در این که فضای سیاسی ایران دوقطبی است و سال هاست که قریب به اتفاق مردم نه از سر اختیار که از سر اضطرار در انتخابات شرکت می کنند و نه از سر عشق به نامزدشان که از فرط نفرت از رقیب رایشان را به صندوق می ریزند هیچ شکی نیست.

بلا تشبیه مردم از ترس عقرب جراره به مار غاشیه پناه می برند. یک نسخه تکراری که بالاخره روزی به حکم: عادت به هر دوا که کنی بی اثر شود، کارکردش را از دست خواهد داد. اما فعلا همین هست که هست. البته گاهی مردم آن قدر به تنگ می آیند که دیگر برایشان تفاوت نمی کند چه کسی از گرده آنان بالا رفته است:
بر بام کیست؟ هر که، تفاوت نمی کند
ای کاش گرده من و تو نردبان نبود
مردم به این جا که می رسند در کوچه آنان که در شرایط عادی هیچ شانسی برای انتخاب شدن ندارند عروسی برپا می شود. همین چند وقت پیش بود که یکی از همین بزرگواران فرموده بود: سرخوردگی مردم بزرگ ترین فرصت برای ماست! این دسته از سیاست بازان فقط در چنین شرایطی است که می توانند بر کرسی قدرت تکیه بزنند. آن ها خوب می دانند همین که اکثریت مردم تصمیم بگیرند شناسنامه هایشان را از توی کمد بیرون بیاورند و روز رای گیری از خانه بیرون بزنند کارشان تمام است. پس تا جایی که می توانند باید مردم را ناامید کنند. خب تا این جای کار باید به آن ها تبریک گفت. مردم به اندازه کافی ناامیدند. بر اثر تلاش آن ها و یا عملکرد منتخبان مردم خیلی مهم نیست. مهم این است که مردم ناامیدند. این وسط فقط یک مشکل جدی وجود دارد. طرفداران این بزرگوارانی که هر شب خواب بالا رفتن از گرده من و شما را می بینند بی وقفه و  مجدانه در پی ایفای نقش عقرب جراره هستند. کافی است چند دقیقه ای در فضای مجازی پرسه بزنید و ببینید آن دکتر خودخوانده با رگ های متورم و دهان کف کرده و چشمان از حدقه بیرون زده رئیس جمهور و وزرایش را جاسوس خطاب می کند. یا ببینید آن روزنامه متهتک تیتری زده علیه تلاش آشتی جویانه دستگاه دیپلماسی کشور که صدرحمت به ادبیات اراذل و اوباش اجاره ای!

من خیلی اهل توهم توطئه نیستم و به همین دلیل تحلیل بعضی از عزیزان را که معتقدند این دوستان خودارزشی پندار همدست رقبایشان هستند نمی توانم باور کنم. اما این مقدار ساده لوحی را هم نمی توانم باور کنم. آدمیزاد حتی اگر مومن نباشد از یک سوراخ پنجاه بار که گزیده نمی شود. نمی توان یک عمر گفت ما مکلف به انجام تکلیفیم اما هربار نتیجه آن تکلیف چیز فاجعه باری باشد. بعد از پنجاه بار افتضاح بالا آوردن بد نیست آدمیزاد یک بار هم که شده عقل نداشته اش را به کار بیندازد و در اصل آن چه تکلیفش می پندارد قدری تامل کند. مخلص کلام این که: دوستان دلواپس خودارزشی پندار! اگر حقیقتا از رقبای سیاسی تان به ستوه آمده اید و قصد دارید از ناامیدی مردم نهایت استفاده را ببرید چند صباحی دندان صبر بر جگر سوخته بخایید و آن دهان مبارک را ببندید. تنها چاره شما برای رسیدن به قدرت سکوت است.

۴۱۴۱

منبع: خبرآنلاین