۰ نفر
۲۸ مهر ۱۳۹۰ - ۱۷:۵۹

زهرا مشتاق

سلام بر مردی که پایان عصر وارونگی را انتظار می​کشد . مردی که در این برگ ریزان و کام دود گرفته ، حبه​ای قند ، به یادش می​آورد اهل کجاست و کامش به خاطر اهل سرزمین آفتاب بودن شیرین می​شود !
من هم از شادمانی شما خوشحال شدم . از این که چیزی حالتان را خوب کرده. اما این نیش و کنایه​ها را و این اندازه سرریز بودن را فهم نمی​کنم .
من درباره هیچ فردی سخنی ندارم. بنای من رود کوچکی است که نرم نرم پیش آمده و اکنون به وسعت دریاست.
جریانی که زمانی با «داستان های یک شهر» پیش آمد . به «شهر زیبا» رسید . از«رقص در غبار» پرده برداشت. به «چهارشنبه سوری» رسید و ناگهان به اتفاق درخشانی چون «جدایی نادر از سیمین» رسید.
حتا دو لغت «ناگهان» و «اتفاق» هم غلط است . چون تمام این چند اثری که می​شود گفت تمام اهالی سینما آن​ها را دیده​اند ، خبر از تالیفی تصویری و اجتماعی است . آثاری که بیش از هر چیز نشانه​ای است از تولد اندیشمندی اجتماعی که پیرامونش را به طرز تکان دهنده​ای مورد واکاوی و جست و جو قرار داده و از صافی نگاهش ، اصل و قایع ، بی پرده و برهنه قابل مشاهده است .
پیچیدگی دشواری که تنها روایت و قصه است که تلخی بی نهایتش را اندکی قابل تحمل می​سازد.
و قرار گرفتن در برابر همین آینه تمام قد است که هیکل فربه و پرچربی و از ریخت افتاده این اجتماع تمام خشمگین را چنین نافرم و غیرقابل تحمل می​سازد.
فیلمساز محبوب دیار ما ، موافق شوید که دیگران هم گاه ، به اندیشه​ای دیگر ، دریافت​های خویش را تبدیل به فیلم سازند. و موافق باشید جهانی شدن نه تنها به مفهوم فروریختن مرزهاست ، بلکه جهانی شدن اندیشه نیز هست.
انتقال هر هشدار از اجتماعی به اجتماع دیگر نشانه​ای از بیداری است، و البته شباهت فاجعه بار اجتماع صرفا عقیدتی و ایدئولوژیک انسان​ها.
چیزهایی هست که خوشحالمان نمی​کند. رویمان را برمی​گردانیم که این همه بدقوارگی را نبینیم. اما انکار ما چیزی را تغییر نمی​دهد . ما زنجیروار به سلسله دلهره​آوری که ما را احاطه و مغروق ساخته متصل شده​ایم.
حالا هر اسمی روی آن گذاشته شود ، دیگر اهمیتی ندارد. از صف سفارت خرس نشان تا یک پیشانی انباشته از مهر دروغ و حتا متقاضی پناه به سرزمین همیشه ابری .
چه تلخ باشد ، چه شیرین و چه خوشمان بیاید یا نه ؛ ساختار تفکر در میان آدم های دنیا تغییراتی اساسی یافته است . وقتی نظریه انیشتین با آن اندازه از استواری ، دچار خلل ، تردید و در آستانه دگرگونی قرار می گیرد ؛ چگونه می توان حافظ و فردوسی را تنها به دلیل ماندن و کوچ نکردن ستود و ستایش کرد؟!
به دور از هر خشم و کینه سرریز شده​ای ، آیا راستین​تر و صادق​تر از «جدایی نادر از سیمین» مثالی برای تصویر اجتماعی چنین در آستانه هشدار می​توان یافت ؟
این فیلم برای من نما به نما ، نمایشی از اهمیت اخلاق در اجتماع انسانی است . اجتماعی که بندهایش ، دسته دسته از هم گسیخته می​شود . اجتماعی که داستانش از آمارهایش پیداست . آن جا که آمار سخن می گوید...

به دور از هر خشم و کینه سرریز شده ای که برای مردی چون شما و در دهه پنجاه زندگی که انتظار خویشتن داری بیشتری از او می رود، آیا...
 5757
برای دسترسی سریع به تازه‌ترین اخبار و تحلیل‌ رویدادهای ایران و جهان اپلیکیشن خبرآنلاین را نصب کنید.
کد خبر 179378

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
8 + 9 =

نظرات

  • نظرات منتشر شده: 15
  • نظرات در صف انتشار: 0
  • نظرات غیرقابل انتشار: 0
  • احسان IR ۱۹:۰۹ - ۱۳۹۰/۰۷/۲۸
    16 18
    lممنون از سخن حق شما. ممنون
  • sam IR ۱۹:۵۰ - ۱۳۹۰/۰۷/۲۸
    26 30
    مرسی حاتمی کیا
  • حسن US ۲۰:۴۵ - ۱۳۹۰/۰۷/۲۸
    30 19
    نمایش تصویر اجتماعی با سیاه کاری فرق می کنه آبجی
  • سید محسن US ۲۰:۴۹ - ۱۳۹۰/۰۷/۲۸
    21 37
    متاسفم از اینکه آقای فرهادی سیاه نما رو با افتخارات ایران زمین چون فردوسی مقایسه کردی! مگه فردوسی اون زمان کم زجر کشید و کم از دشمنانش کشید ولی ولی ولی سیاه کاری نکرد. یادتان باشه: سیاه کاری نکرد.
  • بدون نام US ۲۰:۵۰ - ۱۳۹۰/۰۷/۲۸
    22 30
    خانم زهرا مشتاق چقدر مخلصانه از آقای فرهادی حمایت کردی! دم خروستم اصلا پیدا نبود!
  • بدون نام IR ۲۱:۲۴ - ۱۳۹۰/۰۷/۲۸
    34 17
    جالب بود. با وجود این که حاتمی کیا و اثارش را دوست دارم اما این کنایه زدنش را اصلا دوست نداشتم
  • بدون نام IR ۲۱:۴۵ - ۱۳۹۰/۰۷/۲۸
    35 19
    خیلی خوب صحبت کردید ، همان طور که آقای حاتمی کیا برای ما عزیز و محترم است ، آقای فرهادی هم هستند و خیلی دور از انتظار و تاسف آور است که آقای حاتمی کیا این گونه صحبت کردند
    • بدون نام IR ۲۲:۴۲ - ۱۳۹۰/۰۷/۳۰
      12 19
      دوست عزیز شاید در نگاه شما دوغ و دوشاب یکی باشه ولی آقای حاتمی کیا با امثال فرهادی خود شیفته قابل مقایسه نیستند
  • شیرین IR ۰۴:۳۳ - ۱۳۹۰/۰۷/۲۹
    14 0
    در اینکه جامعه ما از خیلی مشکلات و بی اخلاقی ها رنج می بره و داره به شرایط هشداردهنده میرسه شکی نیست اما در پایان دیدن این فیلم احساسی مبنی بر هشدار به و ضعیت اخلاقی جامعه و تلاش برای اصلاحش بوجود نمیاد، آخرین پیامی که از این فیلم بطور ضمنی بگوش میرسی رفته، چون اونی که ادعای اخلاق داره و اصرار به موندن در کشور خودش رو داره دچار دروغ یعنی بی اخلاقیه و در آخر به شکل خیلی غیر مستقیم حق به زن داده میشه که بخواد بره، به خاطر همین موضوعه که این فیلم با همه خوبیها و قوتش در فیلمنامه و کارگردانی برای خیلیها از جمله من خوشایند نیست، فیلم نکات درستی رو هدف قرار داده اما آخره آخرش چی میگه به منه ایرانی؟به موندن و تلاش برای اصلاح تشویق میشم یا فرار؟
  • بدون نام IR ۰۴:۴۲ - ۱۳۹۰/۰۷/۲۹
    17 1
    در جامعه ی که تا یک بحرانی پیش میاد همه دنبال یه راه فرار و بی مسئولیتی میگردن معلومه که "می توان حافظ و فردوسی را تنها به دلیل ماندن و کوچ نکردن ستود و ستایش کرد" اون زمان که وحشیگری و بی نظمی و بی هویتی در اوجش بود فردوسی موند و هویت و زبان فراموش شدمون رو یادمون انداخت و اینکار رو نه با نشون دادن زشتیها و سیاهیهای موجود بلکه با نشون دادن زیبایها و خوبیهایی که زمانی وجود داشت و میتونست دوباره وجود داشته باشه انجام داد
  • بدون نام IR ۱۷:۳۵ - ۱۳۹۰/۰۷/۲۹
    14 23
    بسیار عجیبه این همه صف بندی دوستان منتقد و منتقدنما که اینطور از آقای فرهادی دفاع می کنن. البته که نه سخنان حاتمی کیا و نه این همه دفاع ها از این دوستان ارزش نادر و سیمین را جابجا نمیکنند. اما این پشتیبانی ها تنها این را ثابت می کند که برق خرس طلایی چشم دوستان رو گرفته!
  • ناصر US ۰۳:۴۷ - ۱۳۹۰/۰۷/۳۰
    16 26
    زنده باشی حاتمی کیا مدافعان سیاهی مثل خود سیاهی سیاهند. نکند از این سیاه پوشان ترسی به دل راه دهی حرف حقت را بزن هر چند به ضرر امثال فرهادی و فرهادی ها باشد.
  • کلام حق IR ۰۰:۴۷ - ۱۳۹۰/۰۸/۰۱
    1 2
    تفرقه بنداز و حکومت کن
  • محمد IR ۲۰:۱۴ - ۱۳۹۰/۰۸/۰۴
    8 5
    اصغر فرهادی بعد از لغو پروانه ی ساخت فیلم جدایی ... اش به خاطر اظهار نظرش در خانه ی سینما، حقیقت رو فدای فیلمش کرد.او جرأت ساخت فیلمهایی مثل گزارش یک جشن، به رنگ ارغوان و ... رو نداره چون عشق خرسی رو داره چون .... درود بر حاتمی کیای بزرگ درود.
  • بدون نام IR ۲۱:۲۲ - ۱۳۹۰/۰۸/۰۴
    4 3
    "وقتی نظریه انیشتین با آن اندازه از استواری ، دچار خلل ، تردید و در آستانه دگرگونی قرار می گیرد ؛ چگونه می توان حافظ و فردوسی را تنها به دلیل ماندن و کوچ نکردن ستود و ستایش کرد؟!" این خط اوج بی سوادی نویسنده رو نشون میده! یک کم مطالعه کرده بود این حرف رو نمی زد. اگه ناراحت نمیشید منتشر کنید!