به پیشنهاد او در گروه اندیشه خبرآنلاین «مشاهداتی از تربیت فرزندان در دو خانواده مذهبی؛ کجای کار اشتباه است؟» را خواندم و وقتی به بند پنجم از توصیف شرایط تربیتی شِش جوان (هر شش نفر از مدارسی که در آن درس خواندهاند راضی نیستند و اکراه دارند که در جمعهای عمومی اعلام کنند در مدرسه خاص مذهبی تحصیل کردهاند) رسیدم، یاد پیشبینی یک روانشناس در دهۀ هفتاد افتادم.
آن زمان بسیار از والدینِ مذهبی علاقمند بودند یک نابغۀ قرآنی! مانند محمّدحسین طباطبایی در میان فرزندانِ خانواده داشته باشند. معمولاً بر اساس متغیّر سن، قرعه به نام کوچکترین فرزندان خانواده میافتاد و نخستین و سادهترین کار هم خرید عرقچین و عبایی به سایز کودک بود و فرستادن او به مراکز نوپدیدی به نام «مهد قرآنی».
کسانی با مجوز یا بدون مجوز اقدام به تأسیس این مراکز کرده بودند و زورِ نظارتِ متولیان تعلیموتربیت هم به آنان نمیرسید؛ چراکه انتقاد به آنان مقابله با دین و قرآن تلقّی میشد.
آن روانشناس که از این مراکز بازدید کرده بود و در زمینۀ آسیبهای اجتماعی هم مسؤولیت دولتی داشت، میگفت: من مرده و شما زنده، این مهدها محل پرورش جوانان دینستیز فردا و در بهترین شرایط نسل دینگریز آینده است.
او از منظر روانشناسی بهشدّت نسبت به ماهیت، ایده و اجرای این مهدها انتقاد داشت؛ به فضا (حتی جنس کفپوش و رنگِ درودیوار و ابعاد)، مربّی، نوع آموزش و الزام به یادسپاری کلمات بعضاً دشوار و نامأنوسی که کودک متوجّه آنها نیست، و ... همگی را سببساز دینگریزی میدانست.
آن کودکان امروز در دهۀ سوم زندگی خود هستند، اما کسی پژوهش نکرده که دریابد پیامد حضور آنان در مهدهای قرآنی (به عنوان یک پروژۀ ملّی) چه بوده است؟ چگونه آن موج ایجاد شد و مستند دینی، قرآنی، روایی و تاریخی ارائه شده برای چنین آموزشی (مشخصاً حفظ قرآن) به کودکان چه بود؟ خانوادههایی که دیروز اصرار داشتند کودکِ حافظ قرآن داشته باشند، امروز از اقدام خود دفاع میکنند یا پشیمان هستند؟ پدرمادرهایی که میخواستند فرزندانی متفاوت داشته باشند، چه ویژگی مشترک شخصیتی داشتند؟ آیا آن مهدها نسل ویژهای تربیت کرد؟ چرا تأسیس آن مهدها مانند سایر «مُد»های اجتماعی آمد و رفت و تداوم نداشت؟ محمدحسین طباطبایی (متولّد 1369) که اکنون 29 ساله است چه تمایزی با سایر طلابِ همسنوسال خود در حوزه دارد؟
* شگفتانگیزتر آنکه در سایت «حوزه» ذیل تفسیر حدیثی از رسول اکرم(ص) [الوَلَدُ سَیدٌ سَبعَ سِنینَ وَ عَبدٌ سَبعَ سِنینَ وَ وَزیرٌ سَبعَ سِنینَ؛ فرزند، هفت سال سیّد/مولی (دورات سیادت)، هفت سال بنده، و هفت سال وزیر است]، میخوانیم: از نظر روانشناسان، کودک از دو سالگی، از تمرکز طولانی در مسائل گریزان است و فوقالعاده به دنبال تنوعطلبی و آزادیخواهی است. ... آزادی کودک در هفت سال اول زندگی به معنی رهاکردن او، دادن اجازۀ انجام اعمال مخاطرهآمیز یا خلاف ادب و بیتفاوتی نسبت به رفتارهای نادرست نیست، بلکه یعنی او را نباید تحت فشار قرارداد یا کاری را که از توانش خارج است، به او سپرد.