آخرین گزارش آزانس بینالمللی انرژی هستهای (29 اوت 2009) یک بار دیگر تأکید دارد که سندی در تأیید تحریف برنامه هستهای ایران به سوء استفاده استراتژیک (تولید سلاح هستهای) پیدا نکرده است و به این ترتیب یک بار دیگر دست رد به سینه اسرائیل و متحدین غربیش برای پروندهسازی علیه حقوق مسلم ایران در استفاده رسمی و قانونی از انرژی هستهای زده است. به گفته دیگر، در این گزارش رسمی از سوی آژانس بینالمللی انرژی هستهای مستمسکی وجود ندارد که گروه به اصطلاح 1+5 بخواهد با توسل بدان تهدیدهای مکرر خود را در زمینه اقدامات تنبیهی علیه ایران عملی سازد. با این حال، تجربیات ما از گذشته حکایت از آن دارد که گروه یاد شده منتظر بدست آوردن مستمسک قانونی برای توجیه اقدامات تنبیهی علیه ایران نخواهد بود و مانند سه قطعنامه غیرقانونی پیشین از دست زدن به اقدامات غیرقانونی برای جلب رضایت اسرائیل در مورد ایران خودداری نخواهند ورزید.
پیش از ادامه بحث لازم است جنبه غیرقانونی اقدامات تنبیهی گروه 1+5 بر شمرده شود. در تصویب سه قطعنامه تحریم اقتصادی علیه ایران در شورای امنیت سازمان ملل متحد گروه یاد شده آژانس بینالمللی انرژی هستهای را وادار کردند که با دستآویز قرار دادن فصل هفتم منشور ملل متحد پرونده ناتمام و ناکامل بازرسیهای خود از برنامه انرژی هستهای ایران را برای اقدامات تنبیهی به شورای امنیت سازمان ملل متحد ارجاع دهد.
در حالی که فصل هفتم منشور ملل متحد صراحت دارد که پرونده کشوری میتواند به منظور اقدامات تنبیهی به شورای امنیت سازمان ملل متحد ارجاع شود که آن کشور صلح را نقض کرده باشد، دست به اقداماتی زده باشد که سبب نقض صلح جهانی شود و یا به کشور دیگری تجاوز مسلحانه کرده باشد. نه تنها آژانس بینالمللی انرژی هستهای ایران را به هیچ یک از موارد بالا متهم نکرده است، نه تنها بازرسیهای آژانس از تأسیسات هستهای ایران پایان نگرفته و پرونده این بازرسیها تکمیل نشده است تا نتیجهگیری نهایی دال بر خطاکار بودن یا خطا کار نبودن ایران حاصل نشده است.
نه تنها گزارشهای رسمی دورهای آژانس از بازرسیهایش در ایران، گذشته از تکرار مکرر داستان عدم هماهنگی در پرسش و پاسخ میان خود و مسئولان ایرانی، پیوسته تأیید دارد که هیچ سند و مدرکی به دست نیاورده است دال بر انحراف ایران در اجرای برنامه هستهای به منظور استفاده استراتژیک، این پرونده بیبهره از توجیههای قانونی گنجانده شده در منشور ملل متحد و فقط در نتیجه فشارهای اعمال شده از سوی ایالات متحده نو محافظهکاران و یاران اروپاییش برای اقدامات تنبیهی به شورای امنیت سازمان ملل متحد ارجاع شد و آن شورا بیاعتنا به لزوم ارائه توجیهی قانونی و اخلاقی، و فقط در نتیجه تبانی میان اعضای گروه به اصطلاح1+5 سه قطعنامه غیرقانونی تحریم اقتصادی را تاکنون علیه ملت ایران تصویب کرده است.
ضرورت تشخیص میان مخالفت با دولت و دفاع از منافع ملی
اما متأسفانه برخی از روشنفکران سنتی ما هنوز نیاموختهاند که بحران انرژی هستهای ربطی به مسائل سیاسی داخلی کشور ندارد و مربوط میشود به روابط خارجی، و در روابط خارجی، صرف نظر از این که بحران پیش آمده حاصل مدیریت نادرست دولت وقت باشد یا حاصل دشمنیهای ایدئولوژیک خارجی در برابر نظام حاکم، منافع ملی کشور نیازمند دفاع قاطع شهروندان است که صاحبان آن منافع ملی شمرده میشوند. اما در کشور ما هنوز هستند کسانی که نتوانستهاند خطوط جداکننده میان مخالفت با نظام حاکم یا دولت وقت و دفاع از منافع ملی را تشخیص دهند، همچنان اصرار دارند که مسئله هستهای ایران را در قیاس اختلافات سیاسی داخلی مورد بحث قرار داده و مقاصد آشکار برخی بیگانگان در لطمه زدن به منافع ملی ایران را تقویت کنند.
این جمع کوچک از روشنفکران سنتی ایران که بیپروا گفتههای رهبران اسرائیل و حامیان آنان در فرانسه، بریتانیا، آلمان و ایالات متحده در اتهام ثابت نشده علیه ایران در زمینه تلاش برای استفاده استراتژیک از برنامه هستهای را امری ثابت شده میخوانند و به آسانی از بیداری وجدان ملی خود در برابر این جمله مکرر تکرار شده در گزارشهای رسمی بازرسی آژانس بینالمللی انرژی هستهای درباره این که «هیچ سندی پیدا نشده است دال بر انحراف ایران در استفاده از برنامه هستهای» خودداری میورزند. آنان صلاح بحثهای خود را در به یادآوردن این حقایق نمیبینند که:
1- حرکت ایران در دهه 1970به سوی استفاده اقتصادی برحق از صنعت هستهای ناشی از مطالعات هشداردهنده مراکز علمی ایالات متحده آمریکایی نسبت به بحران انرژی ایران در دهههای پایانی قرن بیستم و آغازین قرن بیست و یکم و ناشی از تشویقهای دولت ایالات متحده بوده است که در این راستا قراردادهایی را با دولت ایران امضاء کرد و عملاً وارد اقدامات اکتشافی برای یافتن منابع اورانیم در ایران و غنی کردن آن در داخل شد.
2- علاوه بر این اقدامات، ایالات متحده آمریکا از مؤسسه زیمنس آلمان خواست که طی قراردادی با دولت ایران اولین تأسیسات انرژی هستهای را در بوشهر راهاندازی کند. کار ساختمان این تأسیسات آغاز شد و در آستانه انقلاب اسلامی 1979 نزدیک به خاتمه رسیده بود که آلمانها تحت فشار آمریکاییها همه تعهدات خود در چارچوب قرارداد ان پی تی را زیر پا گذاشته و مجبور به تخلیه بوشهر شدند و خسارات بزرگی را متوجه ملت ایران کردند، در حالی که رژیم انقلابی جدید حتی فرصت آن را نیافته بود که در برنامه هستهای دگرگونیهایی را به وجود آورد که سبب سوء ظن غرب شود.
3- پس از خروج آلمانها، ژاپن تشویق شد که طی قراردادی با دولت ایران تأسیسات هستهای بوشهر را پایان دهد ولی در نتیجه فشار ایالات متحده از وظایف قانونی خود در قرارداد با ایران طفره رفته و مانند آلمانها خسارات مالی و فنی بزرگی را متوجه ملت ایران کردند.
4- فرانسویها نیز که در زمان شاه طی قراردادهای رسمی ساختن دو نیروگاه اتمی در دارخوین را آغاز کرده بودند، پس از انقلاب همه تعهدات خود در چارچوب مقررات آژانس بینالمللی انرژی هستهای و قرارداد ان پی تی را زیر پاگذاشته و در نتیجه فشارهای وارده از سوی ایالات متحده کارهای مورد تعهد را متوقف کرده و خسارات مالی و فنی بزرگی را متوجه ملت ایران کرد.
5- فرانسه در نتیجه تشویقهای اسرائیل و فشارهای ایالات متحده پروژه چندین میلیارد دلاری تولید انرژی هستهای برای ایران در خاک آن کشور را تعطیل کرده و عملاً سرمایه ملی ایران را در آن رابطه حیف و میل کرد در حالی که هماکنون فشار فرانسه و دیگر اعضای 1+5 بر این است که ایران غنیسازی اورانیوم در داخل کشور را متوقف کرده و سوخت مورد نیاز هستهای خود را از کشورهای دیگر دریافت کند.
6- اقدامات تجاوزکارانه یاد شده در بالا که علیرغم همه مقررات و قوانین بینالمللی و بدون ارائه هیچ دلیل منطقی و قانعکننده و فقط بر اساس اغواگریهای اسرائیل که با روی کار آمدن جمهوری اسلامی در ایران خود را دچار استنباط رقابتهای ایدئولوژیک خطرناک با نظام حکومتی جدید ایران رو در رو یافت، صورت گرفت. اگرچه ممکن است کسانی بر این باور باشند که جمهوری اسلامی، تنها به دلیل ماهیت ایدئولوژیک خود، و به دلیل حمایت از گروههای فلسطینی در دامن زدن به استنباطهای یاد شده اسرائیلی مؤثر بوده باشد، ولی قربانی کردن منافع ملی یک ملت مستقل بر اساس وهم و خیال و استنباط خطر ایدئولوژیک کاملاً از دایره ادعاهای غربی در زمینه رعایت اخلاق دموکراتیک در چارچوب مقررات بینالمللی و از دایره ادعا در زمینه حمایت از حقوق بشر خارج است.
خطای گسترش روابط ایران با روسیه و چین
7- از سوی دیگر، همین اقدامات تجاوزکارانه توأم با اعلام تحریمهای یکجانبه ایالات متحده آمریکا علیه ملت ایران سبب شد تا هیچ کشوری حاضر نشود برنامههای هستهای ایران را پیگیری کرده و ساخت تأسیسات آغاز شده را به پایان برد، جز دولت روسیه که از همان آغاز اعلام کرد که خود را مشمول تحریمهای یک جانبه - و لاجرم غیرقانونی - ایالات متحده نمیداند.
به این ترتیب، امیدوارم آن گروه از روشنفکران سنتی ایران که گسترش روابط جمهوری اسلامی با روسیه و چین را خطا فرض کرده و برای ایجاد موازنه در برابر شعار ناشایسته «مرگ بر آمریکا»*، شعار ناشایستهتر «مرگ بر روسیه» را میان مردم رواج میدهند، دریابند که این ایالات متحده آمریکا بود که ایران را به دامن استثمارگریهای روسیه سوق داده و روسیه را تشویق کرد تا کاری را که میبایستی در یک، یا دو سال تمام شود، حدود سی سال کش داده و در حالی که سرکیسه کردن ایران را همچنان ادامه میدهد، حتی وعده افتتاح نیروگاه بوشهر را دو سال است که مطرح کرده ولی عملی نمیکند.
8- در همین رابطه شایان توجه است که تحریمهای یک جانبه و غیرقانونی ایالات متحده که شامل تحریم فروش هواپیماهای مسافربری به ایران میشود، تهران در شرایطی قرار داده است که ادعا کند جز خرید هواپیماهای روسی با تکنولوژی بسیار نامطمئن چاره دیگری ندارد. آیا آقایان روشنفکران سنتی ما در سقوط پی در پی این هواپیماها و کشته شدن هزاران تن هموطن بیگناه ما کمترین مسئولیتی را متوجه تحریمهای بیدلیل سی ساله ایالات متحده علیه ملت ایران میبینند؟ ولی خود آمریکاییها تا حدودی این مسئولیت را درک کردهاند. در نامهای که من در سال 2002 خطاب به جرج دبلیو بوش نوشته و مسئولیتهای اخلاقی مربوط به این وضعیت را که ناشی از تحریم فروش هواپیماهای مسافربری غربی است، به توجه او رساندم، حداقل این نتیجه را داشت که آنان مسئولیتهای خود را تا آن اندازه درک کنند که فروش قطعات یدکی هواپیماهای جت آمریکایی به ایران را آزاد کردند.
9- باز هم در همین رابطه شایان توجه است که شاید ایدئولوژی آشکار در سیاست خارجی جمهوری اسلامی سببساز اصلی همه ناملایمتیها در روابط ایران و غرب باشد و شاید حساسیتهای خارج از اندازه اسرائیلیها نسبت به سیاست خارجی ایران در خاور میانه مقصر اصلی در این رابطه باشد، ولی راه چاره هیچ یک از این دو احتمال جنگ و خونریزی و تحمیل تحریمهای اقتصادی کمر شکن علیه ملت ایران نیست.
استراتژی «تهمت و تهدید»
10- تحریکات اسرائیلی در زمینه تلاش ایران برای دسترسی به انرژی هستهای سبب شد تا ایالات متحده نومحافظهکاران به کمک یاران اروپایی خود از سازمان ملل متحد بخواهد که آژانس بینالمللی انرژی هستهای را مامور بازرسی سراسر ایران نماید، باشد که از این راه اتهامها مستند شده و کار ایران یک سره شود. بازرسیها آغاز شده و به آرامی پیش رفت. ولی اتهامات شدت بیشتری گرفت و اسرائیل بدون ارائه هیچگونه سند و مدرک قانعکنندهای مدعی شد که برنامه هستهای ایران صرفاً برای تولید سلاح اتمی است جهت استفاده علیه آن کشور است. آریل شارون نخستوزیر وقت اسرائیل در تبلیغ این دروغ تا آنجا پیش رفت که در سال 2000 اعلام کرد ایران شش بمب اتم تولید کرده و آماده استفاده علیه کشورش دارد.
از همان هنگام بود که در نوشتهها و مصاحبههایی هشدار دادم که یک استراتژی حساب شده امریکایی - اسرائیلی علیه ایران شکل گرفته است که میتواند زیر عنوان استراتژی «تهمت و تهدید» مورد بررسی قرار گیرد. نه تنها نتایج بازرسیهای آژانس بینالمللی سازمان ملل متحد در زمینه انرژی هستهای در تأکید بر نیافتن هیچ سند و مدرکی در تأیید نظامی بودن برنامه هستهای ایران نتوانست نقطه پایانی بر پیروی کور کورانه غرب از این دروغ اسرائیلی بگذارد، بلکه ایالات متحده توانست اتحادیه اروپا را نیز وارد میدان مبارزه بیدلیل علیه ایران نماید. به این ترتیب بحرانی بیدلیل در این رابطه به وجود آمد که سببساز سختترین مجادله سیاسی - استراتژیک تاریخ در دوران پس از جنگ سرد بود. در همین راستا و در چارچوب استراتژی «تهمت و تهدید» بود که دولت نومحافظهکار آمریکا توانست به کمک اتحادیه اروپا و روسیه و چین، دست کم سه قطعنامه تحریم اقتصادی غیرقانونی و خلاف اخلاق بشری را تاکنون علیه ملت ایران به تصویب شورای امنیت سازمان ملل متحد برساند.
11- متأسفانه برخی از روشنفکران سنتی در ایران و غرب حتی توجه نکردند که آمریکای نومحافظهکار، آن آمریکای همیشگی نبوده و در نیافتنند که تلاش نومحافظهکاران برای جا انداختن ایده نظام نوین جهانی» تلاشی بود برای واقعیت دادن به یک ساختار ژئوپولیتیک هرمی شکل جدید است در نظام سلسله مراتبی قدرت که به موجب آن ایالات متحده نومحافظه کار با تعیین «دشمن» فرضی، میخواهد تلاش برای رسیدن به رأس هرم قدرت و در دست گرفتن سرنوشت خانواده بشری از راه استفاده از هر فکر و سیله خلاف اخلاق را توجیه کند.
12- این استراتژی که بر اساس تاکتیک «تهمت و تهدید» علیه ایران آغاز شد تا راه را برای توجیه اقدامات نظامی احتمالی هموار سازد، از اواخر سال مسیحی 2001 به اجرا درآمد. هدف اولیه در این استراتژی اعمال فشارهای سیاسی بود در راستای هموار کردن راه جهت سرنگون کردن نظام انقلابی (در چارچوب استراتژی رژیم چینج) از راه صدمه زدن به امنیت اقتصادی و استقلال ملی ایران و نومحافظهکاران آمریکایی در عمل ثابت کردند که در راه رسیدن به این هدف حتی اگر لازم باشد، از بهره گرفتن از اقدامات نظامی یکجانبه گرایانه و پیشگیرانه و یا اعمال تحریمهای اقتصادی کمر شکن علیه ملت ایران ابا ندارند.
13- در راستای این اقدامات بود که سه کشور اروپایی مامور شده از سوی 1+5 در مذاکرات با ایران توانستند دولت وقت ایران را راضی کنند که اگر پروسه غنیسازی را متوقف نماید، غرب مذاکرات برای حل بحران در روابط ایران و غرب با تأکید بر تأیید حق مسلم ایران در استفاده از انرژی هستهای و پایان دادن به تهمتها و تهدیدها را آغاز خواهد کرد. پروسه غنیسازی متوقف شد و بیش از دو سال ادامه یافت. نه تنها 1+5 به شرط و شروط خود وفادار نماند، بلکه سه کشور یاد شده در ماه مه 2005، پیش از انتخاب دولت احمدینژاد و شکستن قانونی پلمبهای آژانس در سایتهای هستهای ایران، رسماً از عدم همکاری با ایران سخن گفت و اعلام کرد که برای اعمال تنبیههای مورد نظر علیه ایران به ایالات متحده سه قطعنامه تحریم اقتصادی علیه ملت ایران را به تصویب شورای امنیت سازمان ملل متحد رسانده، همسایگان عرب ایران را در تحریکاتی تشنج آفرین علیه ایران شوراندند و هماکنون هم وعده تشدید این تحریمها و اقدامالت خصمانه علیه ایران را تکرار میکند.
14- از سوی دیگر مقاومت ایرانیان در برابر زورگوییهای 5+1، به ویژه پایان دادن به برنامه تحمیل شده تعلیق غنیسازی اورانیوم همزمان با اعلام مکرر آژانس بینالمللی انرژی هستهای در زمینه نیافتن هیچ سندی دال بر استفاده نظامی ایران از صنعت هسته ای، ملل مختلف جهان در چارچوب گروههایی مانند «جنبش غیرمتعهدها» و «کنفرانس اسلامی» واداشته است تا مصرانه خواستار حل صلح آمیز بحران هستهای ایران شوند.
15- با بروز نشانههای شکست سیاسی - اقتصادی در ژئوپولیتیک نظام نوین جهانی نومحافظهکاران آمریکایی که از اوایل سال 2008 به صورت غیرقابل انکاری در آمد، و همراه با آشکار شدن نشانههایی از آغاز یک دوران جدید در سیاست خارجی ایالات متحده، نشانههایی از آغاز یک دوران تازه در مناسبات ایران و غرب نیز محسوس شد. پس از انتخاب باراک حسین اوباما از آغاز سال 2009 به عنوان رئیسجمهور ایالات متحده که عمدتاً ناشی از وعده او در دوران مبارزات انتخاباتی سال 2008 در زمینه تغییر change سیاستها - سیاستهای ژئوپولیتیک و اقتصادی داخلی و خارجی - ایالات متحده آمریکا بوده است، به گمان میآید که واقعنگری در مسائل گوناگون خاور میانه تا حدودی جانشین ایدئولوژی نومحافظهکارانه خواهد شد. در چنین وضعیتی بود که اوباما در چارچوب فلسفه «تغییر» در سیاست خارجی کشورش ایده حل مسائل موجود با ایران از راه «مذاکره» را مطرح کرد و با این بحث افقهای تازهای را در مناسبات غرب با ایران گشود.
16- متأسفانه به تأخیر افتادن مذاکرات بدون پیششرط دولت اوباما با ایرانیان که همزمان شده است با دسترسی صهیونیستهای افراطیتر به قدرت در اسرائیل و افزایش فشارهای تلآویو روی ایالات متحده از طریق همدلیهای خانم کلینتون، وزیر خارجه ایالات متحده، که در عین حال همزمان بوده است با بروز حوادث سیاسی ناشی از انتخابات دهمین دوره ریاست جمهوری ایران و غیره، سبب تجدید وضعیت پیش از انتخاب اوباما به ریاست جمهوری ایالات متحده شد و بحث «حل مسائل در روابط ایران- غرب از راه مذاکرات مستقیم و بدون شرط جای خود را به درخواست تشدید شده 1+5 برای توقف پروسه غنیسازی ایران بر اساس پیشبینیهای قطعنامههای شورای امنیت سازمان ملل متحد داده است.
اینگونه بوده است که 1+5 به مرور زمان مجدداً سرگرم آن است که هرگونه مذاکره با ایران را موکول به اجرای پیششرط جرج دبلیو بوش سازد و اینکه برای آغاز مذاکره با غرب جهت یافتن راه حلی برای توقف پروسه غنیسازی اورانیوم ایران باید پروسه غنیسازی اورانیوم را متوقف سازد؛ یعنی همان وضعیتی که باراک اوباما را واداشت تا در جریان مناظره تلویزیونی انتخابات ریاست جمهوری ایالات متحده در پاسخ به انتقادهای سناتور مک کین «پیش شرط برای آغاز مذاکره با ایران را «امری غیرواقعگرایانه و غیرعملی» تعریف کرد. هماکنون با توجه به اینکه صدور هر قطعنامه محکومکننده تازه از طرف شورای امنیت سازمان ملل متحد علیه ایران وضعیت را پیچیدهتر خواهد کرد و با توجه به اینکه آنتریکهای ناتانیاهو نزد رهبران اروپایی و عرب میتواند سبب ساز حوادث تازهای در روابط ایران و غرب شده و شرایط را به طور کلی لاینحل سازد، برای اوباما و نجات ایده صلحخواهانه او در زمینه «حل مسائل مربوط به بحران هستهای ایران و روابط ایران و غرب» راهی نمانده است جز آغاز هرچه سریعتر مذاکرات بدون پیششرط با ایرانیان.