حتي سخناني كه اخيرا رئيس نهاد كتابخانههاي عمومي كشور درباره دو نظرسنجي اخيرش در زمينه كتابخواني ارائه شده است،مشخص نيست كه بر اساس چه معيارها و ملاكهايي است و ريز پرسشها و نتايج تخقيقات آنها در اختيار عموم قرار نگرفته است. به همين دليل ما نميدانيم كه اين آمار مطالعه مربوط به سال است يا ماه يا هفته و روز؟ از رئيس نهاد كتابخانههاي عمومي كشور، تا رئيس كتابخانه ملي و دستاندركاران وزارت ارشاد هر كدام آمار و ارقامي را درباره ميزان سرانه مطالعه در ايران ارائه دادند اما نگفتهاند كه اين آمار بر اساس چه متر و معيار يا پژوهشي به دست آمده است. اگرچه ماجراي آمار مختلف از يك موضوع در دولت كنوني به يك سنت تبديل شده است و ما مركز و مرجعي خاص در اين زمينه را نميتوانيم پيدا كنيم،اما به نظر ميرسد پرسش اساسي درباره آمار مطالعه بايد بر اين نكته تمركز كند كه آمارهايي كه ارائه ميشود،بر چه تحقيق و پژوهش ميداني استوار است.
تا آنجايي كه نگارنده به ياد دارد،تنها پژوهش ميداني كه درباره كتاب و كتابخواني قابل دسترس است( در ذيل طرح رفتارهاي فرهنگي ايرانيان) و در تمامي استانها انجام شد،به سال 78 بازميگردد كه آقاي دكتر محسن گودرزي در دفتر طرحهاي ملي وزارت ارشاد عهدهدار آن بود. در اين طرح كه نتايج آن پاييز 81 منتشر شد و متاسفانه در دولت آقاي احمدينژاد استمراري نيافت، جامعه آماري مورد نظر ما مردم شهر تهران( براي هر استان يك كتابچه منتشر شد) هستند كه نزديك به 2000 نفرشان به عنوان جامعه نمونه از ميان افراد بالاي 6 سال انتخاب شده و مورد پرسش قرار گرفتند. از جمله اين پرسشها سرفصلي بود با عنوان كتاب و كتابخواني كه در آن مواردي چون: مطالعه انواع كتاب،متوسط زمان مطالعه در هفته،رفتن به كتابخانه،امانت كتاب،محل امانت،ميزان امانت كتاب، تعداد تقريبي كتب غيردرسي موجود در منزل و خريد كتاب در يك سال گذشته.
نگاهي به سرفصلهاي پرسشها نشان ميدهد كه هدفگذاري دقيقي صورت گرفته بودو هر كسي كه به اين پرسشها پاسخ ميداد،آدمي ميتوانست نسبت او با مطالعه و كتاب را دريابد.
بخشي از سرفصلهاي اين تحقيق هم به مطالعه روزنامه و مجله اختصاص داشت كه خارج از بحث يادداشت ماست.
پرسش مورد نظر درباره ميزان مطالعه در هفته اين بود:
غير از مطالعه كتب درسي هر يك از اعضاء در هفته به طور متوسط چه مدت مطالعه ميكنند؟ و البته براي تدقيق اين سوال همين سوال را براي حدود مطالعه در هفته گذشته هم مطرح كردند تا بتوانند معياري براي كنترل داشته باشند.
گزينههايي كه درباره ميزان مطالعه در هفته در نظر گرفته شده ،عبارت بود از:
1)هيچ 2)حدود نيم ساعت 3)حدود يك ساعت 4)حدود دو ساعت 5)بيش از دو ساعت
نتيجهگيري حاصل از اين نظر سنجي(متوسط مطالعه در هفته و هفته گذشته) به صورت خلاصه اين است كه از ميان افراد جمعيت نمونهاي كه در خانواده خود كتاب غير درسي مطالعه ميكنند(حدود 70 درصد جمعيت نمونه) نسبتها به اين نحو است:11 و 2 درصد نيم ساعت،15 و 4 درصد حدود يك ساعت،16 و 9 درصد حدود دو ساعت و 47 و 9 درصد بيش از دو ساعت.
بر اين اساس اگر مقوله بيش از 2 ساعت را دو نيم ساعت در نظر بگيريم و مدت را به دقيقه محاسبه كنيم، متوسط زمان مطالعه در جمعيت اهل مطالعه در هفته 104 دقيقه و در هفته گذشته 86 دقيقه است. اگر عدم مطالعه 52 و 3 دهم درصد جمعيت باسواد را هم صفر به حساب آوريم، متوسط مطالعه در هفته براي جمعيت باسواد 55 دقيقه و در هفته گذشته 46 دقيقه است.
اين آمار و نظرسنجي البته در شهرها و استانهاي مختلف تفاوت دارد و نيازمند كاري فشرده است. ضمن اينكه زمان اين آمار هم 12 سال قبل بوده است. با اين توصيفات به نظر مي رسد بهتر است دست اندركاران نهاد كتابخانه هاي عمومي كه چند مدتي است از ازدياد سرانه مطالعه در ايران سخن مي گويند نكات جزيي تري از نحوه و نوع نظرسنجي خود را بيان كنند تا افكار عمومي و به خصوص علاقه مندان و كارشناسان امور كتاب و كتابخواني بتوانند به تحليل بهتري از نوع كار آنها برسند.