ابوالفضل خدائی: پس از عادی سازی روابط امارات با اسرائیل، حالا بحرین نیز به این توافق به ظاهر صلح پیوسته است. توافقی که کاملا حقوق فلسطینی ها پس از سالها مبارزه با رژیم اشغالگر در آن نادیده انگاشته شد. به نظر میرسد که پس از بحرین عربستان نیز به این جمع بپیوندد. با اینحال فارغ از نفوذ اسرائیل به کشورهای حاشیه خلیج فارس، اینکه چرا دمینو وار عرب های منطقه برای صلح با اسرائیل تقلا می کنند، سوال بزرگی را مطرح کند که چه اتفاقی در کشورهای عربی رخ داده و آنها به دنبال چه هستند؟ و هدف آنها از این توافق عجولانه و خالی از منطق چیست؟ دکتر محمد مسجدجامعی کارشناس ارشد جهان عرب، سفیر اسبق کشورمان در مراکش و واتیکان، در گفتگو با خبرآنلاین، صلح اسرائیل با کشورهای عربی را آسیب شناسی کرده و تبعات آن را از لحاظ ایدئولوژیک و مسائل سیاسی و امنیتی تشریح کرده است که در ادامه مشروح آن را می خوانید:
خبرآنلاین: در طول دهههای گذشته چه تحولاتی در شیخنشین ها و خصوصا امارات رخ داده که آنها را به سمت عادیسازی روابط و در نهایت توافق با اسرائیل سوق داده است؟
این هم سوال مهمی است و هم بخشی از واقعیت است؛ به این معنی که تحولات بزرگی در مجموع جهان عرب اتفاق افتاده است. اما تحولاتی که در شیخ نشینها یعنی کشورهای شورای همکاری خلیج فارس (از عربستان گرفته تا عمان) رخ داده با تحولاتی که در سایر کشورهای عربی رخ داده، دو نوع متفاوت است. بنابراین هم شاهد تحولات مهمی در مجموع کشورهای عربی هستیم از اواخر دهه 1970، و هم شاهد تحولات مهمتری در کشورهای شورای همکاری خلیج فارس، که بیان کامل این تحولات به درازا میکشد.
نقطه عطف در کشورهای شورای همکاری، عمدتا به شکست سنگین صدام در طی اشغال کویت مربوط میشود. بسیاری از کشورهای منطقه این تصور را نداشتند که صدام به این کیفیت شکست بخورد. از این نقطه تحولات هم در سیاست داخلی و هم در سیاست خارجی آغاز میشود. به تدریج این کشورها تصمیم گرفتند از فضای بستهی آکنده از رفاه و ولخرجی و اسراف خود درآیند. در این میان غربیها در مورد مسئله فلسطین که در آن دوران دغدغه مشترک اعراب بود، به اقداماتی دست زدند که شاید مهمترین آنها کنفرانس اسلو و بعد از آن کنفرانس مادرید و سپس کنفرانس کمپ دیوید در دهه 90 بود. این اقدامات نوعی نرمش در اعراب و نیز فلسطینیها را موجب شد. این ابتکارها و بهویژه فشارهای امریکا، پس از حادثه 11 سپتامبر زمینههای نوعی انفتاح فرهنگی و تا حدودی اجتماعی را در این کشورها فراهم آورد. اولین کشور قطر بود که منجر به خلع امیر آن در سال 1995 توسط فرزندش حمد شد. قطر سیاست باز و فعالی را در پیش گرفت و مایل بود در تحولات خصوصا منطقهای حضور فعالی داشته باشد و از ابزارهای مختلف استفاده کرد که مهمترینش کانال الجزیره است. در آن زمان قطر مدافع رابطه انسانی و غیر سیاسی با اسرائیل بود. در این راستا به دفتر بازرگانی اسرائیل، اجازه فعالیت داد و اسرائیلیها نیز استقبال کردند و برای نمونه به خبرنگاران الجزیره اجازه ورود به اسرائیل را دادند. بنابراین دریچه جدیدی به سوی اسرائیل باز شد. رابطه مصر و اسرائیل نیز از اواخر 1970 رسمی شد و پس از آن در سال 1994 رابطه با اردن آغاز گردید. بنابراین زمینه فکری ایجاد رابطه از همان سالهای دهه 90 شکل گرفت و ریشه یافت.
البته امارات مدتهاست که در پی داشتن رابطه با اسرائیل است. سیاست جدید و ضمنا نامفهوم این کشور مبنی بر مداخله در امور کشورهای مختلف و مقابله تمام عیار با گرایشهای متاثر از بهار عربی و نیز ترکیه و اخوان المسلمین و بطورکلی هرنوع اندیشه ترقیخواهانه، این اراده را تشدید کرد. بگونهای تعجبانگیز امارات در موضوع شرق مدیترانه در کنار یونان و متحدان اروپایی یونان قرارگرفت. که به گفته یکی از دوستان هلندیام که متخصص مسائل اعراب است، بهکلی برای اروپائیها نامفهوم و تعجبانگیز است. این همه بدون داشتن رابطه با اسرائیل و نیز امریکا نمیتواند شکل بگیرد و لازمه داشتن رابطه فعال با امریکا درحال حاضر، داشتن رابطه نزدیک و صمیمانه با اسرائیل است. مضافا که آنها مایلند از اسرائیل در دریای سرخ و نیز مقابله با حوثیها کمک بگیرند.
خبرآنلاین: از دیدگاه شما دلایل اصلی این توافق چه مسائلی می تواند باشد و تا چه میزان این دلایل متوجه مسایل خارجی است؟
این توافق در یک برآورد بیطرفانه دو علت اساسی دارد.بخشی خارجی و بخشی داخلی است.بخش خارجی هم دو علت دارد که یکی مربوط به ترامپ است و نزدیک شدن انتخابات ریاست جمهوری امریکا.ترامپ به دلیل کرونا پرونده اقتصادی خوبی ندارد( اگر کرونا اتفاق نمی افتاد می توان گفت پرونده اقتصادی او مثبت و بلکه بسیار مثبت بود) و دیگری مربوط به پرونده منفی او در باب کرونا است؛ بیشترین آمار تلفات و ابتلا در امریکاست و به این مساله داستان جورج فلوید را اضافه کنید و تظاهرات سنگینی که بهدنبال آورد. در این شرایط ترامپ نیاز به پرونده مثبتی دارد و این پرونده مثبت با توجه به این نکته که اکثریت قریب به اتفاق طرفداران او، اونجلیکالها هستند، به اسرائیل مربوط میشود. چراکه مسیحیان اونجلیکال بیش از یهودی ها به تجمع یهودیان در فلسطین و کمک به اسرائیل حساسیت دارند. ترامپ چندی پیش، ابراز شگفتی کرد که اونجلیکال ها بیش از یهودیان از انتقال پایتختی به بیت المقدس، شاد و هیجانزده شدند. بنابراین هر عاملی که در افکار عمومی امریکاییها به اسرائیل کمک کند به حساب ترامپ گذاشته میشود. برقراری رابطه بین امارات و اسرائیل، همچون ضرورت بدگویی و ناسزاگویی به چین و اینکه او آنها را کنترل خواهد کرد، برای او حیاتی است و با تعجب می بینیم که برقراری رابطه را او اعلام میکند و گویا او و نزدیکان او هستند که پردازش امور مقدماتی و اجرایی این جریان را در دست دارند. البته مطلوب شیخنشینها نیز پیروزی ترامپ است.
بخش دیگر به موقعیت نتانیاهو برمیگردد. پیش از این داستان، تظاهرات بزرگی که از جمله پرشمارترین تظاهرات در داخل اسرائیل بود، علیه او اتفاق افتاد و او را به رشوهگیری و فساد متهم کردند و خواستار کنارهگیری او از قدرت شدند. این رابطه و مسائل دیگری که در زمینه برقراری رابطه با کشورهای دیگر عربی بیان شد، فضای تنفسی مهمی را برای نتانیاهو فراهم کرد. عوامل خارجی دیگری نیز در این جریان دخالت داشتند که در اینجا بدان نمی پردازم.
آیا ترامپ بجز اهداف انتخاباتی خود و مسائل داخلی امریکا، سیاست پایدار و بلندمدتی هم در منطقه دنبال میکند؟ و آیا این سیاست با عملکرد اسرائیل و در رأس آن نتانیاهو در یک راستا است؟
به نظر می آید سیاست خاورمیانهای ترامپ بدون پشتوانه علمی و استراتژیک است.او صرفا منافع خود را میبیند و میخواهد به هر قیمتی برنده انتخابات شود. درمورد نتانیاهو داستان متفاوت است. او شخصا دنبال فرار از محاکمه و سایر مشکلات داخلی است، اما قابل انکار نیست اقدامات او در چارچوب برنامههای بلند مدت اسرائیل است، لذا مخالفانش هم در این موارد با او موافق هستند. به لحاظ تفکرات استراتژیکی اصولا نتانیاهو با ترامپ قابل مقایسه نیست.
نکته مهم «عرب شناسی» دقیق و عمیق و «به روز» اسرائیلیهاست و گویا در این زمینه گوی سبقت را حتی از انگلیسیها ربودهاند. انگلیسیها در طی قرن نوزدهم و نیمه اول قرن بیستم، بهترینها در شناخت اعراب بودند. اسرائیلیها در حال حاضر چنین هستند. تک تک کشورهای عربی و شخصیتهای عربی را به خوبی و با دقت می شناسند.این نکته از موضعگیریهای این کشور و توییت های شخص نتانیاهو و شخصیتهای دیگر و حتی خبرنگاران اسرائیلی برمیآید. آنان حتی روند تحولات فکری و اجتماعی و سیاسی اعراب را می شناسند. برای نمونه بدون آنکه در مورد افشای رابطههای پنهانیشان با کشورهای مختلف عربی عجله کنند، به گونهای غیر مستقیم و در زمان مناسب آن را بیان میکنند و میدانند با هرکسی و هر کشوری چگونه صحبت و حتی مجامله کنند.آنان درطول تاریخ هفتاد سالهشان هیچگاه تا بدین پایه با مسائل ریز و درشت اعراب و تعارفات و پنهانکاریهایشان آشنا نبودند و میدانند از کدامین مشکلات داخلی رنج میبرند و چرا نمیتوانند منویات خود را بروز دهند و اصولا به اسرائیل چگونه مینگرند.
اهداف و دلایل ناظر بر مسائل داخلی شیخ نشینها را نیز بفرمایید.
اولا بسیاری از این کشورهای شش گانه (اعضاء شورای همکاری خلیج فارس) با اسرائیل (همانگونه که خود نتانیاهو می گوید) رابطه داشتهاند اما آن را علنی نمیکردند. نکته دوم اینکه این شش کشور، خصوصا امارات و عربستان در مرحلهای جدید از تحول تاریخی خود قرار دارند. نسل پیشین (دوران زاید و ملک عبدالله و پیش از اینها) ترجیح میدادند برخوردی مستقیم با مسایل و مشکلات نداشته باشند و زندگی آرام و آکنده از رفاه و ثروت خود را حفظ کنند؛ سیاست کلی آنها به نوعی فرار از مشکل و پاک کردن صورت مسئله بود، حتی اگر هزینه مالی زیادی داشته باشد؛ اما در حال حاضر، بویژه در دهه اخیر و خصوصا پس از انقلاب های عربی، قدرت بدستان جدید، خواهان حضوری فعال در تحولات منطقه ای و بلکه فرامنطقهای هستند و برخلاف نسل گذشته میخواهند با مسایل مختلف درگیر شوند. پیش از این اگر دخالتی از جانب این کشورها بود، غیر مستقیم و محرمانه بود، مانند پرداخت پول و اسلحه و ارائه خدمات لجستیکی که اوج آن در جریان کمک به گروههای جهادی در افغانستان و نیز طالبان دیده شد. اما در دهه اخیر تحولی در آنها روی داده و می خواهند نه تنها مستقیما با اینگونه مسایل درگیر شوند بلکه طرف این قضایا باشند. واقعیت در مورد امارات اینچنین است اگرچه ظرفیت این نوع سیاست یعنی سیاست مداخلهجویانه را، ندارد. مانند قضایای یمن، لیبی، جیبوتی، سودان و بعد سوریه و حتی شمال افریقا که موجب گله آنها و حتی تونس و الجزایر و کشور محافظه کاری مانند مراکش شد. بنابراین شاهد انتخاب رویکرد سیاسی جدیدی هستیم که درسخنان خود اسرائیل را متحد بزرگشان معرفی میکنند که آینده از آن آنهاست و آنان را از خطر ایران حفظ میکند. حالت افراطی آن را در مقاله سفیر امارات در امریکا، یوسف العتیبی، که به زبان عبری که در روزنامه یدعوت آحارنوت، نوشته است میبینیم که میگوید ما و اسرائیل به عنوان دو کشور مجهز به تجهیزات نظامی مدرن میتوانیم برای ثبات و ارامش منطقه همکاری کنیم. آنها به واقع خود را گم کردهاند و تصور میکنند به لحاظ نظامی همپایه اسرائیل هستند. این تصور سادهلوحانه و بدویانه می اندیشد که قدرت به معنای داشتن تجهیزات مدرن نظامی است و بخش اصلی را که داشتن زیرساختهای لازم برای استفاده از این تجهیزات است را فراموش میکند. اعم از ظرفیتهای پرسنلی تا ظرفیتهای تکنولوژیکی و ستادی.
این توافق صورت گرفته تا چه حد می تواند در پیشبرد اهداف طرفین و همچنین معادلات منطقه ای تاثیرگذار باشد؟
نکته این است که این توافق با وساطت امریکایی ها صورت گرفت و بیشترین سود را دو شخص ترامپ و نتانیاهو میبرند.برای این دو، اصل این است که رابطه این دو کشور برقرار شود؛ و این تماما به نفع اسرائیل است. انتقاد و نگاه مخالفی هم در داخل اسرائیل، حتی از جانب احزاب مخالف وجود ندارد. اما موضوع این است که این جریان تا چه مقدار می تواند به نفع امارات باشد. در اینها نوعی خاماندیشی و هولزدگی غیر قابل فهم، وجود دارد. این عجله داشتن در برقراری رابطه خیلی عجیب است. فردای اعلام توافق، وزرای دفاع دو کشور با یکدیگر وارد مذاکره شدند. زمانی که بین دو کشور رابطه برقرار می شود آخرین بخشی که طرفین باهم مذاکره می کنند بخش های امنیتی و نظامی است نه اولین ها. البته گفته شد که در مورد مسایل بهداشتی و کرونا و بخش های تجاری هم می خواهند وارد مذاکره شوند ولی اصل برای آنها همان همکاری امنیتی و نظامی و تا حدودی اقتصادی است.
آنها علیرغم تمامی تجهیزات مدرن، جنگی را که قرار بود در طی دو هفته تمام شود، بعد از گذشت پنج سال هنوز هم پایان ندادهاند. حال آنکه طرف آنان، یعنی حوثیها، فاقد حداقل امکانات نظامی و حتی معیشتی هستند.
براساس سندی که چند روز پیشتر به عنوان بنود توافق طرفین، منتشر شد تمامی مداخل ورودی و خروجی امارات، از بنادر گرفته تا مرزهای زمینی و فرودگاهها، در اختیار اسرائیل خواهد بود. حتی حسابهای بانکی، آدرس منازل دیپلمات های اماراتی در خارج از کشور، حقوقشان و آدرس اینترنتی و تلفنهایشان نیز در اختیار اسرائیل قرار می گیرد. البته معلوم نیست بندهای این سند افشا شده، تا چه میزان معتبر است ولی نوع ارتباطی که می خواهند باهم داشته باشند از جانب امارات خیلی عجولانه و بلکه غیر قابل درک است. نه در مورد مصر چنین بود و نه در مورد اردن. واقع این است این مسایل برای کشورهای اطراف، بویژه برای قطر و کویت مشکلات زیادی را ایجاد می کند و از طریق قطر ترکیه را نیز تحت تاثیر قرار خواهد داد. در مورد بحرین نه چندان، به اعتبار اینکه بحرین در مجموعه امارات و عربستان است. اینکه این تاثیر تا چه مقدار باشد چندان قابل پیش بینی نیست زیرا صرفا متاثر از مسائل داخلی نیست، بویژه اگر ترامپ برنده انتخابات نشود.
ایران در این توافق تا چه اندازه تحت تاثیر قرار می گیرد؟
این بحث مفصل و مهمی است و محتاج صحبت جداگانهای است. قابل انکار نیست که ما با شرایط جدیدی مواجه شدهایم. تنها مسئله امارات نیست، کل منطقه جنوبی ما است. بههرحال ایران ظرفیتهای لازم برای دفاع از خود را داراست. علیرغم تمامی مشکلات این کشور ذاتا نیرومند است، خصوصا در مواقع بحرانی. این قدرت ناشی از واقعیت او است.
از نظر شما این رابطه تا چه اندازه میتواند پایدار باشد؟
اینکه این رابطه و توافق تا چه مقدار غیر شکننده باشد، قابل تامل است و قابل پیش بینی نیست؛ خصوصا که رژیم های حاکم در این منطقه یا سکوت کردند و یا محافظه کارانه موضع گرفتند. اما در داخل این کشورها، افکار عمومی و واقعیت های اجتماعی، تا انجا که من میدانم، هیچ یک در جهت تایید این توافق نیست. این نکته را با توجه به توئیتها و کامنتهای ذیل مقالات و گزارشها، میتوان دریافت. امارات هم نمیتواند تا بینهایت خود را منزوی و ایزوله کند و نسبت به واقعیتهای منطقهای و بطورکلی واقعیتهای عربی بیاعتنا باشد. کویت مدتها پس از آزادسازی گمان میگرد که میتواند خود را از مجموع اعراب جداکند و میگفت اصولا ما عرب نیستیم، بلکه کویتی هستیم، اما این جریان دیری نپایید. ضمن آنکه از نظر اماراتیها این جریان بیش از آنکه برقراری رابطه دو جانبه باشد، نوعی اتحاد استراتژیک است.
اصولا چنین اتحادی بین دو کشوری که یکی از درون نیرومند است و دیگری تصور میکند که نیرومند است، نمی تواند شکل بگیرد و در صورت شکلگیری، تماما به نفع طرف نیرومند تمام می شود. خصوصا اگر این دو از دو دین و تمدن و فرهنگ مختلف باشند. داستان قذافی و فریادهای قبل از سقوط او که میگفت "کجایند متحدان اروپایی ما که به ما کمک کنند"، فراموش نشود.
بنابراین به نظر شما این اتحاد به دلیل نابرابر بودن دو کشور عملا غیر ممکن است؟ آیا این نابرابری صرفا به دلیل عدم تساوی در قدرت است و یا عوامل درونی و بیرونی دیگری نیز دخالت دارند؟
این سوال به توضیح بیشتری نیاز دارد. اصولا سیاست اسرائیل در قبال کل اعراب، سیاست «مشت آهنین» است. این نکته را بارها نتانیاهو گفته است که با اعراب باید از موضع قدرت سخن گفت و عملا هم چنین میکند. در گذشته میگفتند «زمین در برابر صلح». یعنی زمینهای اشغالی را بازمیگردانیم، اگر با ما صلح کنید. امروز میگویند «صلح در برابر صلح». یعنی با شما صلح میکنیم اگر اراده صلح داشته باشید و در آینده خواهند گفت «صلح در برابر تسلیم». یعنی اگر مطیع ما باشید با شما صلح خواهیم کرد. حال ببینیم وضع در مورد امارات و شیخنشینهای دیگر چگونه است. اینان ذاتا کشورهایی شکننده هستند. ثبات آنها ناشی از مجامله و تعارف و باج دادن است. توان چندانی برای دفاع از خود ندارند. اساسا مسئله سلاح و تجهیزات نیست. چنانکه قدرت اسرائیل هم صرفا ناشی از اسلحه او نیست. بهترین نمونه سقوط کل کویت بود در طی چند ساعت در برابر ارتش صدام. مکرر از اساتید اروپایی شنیدهام که علت اصلی عدم عملیات گروههای تروریستی در این کشورها، باجی بود که به آنها میپرداختند. حال چگونه چنین رژیمهایی میتوانند با رژیمی که اصل برای او استفاده از «مشت آهنین» است، متحد شوند.
از دید اسرائیل امارات یک طعمه است و از دید امارات اسرائیل یک متحد است. چنین دو کشوری اگر هم صمیمانه بخواهند، نمیتوانند «متحد» شوند. واقعیتهای درونی آنها در تمامی ابعاد با یکدیگر متفاوت است. اسرائیل از توسعه یافتهترین بخشهای جهان اول است و در امارات هنوز هم واقعیت «ملت-دولت» شکل نگرفته و ساختار اجتماعی و سیاسیاش هنوز هم قبیلهای است. حتی حاکمان فعلی که این مقدار در مورد به جهان مدرن پیوستن سخن میگویند خود بر اساس نظامی قبیلهای به قدرت رسیدهاند. مسئله این نیست که طرفین چه میگویند و البته اسرائیلیها در مواردی که لازم باشد، استاد مجاملهگویی هستند؛ واقعیتهای عمیقا متفاوت این دو، اساساآنها را «اتحاد ناپذیر» میکند.
این اختلاف سطح تا آن میزان بزرگ است که مقامات اماراتی بسیاری از فرصتهای خود را میسوزانند، حتی در آنجا که طرف اسرائیلی تقاضایی ندارد. چند روز پیشتر یکی از همین افراد، النعیمی، گفت رابطه ما آنچنان گرم است که حتی اگر اسرائیل جنگی علیه غزه راه اندازد، رابطهمان تغییری نخواهد کرد. اصولا چنین سخنی، گفتن ندارد و چیزی نیست جز آینده خود را به گروگان دادن و سوزاندن مجانی فرصت. چگونه چنین کشوری با کشوری که تمامی مواضع و سخنانش محاسبه شده است، میتواند متحد شود؟
بطور کلی افکار عمومی در داخل این کشورها تا چه اندازه در تصمیم گیری های سیاسی و بویژه این توافق نقش دارند؟
جز در کویت که شرایط متفاوت است، در بقیه شیخ نشینها، افکار در مفهوم مصطلح، چندان وجود ندارد. اما قابل انکار نیست که عدهای از نخبگان که اسامی آنها در رسانهها است، با این توافق مخالفت کردند و البته نمی توانند بیش از این مخالفت کنند، زیرا به سرعت زندانی می شوند. در حال حاضر امارات یکی از مستبدترین کشورهاست و البته قبلا چنین نبوده است. ناراضیان سیاسی در این کشور هم اکنون رقم بالایی دارد.
سهم ایران و مساله ایران هراسی در این گرایش و توافق چه اندازه است؟
این سوال هم خوب است و هم مشکل. به واقع بخش قابل توجهی از حرفهایی که درباره ایران و ترس از ایران می زنند، بهانه است برای قانع کردن افکار داخلی و دیگرانی است که حامی آنها هستند؛ هم مصرف داخلی دارد و هم مصرف خارجی. البته قابل انکار نیست که بطور کلی از ایران واهمه دارند.
واقعیت این است که ما هم چندان با ویژگیها، حساسیتها و نگرانیهای آنان آشنا نیستیم و این خلأ بزرگ و بلکه خطرناکی است. سخنان و اقدامات ما بعضا آنها را عمیقا نگران میسازد. البته ایران در مواقع و مناسبت های مختلف صریحا گفته است که مایل است با همسایگان جنوبیاش در جهت حل مسایل، و احیانا مشکلات و سوءتفاهم هایی که وجود دارد مذاکره و همکاری کند که نمونه اش همکاری نسبتا خوب و موفق نظامی با عمان است. اما اینان به دلایل مختلف که مقداری از آن هم ناشی از تحریک بیرونی است، این راه حل را انتخاب نکرده اند. آنها می توانستند به مراتب کم هزینهتر و مطمئنتر جهت تأمین امنیت خودشان اقدام کنند و با ایران همراهی بیشتری داشته باشند.
در پایان اگر نکتهای لازم است بیان شود بفرمایید.
نکتهای که لازم است بگویم این است که این نوع ولع داشتن و دویدن به سوی اسرائیل عملا موجب میشود که اسرائیل به عنوان کشوری تاثیرگذار در منطقه و حتی درصحنه جهانی مطرح شود. و این ژئوپلیتیک منطقه را تغییر خواهد داد. چند سال پیش اسرائیلیها گفتند که کشورهای عربی، بابت مایملک و داراییهایی که یهودیان مهاجرت کرده بجای گذاشتهاند،باید مبلغ250 میلیارد دلاربه اسرائیل بپردازند. زمانی که بن سلمان تازه به ولایتعهدی رسیده و خیلی انگیخته شده بود، در مصاحبه های خود حق را به اسرائیلیها و نه به فلسطینیها میداد، درهمان ایام، درمصاحبهای گفتم که این سخنان عملا تایید کننده هرآنچیزی است که اسرائیلیها در آینده، در عربستان مدعی خواهند شد. زیرا حرفی دراین نیست که یهودیانی در مدینه و اطراف آن ساکن بودهاند. بنابراین به این دلیل که در دورانی از تاریخ گذشته بیت المقدس محل زندگی یهودیان بوده است(چنانچه بن سلمان می گوید) پس محق و مالک این سرزمین هستند، به طریق اولی یهودیانی که از نسل کسانی هستند که ساکن در عربستان بودهاند هم محق هستند. صرف آنچه در تاریخ بوده ایجاد حق نمیکند چراکه در این صورت وضعیت دنیا تغییر خواهد کرد. بنابراین این اقدام امارات منهای مسائل مختلفی که بر آن مترتب می شود، زمینه مناسبی ایجاد میکند برای بسط سیاست های توسعه طلبانه اسرائیل، نه فقط در فلسطین که در تمامی مناطق عربی.
>>> در همین رابطه بیشتر بخوانید:
شریک دزد و رفیق قافله؛ محاصره ایران را در دستور کار دارد
بیانیه وزارت خارجه ایران در واکنش به توافق اسرائیل و بحرین
مرگ کامل طرح صلح 2002/منامه در معرض فروپاشی
23/ 310 310