نگارنده این بختیاری را داشت که در 7 سال گذشته به تناوب به محضر استاد ایرج افشار میرسید و هم ایشان بود که همانند معلمی بزرگ به استاد عنایت الله مجیدی(ریئس کتابخانه مرکز دائره المعارف بزرگ اسلامی ) معرفیام کرد تا بتوانم برای نگارش کتابم(روح الله خالقی) از منابع ارزشمند آن مکان فرهنگی بهره ببرم.
این آشنایی سبب میشد تا هر از چند گاه و در مسیر منزل تماسی با استاد بگیرم و اگر فرصتی داشتند از محضرشان در منزل قدیمی و باصفای کوچه سرو(بالاتر از تقاطع کامرانیه و فرمانیه) بهرهمند شوم.
این توفیق سبب میشد تا استاد گاه نکاتی را از سیره و زیست فرهنگی خود بیان کند که از شخصیت محکم و استوار ایشان در مواجهه با برخی آزمونها خبر میداد. شخصیتی که در کوره حوادث زندگی ذوب شده و سرد و گرم روزگار را چشیده و حاصل آن فولاد آبدیدهای شد به نام ایرج افشار که به دلیل شرافت ذاتی و صافی اعتقادی ویژه خود، نقاب از روی هر دروغ و ناراستی بر میگرفت.
نگارنده بارها و بارها به صراحت و صداقت کم نظیر آن زنده یاد غبطه میخورد و به دلیل آن که نبود صداقت و صراحت در زیست بوم فرهنگی و سیاسی ایران کنونی را از جمله مسائل مبتلابه فرهنگی -اخلاقی میداند ،معتقد است که این گونه تجربیات میتواند تلنگری هر چند خرد باشد به وجدان اخلاقی ما که با برخورد صریح و صادقانه چگونه میتوان از حیثیت و شخصیت و کارنامه فرهنگی خود دفاع کرد.
خاطره استاد افشار که روز 25 خرداد بیان کردو همان روز آن را نوشتم، به سالهای پایانی جنگ باز میگردد و وضعیت بررسی و ممیزی و دادن مجوز به مطبوعات و نشریات که به گفته آقای افشار باید مجوز را شماره به شماره تمدید و به قولشان، «تنفیذ میکردند و مسئول این کارها هم در ارشاد فردی بود به نام آقای «ز» که روزی از تعویقهای مکرر انها به جان آمدم و به دفتر ارشاد رفتم و در نهایت گفتند که شنبه بیا. شنبه رفتم و وقتی وارد اتاق شدم سلام کردم. آقای ز در حال خواندن روزنامه و رسیدن به امورات دیگر بود و به گونه ای هم رفتار کرد که گویی مرا به حساب هم نمی آورد و طوری هم نشسته بود که گویی من را ندیده است. دوباره سلام کردم. سرش را بلند کرد و نگاهی به من کرد و گفت:خیلی عجله دارید؟ پاسخ دادم: من زندگی و وقتم را طوری تنظیم می کنم که به موقع برسم و سر وقتی که شما برای پاسخ به من تعیین کردید به اینجا آمدم و فکر می کنم الان شما هم باید زمانی را که اختصاص به ارباب رجوع داده اید ،صرف پاسخ به سوال و مشکل من بکنید.
وقتی این سخنان را شنید مقداری دست و پایش را جمع کرد و سپس به پوشه بزرگی اشاره کرد و گفت:شماپرونده به این بزرگی دارید و پوشه را باز کرد و گفت:اینجا نوشته که شما ماسون بوده اید؟!
گفتم اگر شما زحمتی به خودتان میدادید و این پرونده را دقیق مطالعه میکردید در مییافتید که من به هیچ دسته و باند و گروهی تعلق نداشته و ندارم و این مسئله هم با توضیحات آقای خسرو شاهی(حجت الاسلام دکتر هادی)حل و پرونده بسته و سوء تفاهمات برطرف شد.
بعد که دید از هیچ طریقی نمیتواند گزکی از من بگیرد بند کرد به این مسئله که شما با تحکیمکنندگان رژیم پهلوی همکاری می کنید و مدام از انها مطلب میزنید. پاسخ دادم:قبل از انقلاب که نشریه منتشر میکردیم اگر قرار بود از کسی مطلبی نزنیم سازمان امنیت نامش را به ما اعلام میکردند و ما تکلیف خودمان را میدانستیم که از چه کسی نباید مطلب و نوشته درج کنیم. اما تا به امروز که من خدمت شما نشستهام چیزی و فهرستی به ما اعلام نکردهاند که از چه کسی مطلب بزنیم و از چه کسی مطلب نزنیم. من هم که کف دست بو نکردهام که بفهمم منظور شما چه کسانیاند؟
سپس گیر داد به اسم و رسم و شیوه کاری نشریه و گفت: اسم نشریه شما آینده است در حالی که عمده مطالب منتشر شده تاریخی و مربوط به گذشته است و از گذشته مینویسید که من هم گفتم اگر اینجوری بخواهید محاسبه کنید نام روزنامه کیهان هم با مشیاش نمیخواند که به جای آنکه درباره کیهان و آسمان و اجرام سماوی بنویسد، مدام به من و امثال من یک لاقبا بند میکند و گیر میدهد.