سلام بر مردی که پایان عصر وارونگی را انتظار میکشد . مردی که در این برگ ریزان و کام دود گرفته ، حبهای قند ، به یادش میآورد اهل کجاست و کامش به خاطر اهل سرزمین آفتاب بودن شیرین میشود !
من هم از شادمانی شما خوشحال شدم . از این که چیزی حالتان را خوب کرده. اما این نیش و کنایهها را و این اندازه سرریز بودن را فهم نمیکنم .
من درباره هیچ فردی سخنی ندارم. بنای من رود کوچکی است که نرم نرم پیش آمده و اکنون به وسعت دریاست.
جریانی که زمانی با «داستان های یک شهر» پیش آمد . به «شهر زیبا» رسید . از«رقص در غبار» پرده برداشت. به «چهارشنبه سوری» رسید و ناگهان به اتفاق درخشانی چون «جدایی نادر از سیمین» رسید.
حتا دو لغت «ناگهان» و «اتفاق» هم غلط است . چون تمام این چند اثری که میشود گفت تمام اهالی سینما آنها را دیدهاند ، خبر از تالیفی تصویری و اجتماعی است . آثاری که بیش از هر چیز نشانهای است از تولد اندیشمندی اجتماعی که پیرامونش را به طرز تکان دهندهای مورد واکاوی و جست و جو قرار داده و از صافی نگاهش ، اصل و قایع ، بی پرده و برهنه قابل مشاهده است .
پیچیدگی دشواری که تنها روایت و قصه است که تلخی بی نهایتش را اندکی قابل تحمل میسازد.
و قرار گرفتن در برابر همین آینه تمام قد است که هیکل فربه و پرچربی و از ریخت افتاده این اجتماع تمام خشمگین را چنین نافرم و غیرقابل تحمل میسازد.
فیلمساز محبوب دیار ما ، موافق شوید که دیگران هم گاه ، به اندیشهای دیگر ، دریافتهای خویش را تبدیل به فیلم سازند. و موافق باشید جهانی شدن نه تنها به مفهوم فروریختن مرزهاست ، بلکه جهانی شدن اندیشه نیز هست.
انتقال هر هشدار از اجتماعی به اجتماع دیگر نشانهای از بیداری است، و البته شباهت فاجعه بار اجتماع صرفا عقیدتی و ایدئولوژیک انسانها.
چیزهایی هست که خوشحالمان نمیکند. رویمان را برمیگردانیم که این همه بدقوارگی را نبینیم. اما انکار ما چیزی را تغییر نمیدهد . ما زنجیروار به سلسله دلهرهآوری که ما را احاطه و مغروق ساخته متصل شدهایم.
حالا هر اسمی روی آن گذاشته شود ، دیگر اهمیتی ندارد. از صف سفارت خرس نشان تا یک پیشانی انباشته از مهر دروغ و حتا متقاضی پناه به سرزمین همیشه ابری .
چه تلخ باشد ، چه شیرین و چه خوشمان بیاید یا نه ؛ ساختار تفکر در میان آدم های دنیا تغییراتی اساسی یافته است . وقتی نظریه انیشتین با آن اندازه از استواری ، دچار خلل ، تردید و در آستانه دگرگونی قرار می گیرد ؛ چگونه می توان حافظ و فردوسی را تنها به دلیل ماندن و کوچ نکردن ستود و ستایش کرد؟!
به دور از هر خشم و کینه سرریز شدهای ، آیا راستینتر و صادقتر از «جدایی نادر از سیمین» مثالی برای تصویر اجتماعی چنین در آستانه هشدار میتوان یافت ؟
این فیلم برای من نما به نما ، نمایشی از اهمیت اخلاق در اجتماع انسانی است . اجتماعی که بندهایش ، دسته دسته از هم گسیخته میشود . اجتماعی که داستانش از آمارهایش پیداست . آن جا که آمار سخن می گوید...
به دور از هر خشم و کینه سرریز شده ای که برای مردی چون شما و در دهه پنجاه زندگی که انتظار خویشتن داری بیشتری از او می رود، آیا...
به دور از هر خشم و کینه سرریز شده ای که برای مردی چون شما و در دهه پنجاه زندگی که انتظار خویشتن داری بیشتری از او می رود، آیا...
5757