به گزارش خبرآنلاین، «قیدار» تازه ترین رمان رضا امیرخانی، جمعه و در روز سوم بیست و پنجمین نمایشگاه بین المللی کتاب تهران در غرفه افق توزیع می شود. خود امیرخانی نیز اعلام کرده که روزهای شنبه، دوشنبه و چهارشنبه، 16، 18 و 20 اردیبهشت ساعت 16 به بعد در این غرفه برای دیدار با مخاطبان و علاقمندانش به نمایشگاه می رود.
داستان قیدار درباره یک گاراژدار در تهران دهه 50 شمسی است که نام او و کامیونهایش در تمام جادههای ایران و میان رانندگان شناخته شده است. از سوی دیگر مرام و مسلک رفتاری قیدار نیز در میان تمام افرادی که با او در ارتباط هستند به نوعی زبانزد است، اما در طول داستان با مجموعه وقایعی که برای وی رخ میدهد، قیدار به سمت نوعی تکامل و بازتعریف از خود دست پیدا میکند.
رمانِ قیدار با نگاهی تاویلی، روایتِ مردی است از سلسله مردان، در ابتدای دهه پنجاهِ شمسی. این رمانِ سیصدصفحهای در 9 فصل روایت میشود با اسامیِ مرسدسِ کروک، تاکسیِ فیاتِ دویست و دوی کبریتی، اسبِ اینترنشنال، وسپای فاقگلابی تا... براقِ بالدار. این روایت میکوشد که رودخانه آیینِ فتیان را همچنان زنده و رونده به مخاطب نمایش دهد.»
بخشی از فصلِ اولِ رمان:
«قیدار میگوید: - ناصر! این خاورِ صفر ترگل ورگلی را که زیرِ پات انداختم، کجا بردی آچارکشی؟ ناصر خندهاش را میخورد. - همان درویش مکانیک که امر کرده بودید... - پس نیشت را ببند... همان درویش مکانیک که امر فرموده بودیم، آچارکشی کرد... درست؟ آچارکشی یعنی چه؟ - چوبکاری میکنید قیدارخان... شوفر بیابانیم ناسلامتی. پیچهای خاور را باز کرد و دوباره بست دیگر... آچارکشی یعنی همین دیگر... درشتش یعنی همین، ریزش را هم اگر بلد بودم که ناصرشوفر نمیشدم و توی بیابانها آواره نمیشدم، میشدم درویش مکانیک و پای سجادهی روغنی ذکرِ علی علی میگفتم...
قیدار جلو میرود و دو دستش را میگذارد روی شانهی ناصر:
-آچارکشی را من از خودم درآوردهام... من حرفِ این داش خلیل را خیلی قبول دارم... خیلی بیشتر از حرفِ نوخاستههای امروزی... همانجور که آدم با آدم توفیر میکند، فرش هم با فرش توفیر میکند... موتور و اتول هم با موتور و اتول توفیر میکند. آچارکشی را من از خودم درآوردم. اختراعِ قیدار است... همانجور که فرشی که با عشق بافته شود، تومن تومن قیمت دارد، حساب کردم دخترِ آلمانیِ مرسدس چه میداند که عشق یعنی چه؟ مهندس و کارگرِ آلمانی چه میداند هیاتِ امام حسین و بیمهی ابوالفضل و دستِ باوضو یعنی چه. ماشینهام را صفر میفرستم پیشِ درویش مکانیک، تا پیچشان را باز کند و دوباره با وضو ببندد، با نفسِ حقش سفت کند پیچها را از سر... از کارخانهی آلمانیش بپرسی، هیچ خاصیتی ندارد این کار، اما وسطِ جاده و بیابان، بچههای گاراژِ قیدار خاصیتش را بخواهند یا نخواهند، میفهمند... اتول هم باید موتورش صدای "هو یا علی مدد" بدهد و چرخش به عشق بچرخد... گرفتی؟
همه رانندهها ساکت سر تکان میدهند. قیدار سوارِ مرسدس میشود و میخندد:
- حالا شنیدهام پاری گاراژدارهای دیگر هم به تقلید، اتولهاشان را میدهند به یک سری آدمِ دهننشسته که آچارکشی کنند و خیال کردهاند خاصیت علیحده دارد!!
مرسدس در خندهی جمع از غذاخوریِ خلیل دور میشود.
***
مرسدس روی ابر راه میرود. آرام و موقر. هر از گاهی مجبور است چراغها را روشن و خاموش کند و جواب بدهد به چراغهای روشن و خاموش و سبز و قرمزِ روبهرو. هر از گاهی مجبور است با بوقِ زیرش نتی رها کند در بیابان برای شیپور و کشتی و سوت و بلبلی که برایش به هدیه میفرستند. گاهی وقتها هم باید فرمانی بدهد به چپ و راست برای آشنایانی که با هجده چرخشان برای چهار چرخش قر به کمر میاندازند.
مرسدس روی ابر راه میرود و شهلا مثلِ باران گریه میکند. ایراد از ابر نیست. ایراد از باران نیست. ایراد از حریرِ خوشبختی است کنارِ سوراخِ روی قوزکِ جوراب...»
امیرخانی در این کتاب جدای از رسمالخط و شیوه نگارشی خاص خود عناوین فصول را نیز به نام اتومبیلهای مختلف انتخاب کرده است که به ترتیب با عبارتی مانند مرسدس کوپه کروک آلمانی متالیک، تاکسی فیات کبریتی دویست و دو، اسب اینترنشنال، موتور وسپای فاق گلابی، هجده چرخ اتاقدار و.....نام گذاری شدهاند.
قیدار در 296 صفحه و قطع رقعی و قیمت 9هزار تومان عرضه خواهد شد.
ساکنان پایتخت، برای تهیه هر یک از کتاب های امیرخانی (در صورت موجود بودن در بازار نشر) کافیست با شماره 20- 88557016 سامانه اشتراک محصولات فرهنگی؛ سام تماس بگیرند و آن را در محل کار یا منزل _ بدون هزینه ارسال _ دریافت کنند.
6060