راهکار نخست، از آنِ خودمداران و خودشیفتگانی است که ویژگیهای آنان عبارت است از:
- وزن و اندازۀ خویشتن را در نظام هستی نمیدانند،
- توّهمِ همهتوانی دارند، و
- دست از «باید» و «نباید» و «چرا» برنمیدارند.
اینان مخاطب مولانا هستند که «ستیزه میکنی با خود کز این پس من چنین باشم / زِ استیزه چه بربندی؟ قضا را بنگر ای کودن». نتیجه هم روشن است، ایستادگیِ غیر واقعبینانه مقابل جریانِ جاریِ زندگی، مسببِ آسیبهای روانی است.
اما باورمندان و حکیمانی هم هستند که:
- هستی برایشان معنادار است،
- سودای الوهیت ندارند و به تأثیرگذاری محدود خود بر زندگی واقفاند،
- به وجود «غیرقابل تغییر»ها در زندگی باور دارند و میپذیرند که «زِ حُکم تیغ قضا سر نمیتوان پیچید»،
- بهرغم راززُدایی از جهان در قرن اخیر، زندگی را همچنان رازآلود میپندارند،
- آگاهاند که «عقل و عاقل را قضا احمق کند» و انتظار محدودی از «عقل» دارند،
- چونوچرا نمیکنند و نجوای درونشان در بزنگاهِ حیرانی این است که «کم فضولی کُن تو در کار قدر»،
- خدا را در «نشدن»ها مییابند(۱)،
- باور دارند که در «دیگِ پُرجوش جهان»، «درمان نبود الّا رضا»، و
- میکوشند «پذیرش» acceptance را در خود تقویت کنند.
این مفهوم به همراه «ذهنآگاهی» Mindfulness مبنای موج سوم درمانهای شناختی-رفتاری Cognitive Behavioral Therapy یا CBT در روانشناسی است. پذیرش، بهرسمیت شناختنِ رخدادها و پدیدههاست، بهگونهای که البته گاه دلخواهِ ما نیست. پذیرش یعنی «اگر واقعیت پدیدهها را بپذیریم، آنگاه توان کاربستِ خرد را داریم».
البته ظاهراً «پذیرش» ریشههای کُهنی دارد و اکنون در بازخوانیِ میراث عصر سنّت، غبارروبی و «گیتیانه»شده(۲) و با ادبیات و مبانی دنیای جدید ارائه میشود.
قضاء الهی در جوشنکبیر
در راز و نیازها و نیایشهایِ اولیاء الهی شیوۀ باورمندانۀ مواجهه با هستی و زیستن بیان شده است. جوشن کبیر(۳) بهمثابۀ اکسیر روئینتنیِ روان، یکی از این نیایشهاست که در آن هزار صفت پروردگار آمده است و یادآوری این اوصاف سبب دلآرامی و بیبیمشدن است.
یکی از آموزههای این دعا «قضاء الهی» و همنشینِ آن «پذیرش» است:
- ای که بندگان توان برگرداندن حُکمش را ندارند (یَا مَنْ لا تَرُدُّ الْعِبَادُ قَضَاءَهُ/ فراز پنجاهوپنجم)،
- ای آنکه رأیش را بازگردانندهای نیست (یَا مَنْ لا رَادَّ لِقَضَائِهِ/ فراز شصتوهفتم)،
- ای آنکه حُکمش «شدنی» است (یَا مَنْ قَضَاؤُهُ کَائِنٌ/ فراز نودوهشتم) و
- ای آن که در حُکمش کسی را شریک نساخت (یَا مَنْ لا یُشْرِکُ فِی حُکْمِهِ أَحَداً/ فراز هشتادوچهارم).
قضاء الهی یعنی آنچه رخدادنی است، دگرگون در آن راه ندارد، همان حکمتِ پروردگار است و رحمتِ واسعۀ (رحمانیّه) خداوند. این حُکم را پروردگاری رقم زده است که نیکخواه بندگان است. پذیرشِ حُکم و قضاء الهی همراه با «شکیبایی» و پرهیز از «زاری و بیتابی»، شرایط را برای تماشاگری و ژرفاندیشی فراهم میآورد.
آسیبِ باوری سازنده
تبیین قضا و قدر از دشوارترین موضوعات فلسفی و کلامی است. اما از دیرباز خردمندان و دانایان دستِ کم بر سر این موضوع توافق دارند که اموری در این عالم وجود دارد که بیرون از عرصۀ اختیار آدمی است، دگرگون نمیشود و غیرقابل تغییر است. با این اوصاف، پذیرش، بیعملی، خمودگی و اظهار ناتوانی نیست. به بیان دیگر، باور به قضاء الهی نفیکنندۀ اختیار نیست.
سرانجام باید گفت:
خرسند به فرمان قضا باش که این تیغ
غیر از سرِ تسلیم، سپر هیچ ندارد
(صائب تبریزی)
پ.ن:
۱ - امیرالمؤمنین(ع): خداوند را در فسخشدن تصمیمها، گشودهشدن گرهها و نقض ارادهها شناختم؛ عرفتُالله بِفَسخِالعَزائم و حَلّالعُقود و نَقضِالهِمَم.
۲ - Secular
۳ - «جوشن کبیر؛ نیایشی برای رویینتنی روان» سال گذشته منتشر شد.