گروه اندیشه: بر روی مشروطه چه نامی می توان گذاشت؟ این روزها، نه تنها با تحریف تاریخ نهضت ملی نفت ایران و مرحوم مصدق مواجه ایم که این ماجرا به تحریف مشروطه نیز سرایت کرده است. رضا مختاری اصفهانی مقاله خودش را در روزنامه ایران با اسامی مختلفی چون مشروطه ناکام، مشروطه نا به هنگام، مشروطه ناتمام، و ... که نام گذاری کرده اند، آغاز می کند. او که مقاله اش خلاصهای از دو کتاب با موضوع انقلاب مشروطه است، به بررسی دو جنبه مهم از این جنبش تاریخی میپردازد. اول مشروطه؛ جنبش "همگان" نه یک اقلیت. نویسنده در بخش اول، به تحریف تاریخی مشروطه و نسبتدادن آن به یک اقلیت خاص، مانند بابیان و بهائیان، اشاره میکند. این اتهامات که از زمان محمدعلی شاه برای تخریب مشروطه آغاز شد، بعدها توسط برخی محققان از دو گروه متضاد (طرفداران و مخالفان این آیینها) دنبال شده است. مقاله با استناد به کتاب «مشروطه همگان» تأکید میکند که مشروطه نتیجه اتحاد و همکاری طیف وسیعی از اقشار جامعه، از روشنفکران و علما تا بازاریان و زنان بود و نسبت دادن آن به یک گروه خاص یک تقلیلگرایی سیاسی است. دوم نسبت انقلاب اسلامی با مشروطه. در بخش دوم، نویسنده به نسبت انقلاب اسلامی با مشروطه میپردازد. او توضیح میدهد که رهبران انقلاب اسلامی دیدگاهی عبرتآموز به مشروطه داشتند، زیرا معتقد بودند که این جنبش به دلیل عواملی مانند انزوای فقیهان، به استبداد پهلوی منجر شد. با این حال، در میان انقلابیون، افرادی مانند مهدی بازرگان و آیتالله طالقانی نگاه متفاوتی داشتند. بازرگان مشروطه را یک «اقدام ضروری و جسورانه» میدانست و ناکامی آن را ناشی از بیتجربگی ملت میدانست، در حالی که طالقانی از انزوای مردم پس از انقلاب مشروطه عبرت گرفته بود و بر اهمیت مشارکت عمومی تأکید میکرد.
نویسنده در ادامه با طرح این سوال که چرا مشروطه ناتمام ماند؟ در نهایت بیان میکند که روند «تهیشدن از مشروطه» به تدریج رخ داد و آرمانهای اصلی آن مانند «حریت و مساوات» در طول تاریخ، یا تحریف شدند یا به فراموشی سپرده شدند. نویسنده نتیجه میگیرد که مشروطه موضوعی صرفاً تاریخی نیست، بلکه مسئلهای زنده برای ایران امروز است، زیرا آرمانهای اصلی آن همچنان به طور کامل محقق نشدهاند. این مقاله در زیر از نظرتان می گذرد:
****
مشروطه ناکام، مشروطه نابهنگام، مشروطه ناتمام، مشروطه معطل، مشروطه بیفرجام، مشروطه مسروقه و... نامهایی از این دست همواره به فراخور عقیده و نگاه افراد، به یکی از مهمترین جنبشهای سیاسی، اجتماعی و فکری ایرانیان داده شده است؛ جنبشی که گاه نگاه سیاسی و ایدئولوژیک موجب شده دچار تحریف و وارونه نویسی شود. چنین نگاهی به روایت و تحلیلی ناقص و چه بسا تحریف آلود از مشروطه می انجامد.
اهداف بابی نمایان انقلاب مشروطه
مشروطه جنبشی بود که از وفاق نیروهای مؤثر اجتماع حاصل شد. در سال های اخیر دو نگاه متضاد اما در یک جهت، حضور طیف ها و طبقات مختلف اجتماع در این جنبش را نفی کرده و در نگاهی تقلیلگرایانه آن را به بابیان ازلی یا بهائیان نسبت داده اند. اگر چه پیش از این، برخی از فعالان مشروطه خواه به ازلی بودن متهم بودند، اما در فضای غبارآلود آن سال ها، بیشتر یک اتهام سیاسی بود و برای از میدان به در کردن رقبا یا مشروطه خواهان تلقی می شد. بعضی از افراد متهم هم فقط از لحاظ پیشینه خانوادگی در این رده محسوب میشدند و از لحاظ عقیدتی به چنین وجهی شناخته نمی شدند. این اتهام حال در زمانه ما در لفافه ای تحقیقی اما با نگاهی سیاسی، بار دیگر مطرح شده است؛ اتهامی که میراثی ملی را به اقلیتی نسبت می دهد. محمدرضا جوادییگانه و علی راغب در کتاب «مشروطه همگان» درصدد پاسخ به این نسبت برآمده اند.
در بخش اول کتاب با عنوان «راهنمای تاریخی» به طور گذرا وقایع منجر به مشروطه، بابیه و اشخاص در مظان اتهام بابیگری بررسی شده اند. فصل اول که به «طرح بحث» اختصاص دارد، یکی از مهمترین کسانی را که اتهام بابیگری به مشروطه و مشروطه خواهان زد، محمدعلی شاه معرفی می کند؛ شاهی که به کمک قزاقان روس بساط مجلس مشروطه را برچید. او در نامه ای به فقیهان و مراجع مقیم نجف، در توجیه اقدام خود از «تشکیل انجمن بابیه» توسط مشروطه خواهان و سوءاستفاده آنان از آزادی نوشت. آنچه محمدعلی شاه و مخالفان مشروطه بنیان گذاشتند، بعدها توسط سه گروه از محققان با انتساب مشروطه به بابیت یا بهائیت دنبال شد:«الف) گروهی از مورخان و نویسندگان مؤمن بدین آیینها. ب) مورخان و نویسندگان طرفدار و همدل با آنها. ج) مورخان و نویسندگان مسلمان یا منسوب به گروه های مذهبی و حکومتی که اغلب داخل ایران هستند.» جالب اینکه دو دسته اول و سوم با وجود تضاد و تقابل با هم، «به شدت از یکدیگر متأثر هستند و اغلب بدون ارجاع یا ذکر نام، به تکرار گفته های یکدیگر پرداخته اند.»
نویسندگان سعی کرده اند با معرفی این دو دسته، به نقد آثارشان بپردازند. در این میان، اثر دو نویسنده، تورج امینی و سید مقداد نبویرضوی، بیشتر موضوع نقد آنان قرار گرفته است؛ دو نویسنده در دو جبهه متضاد. گاه این دو نویسنده با دو بیان مختلف، مقصودی مشترک را مراد کرده و حتی در فقدان نظریه و روش علمی در اثرشان، بسیار شبیه یکدیگرند. آنچه اما بابی نمایان انقلاب مشروطه از یاد برده اند، حضور «اقشار مختلف و متنوعی چون روشنفکران، علمای شیعه، تجار، زنان، ارمنی ها، قفقازی ها، ازلیان و عامه مردم» در این جنبش فکری و سیاسی است. همین ویژگی است که این انقلاب را شایسته صفت «همگان» ساخته است.
نسبت انقلاب اسلامی با مشروطه
جوادییگانه و راغب، کتاب دوم خود را درباره انقلاب مشروطه و نسبت انقلاب اسلامی با آن انقلاب، اختصاص داده اند. نسبت انقلاب اسلامی با مشروطه از مباحثی است که در دوره اصلاحات محل بحث واقع شد. اگرچه ابتدا در دوره تبلیغات انتخابات ریاستجمهوری در سال ۱۳۷۶، از انحراف مشروطه گفته شد، اما بعد از انتخاب سید محمد خاتمی، ادامه مشروطه و نسبت آن با انقلاب ۵۷ موضوع بحث بود. شاید نویسندگان بر آن بوده اند به این روایت پسینی پاسخ دهند. از همین رو پژوهش خود را بر پایه «جامعه شناسی تاریخ» و «تاریخ روحیات» قرار داده اند.
بدین معنا که موضوع را در ظرف زمان نگریسته و ذهنیت و تلقی جامعه ایران به ویژه رهبران انقلاب از مشروطه و نسبت آن با آرمان های خود را در سال های منتهی به انقلاب ۵۷ واکاوی کرده اند. تغییر ذهنیت ایرانیها نسبت به مشروطه، از همان سال های ناکامی مشروطه آغاز شد. این تغییر ذهنیت را می توان در گسست یا پشیمانی از مشروطه نزد فعالان مشروطه خواهی دید. حاصل این گسست و پشیمانی، به سلطنت رضاشاه منجر شد؛ شاهی که همراهان و همکارانش نخبگان و کارگزاران مشروطه بودند. در این دوره مشروطه به محاق فراموشی رفت و حتی در خطابه تاجگذاری رضاشاه که توسط محمدعلی فروغی نوشته و خوانده شد، نشانی از مشروطه نبود. فروغی که رساله حقوق اساسی را نوشته بود، رضاشاه را نه در کسوت احیاگر مشروطه که تجسم نادرشاه افشار می دید. بدین ترتیب از آغاز سلطنت پهلوی، بخشی از نخبگان ایرانی از مشروطه گسستند و به قول مصدق، مشروطه «معطل» شد.
بخشی دیگر با نگاه عبرت بدان نگریستند و آن را قابل تکرار دانستند؛ تکراری که بیشتر جنبه پیروزی آن را در نظر داشت، نه تحقق آن. رهبران جمهوری اسلامی، آیتالله خمینی و رهبر معظم انقلاب، آیتالله خامنه ای، چنین نگاهی به مشروطه دارند. بنیانگذار انقلاب اگرچه بعضی از نقدهایش به سلطنت پهلوی از منظر قانون اساسی مشروطه بود یا مشروطه را به خاطر رهبری فقها می ستود، اما پس از پیروزی انقلاب به مشروطه نگاهی عبرت آموز داشت، نه الگوپذیری از آن. این نگاه را می توان در مواردی چون نقد مشروطه در انزوای فقیهان و حزب بازی دید.
مشروطه به معنای آنچه در اندیشه سیاسی علامه محمدحسین نائینی وجود داشت، در نگاه و اندیشه رهبر فقید انقلاب چندان قابل ردیابی نیست:«مشروطه ای که آیت الله خمینی از آن یاد می کنند، نسخه تکاملیافته مشروطه شیخ فضل الله است که با مشروطه آیت الله نائینی ادغام شده است. از یک سو، شیخ فضل الله طرفدار نظریه قدرت دوگانه شاه و شیخ بود (بدین معنا که حاکم، شاه است اما فقیه، ناظر و مشروعیت بخش بر شاه است) که با حکومت اسلامی، آنچنان که مدنظر آیت الله خمینی و بعدها جمهوری اسلامی بود، تفاوت داشت.»
نویسندگان به مفهوم مشروطه و تلقی از آن نزد گردانندگان انقلاب که بعدها در شورای انقلاب عضویت یافتند نیز اشاراتی دارند. شاید بتوان بازرگان و طالقانی را بیش از دیگران (مطهری، منتظری، بهشتی و هاشمی رفسنجانی) نسبت به آن حساس دانست. بازرگان را شاید بتوان فرزند مشروطه دانست که نسبت به وقایع و نتایج آن نیز حساسیت بیشتری داشت؛ اگرچه در دوره پس از پیروزی انقلاب، او نیز مانند بسیاری از انقلابیون تلاشش معطوف به «سازگار کردن آزادی و اسلام» بود؛ هرچند به باور نویسندگان، «البته با اولویت اسلام»، بازرگان اما پیش از این، تحلیل و نگاه اصلی خود را از مشروطه در نوشتاری با نام «ملت ایران چه باید بکند؟ یک تحلیل تاریخی برای مبارزه ملی» تبیین کرده بود.
او در این اثر که از سال ۱۳۵۶ تا خردادماه ۱۳۵۷ به نگارش درآورد، نگاهی گذرا و تحلیلی به تاریخ ایران از کوروش تا سیاست حقوق بشر کارتر دارد. بازرگان که به نتایج مثبت مشروطه مانند «آزادی، قانون، انتخابات، دولت و ملت، توجه به علوم و افکار جدید، تأسیس ادارات بر اساس الگوی اروپایی، تغییر روش در تجارت، صنعت و زراعت» و مواردی از توسعه و تجدد به ویژه «ورود ملت به امور مملکت» باور داشت، «هرج و مرج، ناامنی و بیسامانی» را از آفات و مشکلات آن می دانست.
این موضوع اما موجب نمی شد بازرگان از ضرورت و مفید بودن مشروطه نگوید:«تجربه مشروطه اگر جوابش منفی درآمد، نباید اینطور تلقی شود که انقلاب مشروطیت و قیام ملت برای آزادی، عمل لغوی بوده... مشکلات و معایبی که بررسی کردیم، تماماً ناشی از ناشیگری ملتی بود» که تجربه تاریخی اش استبداد بود. از همین رو انقلاب مشروطه را «اقدام ضروری و جسورانه ای» می دانست که «بالاخره می بایستی انجام شود و تبعات بد و خوب آن را می پذیریم تا تجربه [کرده] و تغییر یابیم.» در اینباره گویا بازرگان، نه نگاه به گذشته که چشم به آینده انقلابی داشت که در آستانه پیروزی بود. شاید بر مبنای چنین آینده نگری، او معتقد بود برای گذر از استبداد به مشروطه و حکومت ملی باید «ملت به صفت مشترک و شخصیت واحد»، در مقابل استبداد بایستد و شرط آن هم «وحدت جامعه و محبت افراد نسبت به هم و عمل جمعی» است.
طالقانی نیز با وجود آنکه کتاب مهم «تنبیه الامه و تنزیه المله» اثر علامه محمدحسین نائینی را با مقدمه ای مفصل منتشر کرده بود، به سرنوشت مشروطه نگاهی عبرت آموز داشت؛ جنبشی آزادیخواهانه که به استبداد پهلوی انجامید. این وضعیت نیز ناشی از «بازگشت مردم به خانه هایشان و منزوی شدن آنان در قبال انقلابی» بود که خود کرده بودند. شاید بر مبنای همین دغدغه بود که برای تصویب اصل شوراها در قانون اساسی جمهوری اسلامی اهتمامی ویژه داشت؛ اهتمامی که می توان «برای بسط و عمومی شدن حاکمیت مردم دانست.»
فقیهان شورای انقلاب اما بر خلاف این دو، مشروطه را نه از باب مفهوم و تغییرات مثبت در جامعه ایران که از باب عبرت می نگریستند. مطهری مشروطه را آغاز دوقطبی شدن جامعه ایران می دانست. دیگر آنکه با مشروطه تا آنجا موافق بود که موافق اسلام باشد؛ همان نگاهی که در باب رأی مردم داشت. انزوای فقیهان در دوره مشروطه و مطابقت قوانین و مفاهیم مشروطه با اسلام از دیگر مواردی است که نزد دیگر فقیهان انقلابی مانند آیات منتظری، بهشتی و هاشمیرفسنجانی موضوعیت داشت.
مهمترین بحث کتاب اما درباره رد پای مشروطه در قانون اساسی جمهوری اسلامی است. این نسبت، روایتی درازدامن از پیشنویس قانون اساسی، نحوه بررسی آن، مجلس و بررسی نهایی قانون اساسی (خبرگان)، بعضی از مذاکرات مربوط به مفاهیم حریت و مساوات در این مجلس و شورای بازنگری قانون اساسی دارد. به باور نویسندگان، روند تهی شدن از مشروطه روندی تدریجی بود که به مرور رخ داد. کتاب «تهی شدن از مشروطه» را شاید بتوان روایتی از بیعقبه شدن جنبشی دانست که با آرمان حریت و مساوات شکل گرفت اما با ناکامی مواجه شد. این ناکامی بعدها توسط فرزندان مشروطه نیز امتداد یافت تا آنجا که آرمانها و مفاهیمش یا تحریف شدند یا به محاق رفتند. اگر توسعه را اصلیترین هدف مشروطه بدانیم، فرزندان مشروطه در سیر حوادث یا در سلطنت پهلوی به دنبالش رفتند یا در انقلاب علیه آن و پایان مشروطیت. با چنین تعریفی، مشروطه نه موضوعی تاریخی که موضوع و مسأله ای برای امروز و فردای ایران است.
۲۱۶۲۱۶