موضوع حوادث خشونتبار و تلخ اجتماعی در هفتههای اخیر با برجسته شدن خبرهایی درخصوص قتلها، تجاوزها، دزدیها و کودک آزاریهای دلخراش به کانون توجه رسانهها و کنشگران عرصههای مختلف بدل شد.
سوالی که گاه و بیگاه در گوشه و کنار در عرصه هنر مطرح میشود این است که چرا هنرمندان آن چنان که باید و شاید در این موضوعات حساس که با حیات اجتماعی مردم سرزمینشان گره خورده وارد نشدهاند . آیا هنرمندان این حجم از پلشتیها و زشتیها را نمیبینند؟ روحشان از تجاوز ناجوانمردانه به زنان در گوشه و کنار این سرزمین رنج نمیبیند؟ قتل جان سوز دختری را درپر رفت و آمد ترین مناطق پایتخت نمیبینند؟ و...
این سوال از یک جنبه درست است و از یک جنبه درست نیست . درست است ، چرا که به نظر میرسد، حجم ماجرا به اندازهای برجسته شده که دیگر کم گفتن از آن جایز نیست . نمیتوان با شانه خالی کردن از بار این پلشتیها خود را از آن مبرا دانست . همه ما در این وضعیت ناهنجار و تلخ مقصریم و هنرمندان اگر چشم و گوش جامعه خود و نخبگان آن هستند- که هستند- باید بیش تر و جدیتر از همه صدای خود را در تقبیح این ناجوانمردیها بلند کنند و درباره علتهای این معلول های تلخ ( فقر، فساد، تبعیض، اعتیاد، تزلزل بنیاد خانواده و ...) سخن بگویند و هشدار بدهند.
به نظر میرسد حجم تولیدات هنری درباره ی این موضوعات و هشداری که اهل فکر و فرهنگ می توانند در اینباره بدهند با حجم زشتیهایی که این روزها در چهره جامعه دیده میشود نسبت درستی نداشته باشد.
سوالی که در بالا گفتیم درست هم نیست چرا که بخش بزرگی از هنرمندان رشتههای مختلف از سینما و تئاتر تا ادبیات و هنرهای تجسمی در این سالها از این بحرانها سخن گفتهاند و هشدارهای لازم را در اینباره دادهاند.کارگردانان صاحب نام و جوان ما دهها فیلم با موضوعات مرتبط با آسیبهای اجتماعی ساختهاند ، داستان نویسان رمانها و داستانهای کوتاه فراوان دراین حوزه نوشتهاند ، شعرهای اجتماعی تلخی سروده شده است و....آیا در این سالها کسی به این هشدارها و تصویرهای تلخی که هنرمندان در آینه فردای جامعه میدیدند توجه کرد؟
شوربختانه باید گفت نه تنها کسی از رویکرد بسیاری از هنرمندان به حوزههای اجتماعی استقبال نکرد، بلکه بسیاری از این آثار به بهانههایی چون سیاهنمایی و تشویش اذهان عمومی ، در محاق توقیف و تحدیدفرو رفتند ، کتمان شدند و ناشنیده ماندند و در عوض آثاری که به شکلی سخیف فکاهه و هزل بودند برکشیده شدند تا تصویری شاد از جامعه به دست بدهند یا آثاری مورد اعتنا قرار گرفتند که نهادهای مسوول امنیت اجتماعی را در هر شکل موفق جلوه دهند. باب انتقاد بسته( یا حداقل نیمه بسته ) شد تا کسی به هشدارها گوش ندهد و نتیجه این شد که شد.
حرف آخر این که برای اصلاح وضعیت موجود باید بپذیریم که همه مقصریم ، پس از آن باید در طلب اصلاح این تقصیر گوشهای خود را برای شنیدن حرفهای تلخ و دیدن تصویرهای تلخ تر باز کنیم ، تصویرهایی تلختر از سقوط علی سنتوری که دوستانی چند سال پیش در چهره در هم شده او خشمگینانه «سیاه نمایی» رویت فرمودند.
5757