به دنبال شعر کلون و کلید

برادر یا خواهر ارجمندم جناب عمر فاروق!

سلام علیکم. پیام شما را که برای شعر«کلون و کلید» نوشته بودید خواندم.

به­خاطر بسط این نوشته و بیش از اندازه پیام بودنش تصمیم گرفتم در بخشی جدا بنویسم... تا بدانید که برای نوشته جناب­عالی ارزش فراوان قایل شده­ام.

من به شما، چند تشکر بدهکارم:

1- وقت گذاشته و شعر ناقابلم را خوانده­اید.

2- وقت گذاشته و به نکته­هایش نیز فکر کرده­اید.

3- وقت گذاشته و پیام نوشته­اید.

4- وقت گذاشته و همین متن را نیز می­خوانید.

و در آخر:

مرا واداشتید که کمی فکر کنم و خوانده­های پیشینم را مرور کنم.

اگر موافقید و برای این که گفتگوی مکتوب ما، خواننده­گان دیگری نیز دارد؛ یک بار دیگر متن شعر و نظر جناب­عالی را مرور کنیم:

کلون و کلید

کو قطره اشکِ تازه که دیشب چکید؟... نیست!

تقویم گریه می­کند امروز عید نیست

برگ سپید«ماه جمادی» سیاه ماند

برگی که تا ابد، به عزایش سپید نیست

در خانه­ای که مادر آن خانه رفته است...

جایی برای خوش­خبری یا نوید نیست

توصیف حال مادر ما، شعر را شکست

راهی به­جز تجسم لرزان بید نیست

حال کسی شبیه علی نیست، آنچه دید...

مانند«مختصر خبر»ی که شنید، نیست

از خانه- صبح زود- که می­رفت، زنده بود...

شب، چشم را گشود و نظر کرد و دید نیست

همسایه گفت:«فاطمه، از دست رفته­ست...

آن دختری که مادر او پرورید، نیست»

او راست گفته­ست ولی داغ، کهنه است

این زخم در غدیر نشست و جدید نیست

سرزنده بود مادر ما، رفتنی نبود

با آن همه حوادث خونین، شهید نیست؟!

*

بیت و غزل فدای تو و قامتت شوند...

قدِّ خمی که مثل گذشته، رشید، نیست

مادر! تمام فصل حضور تو در کتاب...

جز چند صفحه سوخته و ناپدید نیست

مادر، ببین!... گذشته زمان، شهر ساکت است

آن که تو را به کوچه و مسجد کشید، نیست

هرچند«در»، مقابل چشم تو، سوخته...

حالا به ایستادنش انگار امید نیست...

آسان شده تَوَسُّل ما، بارگاه تو...

دیگر نیازمند کُلون و کلید نیست!

*

جناب­عالی نوشته­اید:

 نوشته شده برای  فاطمه زهرا، بگوییم:«رحلت»... یا:«شهادت»؟ 
پنجشنبه 15 اردیبهشت 1390 - 19:38:00  | عمر فاروق  | Noemail@address.ext

با عرض سلام :وصیت بی بی فاطمه زهرا این بود: شبانه مرا غسل کنید و کفن کنید و به خاک بسپارید و کسی را باخبر نکتید.غسل برای کسی که به شهادت رسیده جایز نیست و باید همانطور که به شهادت رسیده به خاک بسپاریم.

که منظورتان این بیت است:

سرزنده بود مادر ما، رفتنی نبود

با آن همه حوادث خونین، شهید نیست؟!

راستش می­خواستم من هم با اسم مستعار علی­بن ابی­طالب پاسخ بدهم اما دیدم اسم مستعار جناب­عالی(عُمر) زیاد است و اسم علی­ست که کم است و تا پیش از اسم­گذاری مولای متقیان، پیشینه­ای نداشته است.

دیگر این که اسم علی از اسم«علی اعلی»- اسم حضرت حق- منشق شده و من که جرئت استفاده از آن را ندارم!

*

اول:

احتمال می­دهم جناب­عالی اهل خواندن متون شیعی نباشید. برای همین هم شما را ارجاع می­دهم به شرح نهج­البلاغه­ای که اندیشمند بزرگ اهل سنت، جناب ابن ابی­الحدید نوشته است. در جلد نخستین و البته پراکنده در جلدهای دیگر، مداوم اشاره­هایی به ماجرای شهادت حضرت فاطمه زهرا(سلام خدا بر او) شده است.

 

دوم:

اگر بیشتر حوصله دارید در پایگاه اینترنتی شیعه­آنلاین نیز مقاله­ای به قلم مرجع بزرگوار، آیت­الله مکارم شیرازی نوشته شده است. در آن نوشته نیز اشاره­های عالمان بزرگ اهل سنت به اصل شهادت خاتون ارجمند هستی شده است.

 

سوم:

شهید را غسل نمی­دهند و کفن نمی­کنند... بله درست گفته­اید اما به این شرط که در میدان جنگ، با تیر و آسیب مستقیم جان داده باشد و به احترام خون همان دم او... و لباسی که با آن به یاری حجت زمانش رفته، به خاک سپرده می­شود.

... اما اگر کسی به ضربه­ای مجروح شود و مدتی بعد- براثر همان ضربه- از دنیا برود، باید غسل داده و کفن بشود.

 

یک پرسش:

اگر به عنوان نمونه، مادر، پدر یا عزیزان دیگر شما- خدا نخواسته باشد- به دنبال سانحه تصادفی مجروح و مدتی بعد از دنیا بروند؛ مرگ آنان را طبیعی می­دانید؟

تعریف شهید هم شامل همه مرگهای سرخ نیست... شهید، کسی است که به­خاطر هدفی مقدس و در راهی مقدس به مرگی سرخ از دنیا می­رود.

چنانکه خوانده و دیده­ام، گمان نمی­کنم عالمی منصف از اندیشمندان اهل سنت، معتقد باشد که حضرت فاطمه زهرا(سلام خدا بر او) براثر سانحه­ای ناگهانی و به مرگ طبیعی از دنیا رفته باشد.

از توجه شما سپاسگزارم

کوچکتر: سیدمحمد سادات­اخوی

 

 

منبع: بدون منبع