتظار میرفت بتواند تحولات دنیا و جامعه را بررسی، پیشبینی و تفسیر کند هنوز نتوانسته است به آن مقام برسد. علت این امر چیست؟ این مسئله بحث روز است و در دنیا بین جامعهشناسان بحث مناقشهبرانگیزی است.»
اسعد نظامی سالها از ایران دور و در آمریکا مشغول تحصیل و تدریس بوده است، بنابراین چندان اطلاعی در مورد فضای آکادمیک جامعهشناسی در ایران نداشت و از حاضران خواست در گفتوگو شرکت کنند و در مورد اوضاع روز جامعهشناسی ایران صحبت کنند، برای مثال در مورد اینکه «امروزه وضع جامعهشناسی در ایران چطور است؟ وضع عمومی و برداشت عمومی چگونه است؟ گرایش و زمینههای جامعهشناسی در ایران چیست؟ و در ایران چگونه به جامعهشناسی نگاه میشود؟»
گویا حضار انتظار چنین جلسهای را نداشتند. کسی سوالی نداشت. اما یکی دانشجویان با اشاره به برنامه درازمدت مبنی بر تغییر مفاد درسهای علوم انسانی در مورد اسلامی کردن علوم اجتماعی و ترجمهای بودن مباحث این رشته سوالی مطرح کرد.
اسعد نظامی پاسخ داد: «اینکه ما ترجمه میکنیم یا بسیاری مباحث را از غیر میگیریم، پدیدهای غیرقابل انکار است. بدینمعنا که امروزه دنیا به دنیای پیشرفته و غیر پیشرفته تقسیم و جهان به هرمی تبدیل شده که بیشتر صنایع و تحولات آن از دنیای غرب نشات میگیرد و به باقی جهان سرایت میکند. اما نکتهای که وجود دارد این است که ما باید جامعهشناسی را بومی کنیم. بومیکردن هم بدینمعنی است که بسیاری از چیزهایی که در جامعهشناسی غربی به عنوان مسلمات تلقی میشود برای ما جزو مسلمات نیست. باید این غیرمسلمات و ویژگیهای قومی خود را بازشناسیم. این حرف درست است که باید از ترجمه فاصله بگیریم اما علم در ورای خود و دانش در هر کجا باشد مبتنی بر یک سلسله پایههای منطقی است و نمیتوان گفت ایرانی است یا اروپایی یا آمریکایی. تطبیق این مسلمات با دادههای کشورها و مناطق مختلف ایده درستی است. نکته این جاست که چه میزان جامعهشناسی ما شناخت جامعه خودمان است، یعنی جامعهشناسی خودمان است و تا چه حد ترجمه و برگرفتهای است از جامعهشناسی غربی. بسیاری از واقعیتهای جامعه ما قابل تطبیق با نظریههای غربی نیست و در نتیجه وظیفه جامعهشناسان بومی هر مملکتی این است که مثالها و نمونهها و دادهها را از واقعیتها و منابع مملکت خود اخذ کند. این ایدهای است که منطبق بر شرع و منطق نیز هست. باید دید آیا جامعهشناسی ما همان ترجمههایی است که از غرب صورت گرفته یا ابداعاتی هم در آن مشاهده میشود. ما باید از نگاه خودمان به فرهنگ و جامعه بنگریم. منتهی این نگریستن ما منطبق بر یک روش است؛ یعنی روش علمی که در همه جا یکسان است. اصول و روشها در تمام دنیا یکسان است و باید آنها را رعایت کرد. غربیها همچون در بسیاری از موارد دیگر، از ما جلوتر هستند. این نکته را نمیتوان انکار کرد. اغلب ایدهها از آن جا میآیند؛ از ریمون آرون، پارسونز، دورکیم که پدران این رشته هستند، اما ما هم باید تلاش کنیم این ایدهها را بر واقعیتهای فرهنگی خود منطبق کنیم. این بزرگترین مشکل جامعهشناسان ماست که باید روی آن کار شود.»
غلامعباس توسلی به بحث اسعد نظامی و پاسخ به سوال مطرح شده پیوست و برخی موارد را روشنتر کرد. وی در تایید نظرات او گفت: «برخی مباحثی که در مورد اسلامی کردن علوم اجتماعی در کشور مطرح میشود جنبه ایدئولوژیک دارد و ناظر بر جنبه صرف جامعهشناختی نیست. به طور کلی دو گونه برخورد با این قضیه میشود: یکی همان نگاهی که همه چیز باید تغییر کند و شاید این نگاه اطلاع دقیقی هم از ظرایف جامعهشناسی نداشته باشد. نگاه دوم همان است که بررسی شد؛ یعنی بومی کردن. بدینمنظور کارهای زیادی در انجمن جامعهشناسی ایران انجام شده، مثلاً ایجاد دوره دکترا و جذب طیف وسیعی که از پایین این تغییرات را ایجاد کنند، چرا که تغییر و تحول یک شبه اتفاق نمیافتد. الان تعداد اساتید و دانشجویان این رشته در ایران بسیار زیاد شده است. باید زمینه فراهم و محیط مساعد باشد تا افکار و اندیشهها تغییر کند. اما اگر بخواهیم اصل جامعهشناسی را به صورت متدیک پیگیری کنیم نمیتوانیم از جریان دنیا جدا باشیم. نمیتوان جامعهشناسی دیگری غیر از این جامعهشناسی بنا کرد. این مساله فقط در مورد جامعهشناسی صدق نمیکند، بلکه در روانشناسی، اقتصاد، علوم طبیعی نیز مشاهده میشود. برخی دوستان اعتقاد دارند حتی فیزیک را هم باید اسلامی کرد که عقیده قابل احترامی است. اما اینکه قابل اجرا هست یا نه مورد تردید است. در مورد بومی کردن جامعهشناسی هم کتابهای زیادی در خارج از دانشگاه نوشته شده مثل کتاب «جامعه شناسی خودمانی». اما چنین تحقیقاتی چندان متدیک و علمی نیست که بتوان آن را در دانشگاه تدریس کرد، و یا مکتبی به راه بیاندازد که کسانی آن را ادامه و توسعه دهند. باید در دانشگاه اجماعی علمی به وجود بیاید تا بتواند جریانی ایجاد کند و جامعهشناسی راه خود را پیدا کند. البته در هیچ جای دیگر دنیا، به غیر از فرانسه و آلمان و آمریکا که تئوریسنهای کلان دارند، اینگونه نیست که هر کشور و فرهنگی جامعهشناسی خاص خود را داشته باشد.
سپس در ادامه اسعد نظامی گفت: «اخیراً در دنیای عرب یک حرکتی شروع شده به نام اسلامیزیشن یعنی اسلامی کردن دانشهای اجتماعی. موسسهای ایجاد شده که ادعا میکند تقریباً مثل جایزه نوبل است برای تحولات علمی در جامعه عرب. یکی از شاخههای این جایزه جامعهشناسی است. جالب این است که ما در این موسسه هر چه سعی کردیم دریابیم اسلامیکردن جامعهشناسی یعنی چه، نتوانستیم و به نتیجهای نرسیدیم. زیرا جامعهشناسی یک علم است. علم پروسهای است که انسان به یک داده نگاه میکند، بر اساس آنچه آن داده به انسان میآموزد حکم صادر میکند. وقتی این دادههای مختلف به مرحله تکاملی رسیدند، دادههایی که در ظاهر متناقض به نظر میرسند، به دست یک دانشمند تیزبین، وجه مشترک این دادههای متناقض در میآید و زیر لوای یک حکم کلی آورده میشود، که آن را نظریه یا قانون مینامیم. در جامعهشناسی هم اگر انسان کمی تیزبینی و کمی تیزهوشی داشته باشد مسائل مختلف جامعهشناسی را در یکجا جمع میکند و نظریهای کلی از آن بدست میآورد. بر این اساس بیستوهفت، هشت سال است که جریانی در جهان عرب و مصر به وجود آمده به نام اسلامیکردن علوم اجتماعی. اما چه چیز علوم اجتماعی را باید اسلامی کرد؟ اگر جامعهشناسی علم است، علم معیارهایی دارد که با روشی خاص باید آن را پیش برد. اما اینکه نتیجه چه باشد بستگی به این دارد که دادههایی که این روش روی آن پیاده میشود از کجا و از کدام زمینه زندگی بیایند. در جامعهشناسی روش یکی است، اما دادهها، زمینههای داده و مراحل تکوین دادهها متفاوت است.
در ادامه این جلسه نظامی کمی هم در مورد تاریخ تحول جامعهشناسی در آمریکا سخن گفت: «در تاریخ جامعهشناسی وقتی بعد از جنگ جهانی اول مرکزیت جامعهشناسی از اروپا به آمریکا منتقل شد، گروهی در آمریکا پیدا شدند که فکر میکردند این علم باید کاملاً علمی باشد و این گرایش پوزیتیویستی باعث شد عدهای در آمریکا چنان غرق علمی کردن جامعهشناسی شوند که جنبههای ذهنی بودن را کاملاً انکار کنند. البته بعدها پیشرفت کردند و این جنبهها را هم پذیرفتند.
اما اساس جامعهشناسی در آمریکا در ابتدا اکولوژیک بود، یعنی میگفتند تمام پدیدههای اجتماعی را باید تحت چهار مفهوم مرتبط به هم باید بررسی کنیم: جمعیت، محیط، تکنولوژی و سازماندهی. این گرایش مکتب شیکاگو بود و بسیار اهمیت پیدا کرد. بعدها خانمی تزی نوشت و این گرایش را آماج حمله خویش قرار داد. در نتیجه گرایش دیگری در آمریکا رواج پیدا کرد به نام مکتب «هربرت اسپنسر». مسئله اسپنسر تنازع بقا بود که به شدت در آمریکا پا گرفت. کمی بعد این نظریه نیز منسوخ شد. 25 سال بعد از افول اسپنسر پارسونز کتابی نوشت در باب اینکه اسپنسر قربانی همان قانونی شد که خود از آن دفاع میکرد. پارسونر بینش آلمانی وبر را جایگزین بینش شدیداً علمی پوزیتیویستی کرد. اکنون بعد از حدود سال 1980 به بعد گرایش در جامعهشناسی تفاوت کرده است. اما بیاییم بررسی کنیم ببینیم چه تفاوتی کرده است؟ داستان از این جا سرچشمه میگیرد که پدیدههای اجتماعی بر خلاف پدیدههای طبیعی دو بْعد دارند. پدیدههای طبیعی تنها بعد ظاهر را دارند. داستان خضر و موسی (خراب کردن سفینه و کشتن کودک و ...) در قرآن، یکی از زیباترین تعابیر از دوگانگی پدیدههای اجتماعی است. این دو بْعد ضرورتاً منطبق بر هم نیستند. سوال این است که کدام یکی از این بْعدها باید موضوع جامعهشناسی قرار گیرند. پوزیتیویستها از آنجا که شیفته تحولات علوم طبیعی بودند تنها بحث از ظاهر میکردند. مکتب آلمان اما میگفت ظاهر پدیدهها اساسی نیست بلکه آنچه در ورای پدیدههاست اصیل است. این ایدهها به جامعهشناسی عمق بیشتری داد. اما نکته اینجاست آنچه باعث بالا و پایین شدن و زوال و بقای این نظریهها میشود در روش آنها نبوده و نیست.
دکتر نظامی به استقلال و غنای جامعهشناسی به عنوان یک عمل اندیشهورزانه هم اشاره کرد و گفت: «نکته مهمتر این است که جامعهشناسی دستور سیاسی نمیپذیرد؛ این قضیه در روسیه، آلمان نازی، و در جاهای دیگر دنیا مشاهده شد. جامعهشناسی اندیشه انسان است و اندیشه در طول تاریخ است که تطور پیدا میکند و متحول میشود.»
وی در مورد وضعیت فعلی جامعه شناسی در آمریکا نیز گفت: «امروزه دیگر جامعهشناسی در آمریکا به نحوی که قبلاً رواج داشت و مورد پسند دانشجویان بود، نیست. علت این امر آن است که توقعی که از جامعهشناسی میرفت برآورده نشد و جامعهشناسان نتوانستند جوابگوی توقعات باشند. دلیل این عدم موفقیت از این قرار است: مردمشناسان چیزی در دست دارند به نام فرهنگهای گذشته، مخصوصاً فرهنگ کشورهای قدیمی و همواره حرف تازه برای گفتن دارند. اقتصاددانها نیز آسودهخاطراند چون در محدوده خاصی کار میکنند؛ یعنی اقتصاد که پیشرفتهترن علم در اجتماعیات است. اما موضوع جامعهشناسی کمی گریزان است. یعنی موضوعی همهگیر و فراگیر دارد. از طرفی هر چه در جامعهشناسی عرضه میشود با سیاست درگیر است. هر جامعهشناسی که میخواهد مقاله یا نوشتهای ارائه دهد باید ببیند آیا با منافع گروه یا عدهای در تضاد هست یا نه. زیرا موضوع کار جامعهشناسی متن و بطن جامعه است و سنگبنای جامعه هم ساختار سیاسی است. اما با تمام این مشکلات جامعهشناسی به راه خود ادامه خواهد داد.»