با دو تن از همرزمانم جمعی گردان بهداری لشگر ١٤ امام حسین روزها در حال کندن زمین و پر کردن گونی برای استحکام جداره و بام پست امداد در حال احداث بودیم. فردای روزی که عملیات احداث پست امداد به فرجام رسید و ما منتظر رسیدن تجهیزات درمانی از مقر لشگرمان در شهرک دارخویین بودیم، دو فروند هواپیمای میگ عراقی با بمباران مواضع ما، لو رفتن محل عملیات پیش رویمان را به رخ کشیدند.
من رو به همرزم اکبر نظارتی که کارگر یکی از گزسازیهای مشهور اصفهان بود، گفتم عملیات لو رفته و انجام نمیشود. دو شب بعد از حمله هوایی عراق، یکی دو ساعت پس از اذان مغرب، ناگاه یک دسته نیروی رزمنده به داخل سنگر کوچک ما هجوم آوردند تا قدری بیاسایند و برای اجرای عملیات کربلای چهار با گذر از رودخانه خروشان شط العرب به آن سوی کرانه غربی شط العرب بروند و به جای پایی برای ادامه عملیات به منظور فتح بصره دست یابند. ما به اندازه کافی برای مهمانانمان شام نداشتیم. ناگزیر گونی کمپوتهای ذخیره را با دو دربازکن به میان رزمندگان گردان پیاده که مهمانمان بودند آوردیم و آنان هر یک با خوردن یک یا دو قوطی کمپوت سیر شدند. دسته گردان پیاده یکی دو ساعت بعد به دستور فرمانده گردانشان ما را به سوی آبهای خروشان شط العرب ترک کردند.
محل استقرار ما در کرانه شرقی شط العرب در نزدیکی جزیره مینو بود. وقتی برای فریضه صبح بیدار و از سنگر بیرون آمدیم هوای مهآلود با حجم زیادی از تجهیزات و ماشینآلات نظامی نظیر دولول ضدهوایی بیستوسه، زرهپوش و دو تانک چیفتن در میان نخلها، صحنه طراحی شده عجیب و حیرتآوری شبیه فیلمهای جنگ دوم جهانی را پیش چشمم به نمایش گذاشته بود. درکمتر از یک ساعت بعد که هوا گرگ و میش شد تعداد زیادی مجروح به پست امدادمان آورده شدند که عمدتا با گلوله تیربار مورد اصابت قرار گرفته بودند. مجروحان از شکست عملیات و حجم بالای شهدا میگفتند. برخی از آنان از غرق شدن غواصان و اینکه عراقیها آماده و منتظر قتل عامشان بودند با تلخی و جاری شدن اشک چشمشان یاد میکردند. عملیات یک روز بعد متوقف شد.
در این عملیات سیزده تن از خانواده ما (هاشمی، شاه آبادی، ابوشهاب و محبوبی) در جبهه حضور داشتند و به قانون احتمالات امکان مصدوم یا شهیدشدن این تعداد از خانوادهمان بالاتر میرفت. بله، پیشبینیام درست از آب درآمده بود، پسرعمویم شهید و پسرخاله و پسرداییام مجروح شدند. ما تا ده روز بعد در همان پست امداد ماندیم. تلخی شکست و نظارهگری انبوه مجروحان و خلوتی منطقه عملیاتی از رزمندگان، موجبات یاس و سرخوردگی مرا فراهم کرده بود.
۲۵۸۲۵۸