با کسب اجازه از منتقدان تند و تیز رسانه ملی؛ بنده میخواهم بعنوان اولین شخصی که از عملکرد صدا و سیماخصوصا در این یکی دوسال اخیر – البته بدون هیچ گوشه و کنایهای-دفاع جانانه میکند یک رکورد گینسی بجا بگذارم. خدار را چه دیدید چه بسا به همین دلیل نیز در مسابقه «عصر جدید» انتخاب شدم!
بله، عزیزان جان؛ بنده هم واقفم که عملکرد این سازمان به گونهای بوده که در حال حاضر ندیدن برنامههای تلویزیون یک عمل لاکچری و نوعی پرستیژ اجتماعی به حساب میآید و بالطبع تایید این عملکرد هم، کار خزی محسوب میشود. اما بقولی برای موفقیت همواره باید خلاف جهت رود شنا کرد! ضمن آنکه گفتهاند: «عیب می جمله بگفتی هنرش نیز بگو» توضیح ضروری : منظور از «می» رسانه ملی نیست!
اما صدا و سیما در چند سال گذشته چه حرکتی زده و یا چه هنری به خرج داده که منحنی رشدش حداقل، دل یکی مثل من را برده؟ برای باز کردن مسئله اول باید کمی به عقب برگردیم تا ببینیم این دستگاه همیشه مسئلهدار،پیش از این چه بوده و حالا چه شده و در مقایسه با سایررسانههای خارجی کجای کار قرار دارد.
اصل حرفمان چیست؟
در این تحلیل میخواهیم اذعان نماییم که برخلاف نظر اکثر مردم ، منتقدان و حتی مسئولان تلویزیون، دلیل عدم مقبولیت صدا و سیما صرفا به سانسورها و محدودیتهای شرعی ، اخلاقی و حتی سیاسی محدود نمیشود. بلکه مشکل این رسانه عریض و طویل بیشتر به مشخص نبودن سیاستها ، عدم آگاهی و خلاقیت مدیران در هدایت قابلیتها و استفاده از هنرمندان و متخصصان در تولیدبرنامههای تاثیرگذار و حرفهای در رسانه است. این عملکرد ناشیانه در ادامه باعث گردیده تا مخاطبین رسانه ملی احساس کنند سطح توقعات و شعور آنها در پایینترین حد در نظر گرفته شدهاست و عطای آن را به لقایش ببخشند.ظاهرا برای مدیران تلویزیون در تفسیر مفهوم «دانشگاه بودن رسانه» بعنوان یک مکان فرهنگی – اجتماعی با «کلاس درس»، سوءتفاهم زیادی پیش آمده است. انتظار مخاطبان علیرغم تمایلات غریزیشان هیچ گاه سکس نبوده و نیست و حتی اولویتشان با وجود ادعاهایشان شفافیت کامل و آزادی صرف در انعکاس رویدادها نیست بلکه توقع اصلی آنها این است که بعنوان یک انسان با شعوردست کم گرفته نشوند. چه بسا تلقی دانشگاه به آن از همین توانایی در اقناع کنندگی ناشی میشود. اما این سطحینگری در چه زمینههایی است و اشکال کار دقیقا کجاست و هم اکنون چرا این سازمان تا حدی در مسیر درست خود افتاده است –حتی علی رغم اقداماتی نظیر حذف فردوسیپور!- اجازه دهید قبل از آن،سوء تفاهم دیگری را هم حل کنیم.
صداوسیما اتاق فکر ندارد چه رسد به دستهای پشت پرده!
بنده برخلاف نظر قالب منتقدان و تحلیلگران محترم بشدت معتفدم که در صدا وسیما هیچ دست پشت پردهای وجود ندارد چراکه لازمه دستهای پشت پرده داشتن، وجود یک اتاق فکر قوی است که بتواند با هوشمندی نقشه راه بکشد نقشه راهی که با با بکارگیری از تئوریها و نظریات علمی در زمینههای روانشناسی، سواد رسانهای و همچنین استفاده از زبان هنر بتواند آنچه را که میخواهد با زیرکی و زیبایی هر چه تمام به پیش ببرد اما در عین حال خود را صدای مردم و در کنار آنها نشان دهد. اصولی که با تعویض مدیران تغییر نیایند چون آنها را دستهای پشت پرده تعیین و تکوین کردهاند.
رسانهای که در ظاهر وانمود کند تنها برای مردم و تامین خواستهای فکری، سرگرمی و اطلاع رسانی شفاف فعالیت میکند اما در اصل به شکلی ظریف و زیرپوستی بدنبال به کرسی نشاندن مقاصد و منافع خود است، درست مانند برخی از شبکه های خارجی که با ظاهری حرفه ای و هنرمندانه دلبری میکنند و بعد از جذب مخاطب و اعتماد آن، در لفافه مقاصد خود را پیاده میکنند. انصافا شما چنین رویکردهایی را طی چند ده ساله گذشته در رسانه عظیم صدا و سیما مشاهده کردید؟ آیا سیاست های رسانه ملی با تغییر مدیریت ها به راحتی تغییر نکرد؟ پس نقش دست های پشت پرده چه بوده؟ برای مثال شبکهای مانند «بی بی سی» و حتی شبکه کوچکتری مانند«من و تو» را درنظر بگیرید و آنها را با رسانه ملی تمام احساسی و گیج و منگ خودمان مقایسه نمایید و بعد قضاوت کنید کدامشان سیاست های نهادینهتری دارند؟! این رسانه کاملا عامیانه و به شکلی دیمی مدیریت میشود و همه تولیدات آن بر اساس شرائط روز و بنابه مورد و کاملا تابع شبکه های ماهواره ای میباشند. حتی با چند بیانیه و اعتراض؛میتوان بسیاری از برنامه ها و حتی سیاست هایش را براحتی تغییر داد! البته به جز پخش تصویر ساز که بشدت خط قرمز آن است و هیچگاه تغییر نکرده است!
در همین راستا ممنوع التصویری و توقف پخش برنامهها با توجه به چند شایعه و از روی احساس و ناگهانی است. جالب اینکه این رسانه با داشتن دهها هزارکارمند و بودجههای کلان؛ به همین دلائل هم، ناچار به کپی برداری از روی شبکههایی است که چند عوامل اجرایی بیشتر ندارند! عدم برنامه ریزی و سیاست صحیح تلویزیون، مدیرانش را ناچار کرده تا ضعف خود را با تقلید پوشش دهند که بالطبع آنچه که در تقلید وجود ندارد خلاقیت و سیاستهای خاص و رندانه است. انتخاب مدیران بیشتر بر اساس شاخصههایی همچون توانایی در کنترل موازین شرعی و تولید برنامه های بی دردسر بوده و دریغ از اندکی تفکر، ذوق ، جسارت و هنر! درست همان شیوهای که صنعت خودروسازی ما پیش گرفت و کارش پس از ۴۰ سال به مونتاژ پراید رسید.
موفقیت شبکههای ماهوارهای با نگاهی ویژه به شبکه «من و تو»
با توجه به صحبت های بالا به این نقطه میرسیم که سیاست و استراتژی شبکه های ماهوارهای چیست؟ و چرا اکثر آنها نسبت به رسانه ملی موفقتر بودهاند؟ بگذارید جواب این سوال را با طرح چند سوال دیگر شروع کنیم.
چرا شبکههای ماهوارهای تا این حد نگران سرنوشت کشور ما هستند؟ یک بار نگرانی آنها کمبود آزادی و عدم رعایت حقوق بشر در ایران میشود ویک بار، دلشورهشان عدم پرداخت مطالبات مردم و کارگران اما به محض وقوع سیل، ناگهان همه آنها فراموش شده و دغدغه آنها خسارات ناشی از سیل میگردد. جالب اینکه این سیاستهای حمایتی حتی با تغییر حکومتها تغییر نمیکنند و آنها در همه شرائط جانب ملت و ضد حاکم وقت هستند. چون دست های پشت پرده سیاست شان مشخص است آنها بخوبی میدانند که برای استعمار نوین چه راهی را پیش گرفته و چگونه از آب گل آلود شده بین مردم و سران نظام شان ماهی خود را بگیرند. سیاست آنها این است: هیچگاه موافق سیاست های نظام وقت نباش! در همین راستا شبکه ای مانند من و تو در برنامه سازی بسیار حرفه ای عمل می کند و دقیقا می داند چه چیزی می خواهد. البته خواهشا بلافاصله قضاوت نکنید و این نوشته را بعنوان یک نوشته فرمایشی که قصد تخریب شبکههای خارجی را دارد قلمداد نکنید اگر کمی حوصله به خرج دهید متوجه میشوید که اتفاقا منظورمان تعریف و تمجید از آنها و ستودن عملکرد حرفهایشان است. البته این تعریف و تمجید درست به مانند تعریف و تمجید از بازی رونالدویی است که در مسابقهای رودررو، به تیم ما گل میزند. بعبارتی باختن از تیم رونالدو دلیل بر این نمیشود که بازی تکنیکی او را نادیده بگیریم. با مرور برنامه های شبکه ای مانند «من و تو» براحتی می توان فهمید که آنها ابتدا اهداف خود را تعیین میکنند و بر همین اساس برنامه هایی متناسب با آنها را به بهترین شیوه و کاملا غیرشعاری و غیرمستقیم میسازند و البته تاثیر خود را بشدت میگذارند. درست بالعکس برنامه های شعاری، سراسر پند و آموزش ملالت آور و با تخریب مستقیم دشمن! حال با ذکر چند مثال ادعایمان را شفافتر میکنیم:
برنامه تحلیل تاریخ معاصر: دو برنامه تاریخی یکی در شبکه ماهواره ای «من و تو» با عنوان «تونل زمان» و دیگری در رسانه ملی تحت عنوان : «بررسی تاریخ معاصر با اجرای آقای معتضدی» را در نظر بگیرید که یک برنامه در صدد تخریب زمان پهلوی و برنامه دیگر با هدف تمجید از اقدامات زمان شاه ساخته شدهاند. حال خودتان با مقایسه کیفیت این دو برنامه میتوانید به راحتی متوجه تاثیرگذاری هر یک از دو برنامه و میزان موفقیت نفوذ آنها در دل مخاطبین را متوجه شوید. تونل زمان برعکس عصبانیت ها و حرص خوردنهای جناب آقای معتضدی در خصوص فساد رژیم پهلوی هیچگاه قصد این را ندارد که به ما بفهماند رژیم پهلوی خوب بوده یا بد بلکه به شکلی زیرکانه، هدفمند بخشهایی از تاریخ آنموقع را گزینش کرده و در قالب فیلم و مجله و ... به بینندگانش نشان می دهد تا خود بینندگان به نتیجه ای که او می خواهد برسد. این برنامه هیچگاه ردی از حذف آگاهانه آن بخش هایی از تاریخ پهلوی که موجب نارضایتی مردم در آن زمان بوده از خود بجا نمی گذارد بلکه تصاویر مملو از پیشرفت و خوشی و ارزانی است و حملات عصبی معتضدی هم چیزی را حل نمی کند. بازهم در این خصوص توجه شما را جلب می کنم به مقایسه مستند کم هزینه رضا شاه و فرح و ... با فیلم پر هزینه معمای شاه و موفقیت هر یک از آنها! می بینید که نقش تفکر و خلاقیت از پول هم بیشتر است.
برنامه آشپزی: «بفرمایید شام» به ظاهریک برنامه آشپزی است و آنرا با برنامه های آشپزی رسانه ملی مقایسه کنید -حتی با برنامه هایی که دقیقا از روی آن کپی شده اند- باز خود قضاوت کنید کدامشان حرفه ای تر بوده و کدام شان در لفافه و در قالب بحث های سیاسی – اجتماعی شرکت کنندگان و سوالات مجری برنامه، مسائلی از ایران را مطرح می کنند و مقاصد دست اندرکاران برنامه ساز را با زبان به شکلی غیرمستقیم و زیرکانه القا می کنند؟ البته رسانه ملی نیز همین حرفها را بر علیه آنها می زنند اما در برنامه های گفتگو محوری که کسی آنها را نمی بیند. واقعا چرا رسانه ملی تا این حد ساده لوحانه برنامه می سازد؟!
برنامه ای مانند «ببین تی وی» هم قصد این را دارد که اگر احیانا سوتی هایی که در رسانه ملی بوده و کسی آنها را ندیده به شکلی هنرمندانه و رندانه به رخ بکشد این گروه حتی شبکه هایی کم بیننده مانند شبکه قران و افق را هم چک می کنند تا کوچک ترین سوتی ها را پیراهن عثمان نمایند.
در مناظرات ترتیب داده شده از سوی این شبکه، به ظاهر از دو جبهه مخالف و موافق و به شکلی آزادانه به بحث می نشینند و بیننده عامی را هم در خصوص آزادی بیان در این شبکه بخوبی قانع می کنند اما در عین حال همیشه موافقان نظام به شکلی آگاهانه از کسانی انتخاب می شوند که توان لازم برای دفاع منطقی از نظام را نداشته و حتی می توان آنها را به نوعی ابله نامید!
همچنین در زمینه انتخاب استعداد موسیقی برنامه های «آکادمی گوگوش و استیج» را با برنامه «شب کوک» شبکه نسیم مقایسه کنید و... می بینید چقدر راحت می شود با ادعای صدای ملت بودن و برای سرگرم ساختن آنها وارد عرصه شد و در قالب این زرق و برق ها کار خود را کرد؟ اما اجازه دهید با نگاهی به گذشته کارنامه رسانه ملی را بررسی کنیم. که ما آن را به دو دوره عصر جدید و قدیم تقسیم کرده ایم.
عصر قدیم صداوسیما
الف- دوران برف و کبک و گوسفند
رسانه ملی تا پیش از ظهور شبکههای اجتماعی برای انعکاس اخبار،اصل وقایع برایش مهم نبودچون یا اخباری که موافق با خودش بود را منتشر میکرد و یا اخبار را آنطورکه میخواست،نشر میداد! در این استراتژی، سیاست صدا وسیما همان شیوه برف و کبک و گوسفند فرض کردن مردم بود! البته میشود مدت کوتاهی به همه دروغ گفت و همچنین میشود همیشه به تعداد کمی دروغ گفت اما نمیشود همیشه به همه دروغ گفت!در این دوران، برنامه های فرهنگی - هنری صدا سیما هم، منحصر به آموزش نقاشی آقای «باب راس» مو فرفری شد و دریغ از یک برنامه شاخص هنری با نگاهی به مقوله تئاتر؛ سینما، موسیقی و...! محدودیت های عجیبی هم مانند عدم استفاده از زن در تبلیغات و حتی در اجرای برنامههای تلویزیونی ایجاد شد و اگر هم با اشتباه لپی از مجری زنی استفاده می شد - مانند همان گوینده اخبار زنی که اتفاقا چادری هم بود و بعد از مدتی به جرم تحریک کنندگی به رادیو تبعید شد!- بلافاصله مسئله رفع و رجوع می شد. شرائط بازیگران زن برای حضور در سریال ها، میزان تحریک کنندگی شان بود و نه هنرشان. هم و غم مسئولین نیز تحقق شعار عدم استفاده ابزاری از زن بود. با این وصف پرواضح است که زنان بازیگر با چه ظاهری روی صفحه تلویزیون می آمدند! حال از کیفیت داستان های شعاری ،سطحی، کلیشه ای و کارگردانی های ضعیف فیلم ها و سریال ها چیزی نمی گوییم. اینگونه بود که بهترین برنامه در آن زمان دیدنی ها شد و در نتیجه؛ این برنامه ها همه را به استفاده از ماهواره روانه کرد. این شیوه عهد عتیق تا آنجا ادامه یافت که نام رسانه ملی به همین دلیل، بعنوان سانسورچی ؛ تحریف کننده و به ویژه یک مرکز نشر عقاید خاص و مملو از برنامه های بی کیفیت شناخته شد و نه رسانه ای برای ملت و با هدف سرگرمی و لذت آنها؛ این نفرت تا جایی ادامه یافت که مردم فقط خبری را باور میکردند که صدا وسیما آنرا تکذیب کرده باشد! اما جالب آنکه با همه این احوالات و لو رفتن این لاپوشانیها و عذابآور بودن برنامهها و مقایسه کیفیت برنامهسازی با شبکههای ماهوارهای؛ رسانه ملی با پررویی هر چه تمامتر به روی مبارک خود نیاورد و به همین شیوه عهدباستانی به جز اخبار و برنامههای خودش، سایر خبرها را توطئه دشمنان نامید و بدین ترتیب سالها به حیات ظاهرا غیرمشکوک خود به خوبی خوشی ادامه داد! ناگفته نماند که برای رفع این تناقضها و جلوگیری از مقایسه ها هم، مسئولین دلسوز داشتن ماهواره را جرم شناختند اما نتایجش این شد که روز به روز بر تعداد مجرمان پشت بامی افزوده شد! ناگفته نماند در این دوران تنها برنامه ای که نسبتا دیده شد برنامه «نود» بود که آنهم بیشتر از ذوق فردی نشات گرفته بود.
ب- دوران تکذیب و تمسخر و سکوت معنیدار
در ادامه و با روی کار آمدن فضای مجازی لقب ملیگرایی این رسانه بیشتر برازنده شبکههای اجتماعی شد. یعنی این شبکه های اجتماعی بودند که بدون دخل و تصرف اخبار را به اطلاع ملت میرساندند و صاف و پوست کنده اصل خبرها را میگذاشتند در کاسه صدا و سیما! حتی آنها اقدام به تولید برنامه های سرگرم کننده و ساخت کلیپ هایی با کیفتی نسبتا قابل قبول کردند. در واکنش به این اوضاع،رسانه ملی سعی کرد با تغییر تاکتیک، بجای «خبرسازی» و «به سازی خبر»، اکثر اوقاتش را صرف تکذیبو تعدیل اخبار منتشر شده و بعضا تمسخر راویان آنها در فضای مجازی نماید! بدین ترتیب که پس از داغ شدن خبری در فضای مجازی در ابتدا صدا و سیما سکوت معنیداری اتخاذ میکرد و بالاخره پس از تاخیر قابل توجهی و گرفتن موضعی خاص از بالا شروع به انکار و یا تمسخر خبر فوق میکرد- گفتیم که سیاستی خاص برای مواجهه با مسائل را نداشت و بنابه مورد کسب تکلیف می کرد- در آخر هم گزارشاتی مبنی بر پوچ بودن منابع خبر و غرض ورزی دشمنان؛ از زیر سنگ هم که شده پیدا میکرد و انها را در بوق و کرنا می کرد.
اما قبول بفرمایید که این روش هم،کمتر از روش قبلی احمقانه نبود ودردسرهای خاص خودش را داشت. مهمترینشان هم این بود که صدا و سیماهمیشه به اندازه یک قدم عقب بود یعنی اخبار منتشر شده باری به هر جهت تاثیر خودشان را قبل از هر انکار و تکذیبی میگذاشتند. حتی فیلترینگ فضای مجازی هم که با هدف کمک به صداو سیما در اطلاع رسانی انحصاری اعمال شد نتوانست دردری را درمان کند. اما بزرگترین خط شکنی که در این دوران دیده شد مصاحبه با زنان بد حجاب در زمان انتخابات بود صدا وسیما در این دوران و قبل از شروع عصر جدیدش متوجه شد می توان برای رسیدن به عقاید از راه های نامشروع تری هم بهره گرفت و استفاده ابزاری از زنان- عقیده ای که در دوران قبل بشدت روی آن اصرار داشت- کار چندان بدی هم نیست!
بدین ترتیب در برنامه سازی، کمی از محدودیت ها کاسته شد و نقش زنان در زمینه های مختلف اندکی پررنگ تر شد در این دوران زنان توانستند نقش اصلی برخی از سریال ها را بگیرند و در تبلیغات حضور موثر داشته باشند. بالاخره در این دوره تلویزیون بتدریج متوجه شد که سوای کارهای ایدولوژیک وظایف دیگری مانند سرگرم ساختن مردم هم دارد و در همین راستا گروههای خاص و مورد وثوق، جواز ساخت برنامه های طنز و سرگرم کننده را گرفتند و به شکل انحصاری و کاملا کنترل شده - مانند گروه مهران مدیری ها- فعالیت شان را آغاز کردند تاکید می کنیم گروه هایی خاص و به شکلی کاملا بی خطر و بدون اجازه برای انتقادهای سیاسی و حتی اجتماعی! این هنرمندان درباری هم از وظائف تعیین شده خود سربلند بیرون آمدند؛ هر چند این سربلندی به پایین کشیدن سطح توقعات مردم در زمینه طنز منجر شد اما برای تلویزیون و مهرههایش این مسئله چندان اهمیتی نداشت و در این یکه تازی؛ مهران مدیری و چند طنز پرداز دیگر، قهرمانان ملی رسانه ملی شدند و ظاهرا صدا و سیما بالاخره موفق شد برنامه های را تولید کند که مورد اقبال قرار گیرند و استانداردهای لازمه را هم داشته باشند. بازیگران و برنامه سازان فوق هم، البته در این سیاست بلبشو و کاملا انحصاری تلویزیونی از آب گل آلود ماهی خود را گرفتند و به تصدیق منازل و خودروهایی که هم اکنون دارند بسیار موفق بودهاند! همین موفقیت نصفه و نیمه به مذاق مدیران خوش آمد و آنها را بر این داشت که با افتتاح شبکه نسیم این کار را توسعه بدهند و بدین ترتیب عصر جدید رسانه ملی با رویکردی نسبتا حرفه ای تلویزیون در برنامه سازی بوجود آمد
اما...
تغییر تاکتیک یکی دو سال گذشته صداوسیما که ناگهان توانست آن را به یک رسانه هوشمندتر و آبرومندتر از گذشته تبدیل نماید. چه بود؟
عصر جدید صداوسیما
در این عصر، تلویزیون دیگر به شکل ناشیانهای خبرسازی نمیکرد و یا به صورت منفعلانهای بر روی امواج شبکه های اجتماعی سوار نمیشدبلکه بالعکس؛ شبکههای اجتماعی را بر روی امواجی که خودش به راه میانداخت سوار میکرد و اینگونه توانست پس از دهها سال سعی و خطا ، شعارپردازیهای ناشیانه ، تبلیغات و پندهای مستقیم؛ طرد مخالفان و حذف کبک گونه واقعیت ها با کارنامهای که تنها برای سوژه جوک شدن مناسب بود بالاخره تغییر روش دهد و شکل ارائه اخبار و برنامه هایش را زیرکانهتر نماید. حتی توانست اخبار منتشر شده در فضای مجازی را به سمت جایی که میخواهد هدایت کند –شیوهای که رسانههای خارجی همچون بی بی سی سالهاست به آن مبادرت میورزند:یعنی با ظاهری شیک ، روشنفکر و آزادمنشانه اما در باطن با اهدافی کاملا خاص و هدایت شده - در همین راستا برنامههایی مانند «دورهمی» ؛ «حالاخورشید» «فرمول یک» و چند برنامه گفتگو محور چالشی و سخنرانیهایی به ظاهر بی پروا و سریال هایی مانند پایتخت ۵ و حتی کلاه قرمزی و ... ساخته شدند. بله؛ بالاخره صدا وسیما از خواب چند ده ساله بلندشد و تازه متوجه شد که در عصر حاضر نمیشود روی اتفاقات را با سانسور و فیلتر پوشاند تازه فهمید که سانسور یک سوژه نه تنها مساوی با محو آن مورد خاص نیست بلکه بالعکس، همین واکنش های ناشیانه ، حساسیت ها را بیشتر از پیش می کند. بعنوان مثال تکه های سانسور شده در پایتخت ۵ بیشتر از خود سریال دیده شدند و یا سانسور تماشاگران بی حجاب والیبال باعص شد که بعدها بهتر دیده شدند! عاقبت رسانه ملی دستش آمد که بجای برخورد منفعلانه و ترسیدن از اتفاقات ناخوشایند باید بی مهابا به دل آنها شیرجه بزند و برای نشر عقاید خود بجای ساخت برنامه های شعاری ، آموزشی و عقیدتی از شیوههای خلاقانه و هنرمندانهتری بهره گیرد. صدا وسیما تازه متوجه شد که از این طریق، هم میشود از انگ «سانسورچی»خلاص شد و خود را با مردم نشان داد و هم جریان اخبار را تحت کنترل و در انحصار خود درآورد. درست مثل رسانه های کشورهای پیشرفته! رسانه فهمید که رقابت با ماهواره ها حذف و تخریب دیش ها نیست بلکه می شود برنامه هایی در ساعت ۱۱ شب پخش کرد که نگذارند مردم به سمت ماهواره بروند.
اگر می بینید این روزها خوراک شبکههای اجتماعی گزیدههایی از برنامههایی به ظاهراعتراضآمیز تلویزیون است صرفا به این دلیل بوده که رسانه ملی در عمل به این وظیفه بشدت موفق بوده است و به نوعی فضای مجازی را هم تحت اختیار خود درآورده. در این عصر، برنامهسازی رنگ و بوی حرفهایتری گرفت پای مجریان خوش تیپ و خوش قد و بالای خانم و آقا و حتی بعضا آبجوخور باز شد دست اندرکاران با تاخیر زیادی بالاخره به اهمیت دکورهایی شیک و لزوم صحنههایی عظیم در برنامه سازی پی بردند و متوجه شدند که برای تلقین ایدولوژیک نیاز به کارهای حرفهایتر و کاملا غیرمستقیمی هست. اگر میبینید این روزها چند سلبریتی زیبا و محبوب همراه با نویسندگانی زبردست با ظاهری مخالف سیاست های دولت؛ در برنامه های صدا و سیما بشدت مشغول کارند در راستای این شیوه نسبتا هوشمندانه رسانه ملی است.. رسانه ملی فهمید که اتفاقا قصد شبکه های ماهواره ای ترویج فساد نیست – هیچوقت هم کسی نگفت که آنها از ترویج فساد چه سودی می برند!- بلکه همانطور که گفتیم آنها با استفاده از سرگرمی و جذابیتبخشی به برنامهها، دقیقا در صدد ترویج عقاید خود اما به شکلی نامحسوس هستند. لذا ترفند و تاکتیک شبکه های خارجیها این بار نه در قالب یک یا دو برنامه خاص، بلکه بعنوان یک فرآیند تاثیر گذار کپی برداری شد. بدین ترتیب که صدا وسیما نیز درست مانند آنها نقش بلندگوی مردمی را بعهده گرفت و همراه با آنها و به کمک مجریان خوش قد و بالایش اعتراض کرد و تا حد قابل توجهی نیز به فضای مجازی نفوذ کرد اما صدا سیما ضمن کنترل این بازی پنهانی، در عین حال از کنار خط قرمزها و نقش برخی از نهادها و ارگان ها در تولید مشکلات براحتی گذشت و مسیر اپوزیسیون را به سمت دلخواه خود پیش برد.
همانطور که گفته شد این شیوه و خودزنیهای ظاهری سالهاست که در آمریکا و کشورهای اروپایی پیشرفته اجرا میشود و نتیجه هم گرفته بعنوان مثال بهترین و بیشترین فیلم های ضدآمریکایی در هالیوود ساخته میشوند که طبعا این بدان معنی نیست که آمریکایی ها از کشورشان متنفرند بلکه با این کار، کشورشان را به شکلی غیرمستقیم مهد آزادی و در نتیجه کعبه آرزوی عوام جلوه می دهند و سایر ملت ها را بیش از پیش به کشورشان علاقمند می سازند. اما از پس این اعتراضات کنترل شده معمولا مخاطبین عوام هم، کمتر به این فکر میافتند که با اینهمه ادعای آزادی؛ چرا در عین حال بزرگترین دستگاه های امنیتی جهان مانند CIA – MI۶ در خاک همان کشورها هستند؟! همانگونه که در کشورما هم بسیاری فراموش میکنند چرا در زمانی که وبلاگ و صفحات مجازی افراد سلبریتی و حتی عادی بشدت کنترل شده و بعضا هک می شوند چگونه است که در حساس ترین و بزرگترین رسانه کشور به افرادی مانند مهران مدیری و رشیدپور و علی ضیاء تریبون داده میشود و با یک سناریوی حساب شده آنها تبدیل به قهرمانانی جسور می شوند اما در عین حال از آن سو قهرمانان واقعی یکی یکی و خیلی ملو و ظریف حذف می شوند! به هر حال مردم پاشنه های آشیلی دارند که اگر یک رسانه آنها را بخوبی بشناسد، هم می تواند خود را محبوب کند و هم مردم را به پیروی از عقایدی که تمایل دارد، وادار نماید. هر چند بعضا رسانه ملی آنقدر دز این مخالفت ها را زیاد کرد که از آنطرف بام افتاد و مثلا برنامه دورهمی ادامه نیافت.
حال شاید سوال این باشد که اعتراض اعتراض است و اینکه کی به کی سواری می دهد و یا چه کسی آنرا بیان می کند مهم نیست. ما هم می گوییم خاصیت اینگونه اعتراضات کنترل شده این است که مسیر را منحرف می کنند و توجهات را به سمت گناهکاران بی خطر می برند و نه مقصران اصلی –که ما هم در این قسمت توضیح زیادی نمی دهیم چون سر ما هم زیادی نکرده است!-
البته اینکه رسانه ملی بعد از ده ها سال بالاخره به این درجه از نبوغ رسید که «کتمان اخبار کار احمقانه ای است» را می توان به فال نیک گرفت.
سخن آخر ....
- صدا و سیما در حال جان گرفتن است و بتدریج متوجه اصول برنامه سازی حرفه ای شده است.
- دارای اتاق فکر شده است البته نه آن قدرها هوشمند اما حداقل اتاقی دارد.
- کیفیت برنامه ها و دکور آنها البته به مدد ستاره و مربع ها قابل قبول تر شده و برنامه هایی مانند خندوانه و دورهمی و حالا خورشید و عصر جدید و ستاره ساز و.... باعث جذب مخاطبین شده است. بالاخص استفاده از گلزار بو طراحی دکور شیک آن رای جذب مخاطب بسیار هوشمندانه بوده است. هر چه می خواهید بگویید بنده از طرح سوالاتی که به شکل غیرمستقیم و در لفافه در این مسابقه مطرح می شوند و اهداف ایدولوژیک مدیران را پی گیری می کنند لذت می برم چون قبل از هر چیز حاکی از درایت و حرفه ای گری مسئولین در امر برنامه سازی و القای عقاید به شکلی زندانه است.
- صداوسیما هم از مخالفین احمق برای نشان دادن آزادی بخوبی استفاده می برد
- حذف فردوسی پور برخلاف نظر همه بسیار حرفه ای بود چون جنس مخالفت هایی از نوع مهران مدیری و رشیدپور – حتی در زمان قطع نمایشی برنامه های شان- با جنس مخاف خوانی های ظربف و اصولی عادل فردوسی پور زمین تا آسمان فرق داشت و جالب اینکه صدا و سیما به مدد نگاه حرفه ای و جدیدش بعد از بیست سال به این مسئله پی برد و برنامه را بدرستی قطع کرد.
- استفاده از مهره هایی بعنوان قهرمانان اعتراض و خط شکن مانند مهران مدیری ؛ رامبد جوان ؛ رشیدپور ؛ احسان علیخانی و علی ضیا با ظاهری موجه و البته بی خطر بسیار حساب شده بوده ؛ آنها هم چهره های مثبت و نسبتا باهوشی دارند و هم تحت اختیارند و در مواقع مظلوم نمایی هم ترجیح می دهند با زیرکی جواب منتقدان را ندهند. چون رامبد حمله منتقدان را به حسادت و عدم موفقیت آنها در زندگی منتسب می کند و مهران مدیری هم معتقد است هر چقدر بخواهد بیشتر توضیح بدهد بدتر است ! می بیند چقدر صداو سیما و عواملش به درجه ای از بلوغ در فریب مخاطب رسیده اند؟ این را مقایسه کنید با چندین سال قبل و نحوه برنامه سازی و برخورد با مخالفان ...
به هر تقدیر این حرکت باعث می شود ما هم به حرفه ای شدن آن امیدوار شویم.