گروه اندیشه: به گزارش خبرگزاری خبرآنلاین گزارش زیر نوشته پریا حیدری، مترجم و پژوهشگر در ایبنا، به معرفی و بررسی کتاب «فلسفه شر» نوشته لارس اسوندسن میپردازد. نویسنده کتاب تلاش میکند تا مفهوم «شر» را از حالت کلیشهای و شعاری خارج کرده و دوباره به عنوان یک مسئله جدی اخلاقی در کانون توجه قرار دهد. نویسنده تاکید می کند که مفهوم اصلی این کتاب بر این پایه استوار است که شر، نیرویی ماورایی یا شیطانی نیست، بلکه نتیجه فقدان تفکر، بیعقلی، بیتفاوتی و همدلی کم است. اسوندسن با استناد به نظریات فیلسوفانی چون هانا آرنت، به مفهوم «شر مبتذل» اشاره میکند و نشان میدهد که بسیاری از فجایع تاریخی نه از روی اراده آگاهانه برای نابودی، بلکه از طریق تبعیت کورکورانه و بیتوجهی به پیامدها رخ دادهاند. این کتاب دعوتی است به بیداری اخلاقی. این کتاب فراتر از یک تحلیل فلسفی، فراخوانی عملی برای مبارزه با شر است. اسوندسن معتقد است که بیعملی و سکوت ما در برابر بیعدالتیها، خود نوعی همدستی با شر است. او با زبانی ساده و روان، به خواننده یادآوری میکند که شر تنها در دیگران نیست، بلکه بخشی از امکانهای وجودی خود ماست و مبارزه با آن، مسئولیتی شخصی و اخلاقی است که با شناخت، نامگذاری و پرهیز از توجیه آن آغاز میشود.
****
در جهانی که واژه «شر» بیش از آنکه به واقعیتهای انسانی اشاره داشته باشد، در فیلمهای هالیوودی، سخنرانیهای سیاسی و تیترهای رسانهای تکرار میشود، لارس اسوندسن فیلسوف نروژی در کتاب «فلسفه شر» تلاش میکند این مفهوم فراموششده را از سطح شعار و کلیشه بیرون بکشد و دوباره بهعنوان مسئلهای جدی، اخلاقی و عملی در کانون توجه قرار دهد. او معتقد است که «شر نه یک افسانه قرونوسطایی، که یک مشکل واقعی در زندگی روزمره است؛ مشکلی که همه ما قربانی آن هستیم و همگی در انجام آن سهمی داریم.»
اسوندسن در همان ابتدای کتاب تصریح میکند که مشکل اصلی انسان معاصر نه وفور خشونت که کمبود تأمل است. او با لحنی بیپرده مینویسد: «عادیبودن شر، واقعیت است؛ مسئله اینجاست که ما دیگر واژگانی برای گفتوگو درباره آن نداریم.» از نظر او، همین فقدان زبان اخلاقی باعث شده است بسیاری از رفتارهای آسیبزا، که در گذشته بهعنوان شر تلقی میشدند، امروز بهسادگی توجیه یا حتی نادیده گرفته شوند.
کتاب سه بخش اصلی دارد: الهیات شر، انسانشناسی شر، و مسئله شر. بخش نخست به تاریخچه فلسفی مفهوم شر میپردازد؛ از اندیشههای یونان باستان تا تفاسیر مدرن. اسوندسن با مرور دیدگاههای فیلسوفانی چون افلاطون، آگوستین، کانت و هانا آرنت، به این پرسش میپردازد که «ماهیت شر چیست؟» آیا شر یک نیروی مستقل است؟ یک نقص؟ یا نتیجه ناآگاهی و بیعقلی؟ پاسخ او، نزدیک به سنت دیرینه مسیحی و همسو با آرنت، این است که شر بیش از آنکه «شیطانی» باشد، «فقدان» است: فقدان عقلانیت، فقدان همدلی و فقدان توانایی دیدن دیگری بهعنوان انسانی مشابه خودمان. از این منظر، بسیاری از فجایع بزرگ تاریخ، نه حاصل نقشههای شیطانی نابغههای اهریمنی، بلکه محصول تصمیمات غیرعقلانی، تبعیت کورکورانه و بیفکریاند.
بخش دوم کتاب رویکردی پدیدارشناختی دارد و به مصادیق و تجربههای عینی شر میپردازد. اسوندسن با استفاده از منابع متنوعی از جمله ادبیات، نقاشی، مطالعات علمی، فیلم و موسیقی، تلاش میکند چهرههای مختلف شر را نشان دهد و برخی از کلیشههای رایج را به چالش بکشد. یکی از این کلیشهها، تصور رایج از رابطه میان عزتنفس پایین و رفتارهای شرورانه است. او با استناد به پژوهشهای تجربی نشان میدهد که بسیاری از مرتکبان خشونت نه از سر خودکمبینی، بلکه گاه به دلیل نوعی برتریپنداری و بیتوجهی به دیگران دست به عمل میزنند.
یکی از نکات برجسته کتاب، تحلیل او از «شر مبتذل» است؛ مفهومی که مستقیماً به کار هانا آرنت درباره آیشمن و محاکمه او در اورشلیم ارجاع دارد. اسوندسن بر این باور است که بخش قابلتوجهی از شرور انسانی نه از ارادهای آگاهانه برای نابودی دیگران، بلکه از رفتارهای بیفکرانه، پیروی از جمع و بیتوجهی به پیامدهای اعمالمان ناشی میشود. او مینویسد: «بسیاری از ما مرتکب شر میشویم، فقط چون نمیاندیشیم.» این برداشت، نگاه سنتی به شر را که آن را به نیروهایی ماورایی یا شخصیتهایی هیولایی نسبت میداد، دگرگون میکند و نشان میدهد که شر بهطرزی نگرانکننده، عادی و در دسترس است.
اسوندسن برای روشنکردن استدلال خود به نمونههای تاریخی متعددی اشاره میکند: از هولوکاست و اردوگاههای کار اجباری گرفته تا جنگهای ایدئولوژیک و نسلکشیهای معاصر. او نشان میدهد که چگونه افراد «عادی» میتوانند در شرایط خاص، دست به اعمالی بزنند که از بیرون غیرقابلتصور بهنظر میرسد. برخی برای دستیابی به هدفی مشخص (شر ابزاری) دست به جنایت میزنند؛ گروهی دیگر بهنام یک ایدئولوژی یا باور مقدس (شر ایدئولوژیک) ظلم میکنند؛ و بسیاری تنها به دلیل سهلانگاری و فقدان پیشبینی (شر سبکسرانه) موجب رنج دیگران میشوند. نکته هشداردهنده این است که نوع سوم، یعنی شر ناشی از بیتوجهی و بیعملی، بستری فراهم میکند که در آن اَشکال شدیدترِ شر رشد میکنند.
اما کتاب تنها به تحلیل نظری بسنده نمیکند؛ پیام اصلی آن یک دعوت عملی است. اسوندسن بارها تأکید میکند: «شر نباید توجیه شود، نباید تبیین آن بهانهای برای پذیرش باشد؛ با شر باید مبارزه شود.» او معتقد است که ناتوانی ما در نامگذاری و شناسایی شر، بهویژه در سطح اجتماعی و سیاسی، باعث میشود بسیاری از بیعدالتیها و خشونتها ادامه پیدا کنند. سکوت و بیعملی، خود نوعی همدستی با شر است. به همین دلیل، کتاب نهتنها یک پژوهش فلسفی که نوعی فراخوان اخلاقی است؛ فراخوانی برای بازسازی زبان و حساسیت اخلاقی در برابر رنج دیگران.
از نظر سبک نگارش، «فلسفه شر» با وجود موضوع سنگینش، متنی روشن، ساده و قابلفهم دارد. برخلاف بسیاری از کتابهای فلسفی که خواننده غیرمتخصص را پس میزنند، این اثر با زبانی روان و ساختاری منظم نوشته شده و ترجمه فارسی احسان سنایی اردکانی در نشر بیدگل نیز این ویژگی را حفظ کرده است. نقلقولهای ادبی، مثالهای تاریخی و ارجاعات بینارشتهای، متن را از خشکی صرف نجات میدهند و آن را به اثری خواندنی و درعینحال تأملبرانگیز بدل میکنند. دستکم مسئله را بهروشنی طرح میکند و همین شاید مهمترین نقطه قوت آن باشد: بازگرداندن واژه «شر» به گفتوگوی عمومی و فلسفی.
لارس اسوندسن که پیشتر با آثاری چون «فلسفه آزادی»، «فلسفه ملال» و «فلسفه ترس» شناخته شده است، در این کتاب نیز همان دقت و صراحت همیشگی خود را نشان میدهد. او فیلسوفی است که مسائل وجودی را نه در برج عاج نظریه، بلکه در بطن زندگی روزمره جستوجو میکند. «فلسفه شر» درنهایت بیش از آنکه پاسخی نهایی به پرسش «شر چیست؟» باشد، تلاشی است برای بیدارکردن حساسیت اخلاقی خواننده و یادآوری این حقیقت که «شر همیشه دیگران نیستند؛ شر بخشی از امکانهای ماست.»
در زمانهای که خشونت، تبعیض و بیتفاوتی بهطرزی عادی در اخبار روزانه تکرار میشود، چنین کتابی میتواند نقطه آغاز مهمی باشد. اسوندسن نشان میدهد که مبارزه با شر نهتنها وظیفهای سیاسی یا اجتماعی، بلکه مسئولیتی شخصی است. شناختنِ شر، نامیدن آن و پرهیز از سادهسازیهای رایج، شاید نخستین گام برای ساختن جهانی باشد که در آن شر کمتر عادی و کمتر پذیرفتنی است.
۲۱۶۲۱۶