تاریخ انتشار: ۴ اسفند ۱۳۹۷ - ۱۰:۵۰

هرچند حق داری خون دل بخوری ولی زیاد نگران نباش.

 به عمر من که نه ولی قطعا به عمر تو می رسد. جامعه از این دلقک بازی ها خسته می شود و در جستجوی ماهیت اصیل خودش برمی آید.

بهرحال لوده ها و دلقک ها کاری جز این ندارند که مسخرگی کنند و  مردم را بخندانند و فعلا که مردم غم زده اند و خنده ولو خنده مصنوعی را دوست دارند، بازارشان داغ است. داستان آلبرتو موراویا که یادت هست. آن مردک یغور دلقکی که لباس های زنانه می پوشید و آهنگ و شعرهای اصیل را با حرف های رکیک و شوخی های مبتذل آلوده می کرد و توی کافه ها با عشوه های زنانه و حرکات جلف می خواند. مردم هم برایش کف می زدند. در تنهایی البته به گفته راوی که برایش گیتار می زد ( و می گفت برای دل خودش می زده نه برای این مردک )، غمگین ترین و افسرده ترین آدم روی زمین می شد. ساعت ها دستش را زیرچانه اش قرار می داد و به نقطه ای خیره می شد و پشت هم سیگار می کشید و یک کلمه حرف نمی زد. اما باز فردا همین بساط ادامه داشت.

فقط یک بار یک نفر توی رویش در آمد. وقتی یک آهنگ خیلی زیبا و اصیل را حسابی مسخره کرد، یک شاگرد مکانیک، خیلی خوشگل مثل فرشته ها، از بین جمعیت گفت که حالا من اصلش را می خوانم. صدایش عالی بود و در تمام مدت رو به دختر خیلی زیبایی می خواند که به نظر راوی یا نامزدش بود یا دوستش. بعد هم که تمام شد در میان سیل تشویق واقعی و احترام آمیز شنوندگان، رو به دلقک کرد و انگشتش را به سمت او گرفت و گفت: یادبگیر و از این به بعد اینطور بخوان! بعد دست دختر را گرفت و در میان تشویق شدید حاضران بیرون رفتند. خوب دلقک سعی کرد خودش را جمع و جور کند.

لبخند تلخی زد و گفت وقت رفتن است. اما همان شب خودش را دار زد. البته از خیلی وقت پیش خودش را دار زده بود. از زمانی که اصالت کارش را فدای خندیدن و میدان دادن یک مشت رجاله کرده بود. فقط کسی آینه اش نشده بود که زد و آن جوان مکانیک آینه ای شد که زشتی خودش را در آن ببیند و به کراهت آن پی ببرد. بلی این داستان موراویا تکان دهنده است. حالا بگذار هرچه می خواهند ادا و اصول در بیاورند. توی شعرها فاتحه بخوانند، با موسیقی اصیل شوخی و بازی کنند. داستان های خوب را تبدیل به داستان های توخالی فست فودی کنند  و اسمش را بگذارند فلانیسم و بهمانیسم.

فعلا برایشان میدان باز است اما تشویق واقعی دیریازود از آن امثال آن جوان مکانیک خواهد بود که اصیل ترین و فاخرترین را برای عشقش اجرا کرد. آنوقت نوبت خودکشی این ها خواهد رسید. امیدوارم زودتر به خود بیایند ولی بعید می دانم. فعلا جامعه لودگی می پسندد. بنابراین صدای کف و سوت گوش ها را پرمی کند و گوش که پرشد، صدای وجدان را نخواهد شنید. فاجعه متاسفانه همین است و بس.

منبع: خبرآنلاین