تاریخ انتشار: ۳۱ شهریور ۱۴۰۴ - ۱۸:۳۵

برای‌آنکه به مسئله اصلی این نوشته بپردازم ابتدا مقدمه‌ای کوتاه بیان می‌کنم. گاهی فرصتی پیش می‌آید تا با والدینی که فرزندانی دانشجو دارند در خصوص تغییرات فرزندشان پس از ورود به دانشگاه گفتگو کنم.

معمولاً این سؤال را مطرح می‌کنم که فرزندشان پس از ورود به دانشگاه کم‌وبیش دچار چه تغییراتی می‌شود که به چشم آمده و ملموس است. قابل‌تأمل آنکه، «خودزشت‌پنداری» و تلاش پیگیرانه برای «زیبا شدن» یکی از پاسخ‌هایی بوده است که در یکی دو سال اخیر فراوان شنیده‌ام.

منظور والدین چیست؟ اینکه دانشجو پس از ورود به دانشگاه مدام خودش را از نظر «خوش‌تیپ» «خوش‌قیافه»، «زیبا»، «جذاب»، «مُد روز» و «Snatched» بودن (داشتن استایل فوق‌العاده و خَفن) با دیگران مقایسه می‌کند. برخی از والدین از پیامدهای نگران‌کننده حاصل از این نوع مقایسه‌ها می‌گویند که انزوای اجتماعی، حبس‌کردن خود در خانه، کاهش شدید اعتمادبه‌نفس، سرزنش والدین خود به دلیل میراث زشتی، و در مواردی، بروز رفتارهای ضداجتماعی از آن جمله است. در یکی از نمونه‌ها، دانشجویی از دانشگاه صنعتی شریف این‌گونه بود و «خودزشت پنداری» او در مواجهه با هم‌کلاسی‌هایش، نگرانی زیادی در والدین ایجاد کرده بود. به‌عنوان کسی که سال‌هاست در دانشگاه‌ها تدریس می‌کنم از نزدیک شاهد افزایش آهسته‌آهستة وسواس نسبت ظاهر بوده‌ام. بگذارید مثالی بزنم. اگر در ترم‌های آغازینِ ورود دانشجویان درسی با آنان داشته باشم معمولاً در پایان ترم عکسی به یادگار می‌گیریم و آن را به دیوار اتاقم نصب می‌کنم. چندین و چند بار پیش‌آمده است که دانشجویی آمده، بادقت به‌عکس خود نگاه کرده و درخواست کرده تا عکس را بردارم. برخی از آنان در سال‌های بالاتر و پس از تغییرات اساسی چهره و سبک پوشششان نسبت به ترم‌های آغازین، می‌آیند و این‌چنین درخواستی را مطرح می‌کنند. مهم‌ترین دلیل نیز همانی است که والدین به آن اشاره کرده‌اند. هر چقدر از سال‌های دور به‌سوی اکنون می‌آییم چنین وسواس و حساسیتی افزایش می‌یابد به‌گونه‌ای که هم اکنون چنین دغدغه‌ای به یکسان، هم در بین پسران و هم در بین دختران دانشجو دیده می شود.

در برخی جوامع، زیبایی شکلی از سرمایه تلقی می‌شود، سرمایه‌ای که به شکل بالقوه می‌تواند برای فرد منزلت اجتماعی در پی داشته باشد. به همین دلیل، زیبایی، همچون سایر سرمایه‌ها، می‌تواند زمینه و معیار قشربندی اجتماعی شود و در بین افراد سلسله‌مراتب ایجاد نماید. زیبایی، وقتی تبدیل به ارزشی اجتماعی می‌شود می‌تواند افراد را به فقیر، کمتر برخوردار و ثروتمند تقسیم کند به‌گونه‌ای که بعضی‌ها ندارند، بعضی‌ها کم دارند و بعضی‌ها هم از نظر برخورداری از آن غنی‌اند. زیبایی، زمینه‌ساز نابرابری اجتماعی در جامعه جدید است. با این اوصاف، اگر تفکر و مواجهۀ انتقادی وجود نداشته باشد زیبایی به شکل بالقوه می‌تواند زمینۀ کنار گذاشته‌شدن افراد، طرد اجتماعی و «جداسازی غیررسمی» را ایجاد کند. آنچه می‌گویم در مقام توصیف بوده و به معنای تأیید یا تجویز نیست که بی‌شک نویسنده این متن با آپارتاید ناشی از زیبایی میانه‌ای ندارد.

نکته‌ای که از خواننده فرهیخته متن باید به آن توجه داشته باشد این است که «زیبایی» را غالباً باید داخل گیومه نهاد. زیبایی، مفهومی نسبی و برساختی اجتماعی است. زیبایی در افریقا لزوماً با زیبایی در اروپا یکسان نیست. زیبایی در ترکیه لزوماً با زیبایی در آرژانتین یکی نیست؛ ولی اتفاقی که به‌ویژه در قرن بیستم رخ داد آن بود که رسانه‌های جمعی‌ای که دارای نفوذی جهانی بودند به‌تدریج معیارهای محدود به سرزمین خاصی را جهانی جلوه دادند. توضیح بیشتر آنکه، معیارهای زیبایی غالباً از کشورهای توسعه‌یافته اروپا و امریکای شمالی به سمت سایر نقاط جهان سرازیر شد، هر چند دراین‌خصوص گاهی شاهد بده‌بستان فرهنگ‌ها هم بودیم، به این معنا که در حوزه مد یا میکاپ، معیارها و صفاتی از کشورهای درحال‌توسعه به سمت کشورهای نوع نخست جریان یافت. بااین‌وجود شکل غالب، گسترش معیار «زیبایی» از کشورهای پیشرفته اروپایی و امریکا به سایر نقاط جهان بوده است. خلاصه آنکه، باید تأکید کرد که معیارهای زیبایی جهانی نیست و اگر جهانی می‌شود باید این احتمال و فرض قوی را داشت که ردپای کمپانی‌های رسانه‌ای و شرکت‌های تولید لوازم آرایشی در میان باشد. احساس می‌کنم که دارم از بحث اصلی دور می‌شوم. به بحث اصلی برگردم.

اول: دانشگاه، نامش روی خودش است و نام، بیانگر مهم‌ترین ویژگی و کارکرد آن است. اگر ارزشی در دانشگاه قرار است زمینه‌ساز ایجاد سلسله‌مراتب باشد دانش است. در واقع اگر قرار است رقابتی وجود داشته باشد باید برای کسب دانش بیشتر و درخشیدن فرد در این عرصه باشد. هم اکنون اما این‌طور نیست. در سطرهای قبل به دانشگاه صنعتی شریف اشاره کردم. چند سال قبل پژوهشی (منتشر نشده) درباره سبک زندگی دانشجویی در بین دانشجویان آن دانشگاه داشتم. جالب بود که در بین دانشجویان، رقابتی چشمگیر نسبت به داشتن ماشین، آن هم مدل خوب و به روزش وجود داشت. این ویژگی در کشورهای توسعه‌یافته به‌ندرت دیده می‌شود. منظورم آن است که ارزش‌هایی در دانشگاه‌ها در حال گسترش است که با ماهیت وجودی آن در تضاد و تعارض است.

دوم: معمولاً یکی از ویژگی‌های حیات دانشجویی در بیشتر کشورهای جهان، «پادفرهنگ» بودن سبک زندگی آنان است. منظور از پادفرهنگ، پیروی‌نکردن، مخالفت و نزاع بافرهنگ مرسوم، غالب و جریان اصلی است. دانشجویان در مقایسه با جریانات فرهنگی غالب بر جامعه، همواره مسیر و پنجرۀ متفاوتی می‌گشایند و معمولاً از موضعی انتقادی با قالب‌ها و کلیشه‌های فرهنگی مواجه می‌شوند. در زمینه بحث اصلی این جُستار، از طرف دانشجویان مقاومتی در مقابل استانداردهای جامعه در خصوص زیبایی دیده نمی‌شود و یا حداقل ضعیف دیده می شود. طرح مسیرهای فرهنگی جایگزین در فرهنگ دانشجویی رو به ضعف نهاده است و به نظر می‌رسد، تأکید می‌کنم که به نظر می‌رسد، آنان نیز با تجویزهای جامعه همنوا و همگام شده‌اند.

امیدوارم از این متن برداشتی نشود که به‌هیچ‌وجه مراد من نیست. فداکردن تمامی لذت‌های زندگی برای کسب دانش، تحقیر «خوش‌پوشی»، «آراستگی» و حتی « به‌هنگام‌زیستن» اصلاً مدنظر من نیست. آنچه می‌خواهم بر آن اصرار کنم مواجهه انتقادی با حیات فرهنگی بیرون از دانشگاه، به‌ویژه با آنچه است که «سرآمدان زیبایی» که اغلب‌شان ساخته و پرداختۀ رسانه‌هایند تجویز می‌کنند.

سخن پایانی آنکه، وضعی که توصیف شد خود، دلایل و ریشه‌هایی دارد که صرفاً برای نمونه می‌توان به اعمال سیاست‌های فرهنگی یک‌طرفه، واقع گریزانه، غیرتعاملی، غیرمشارکتی، اجبارگونه، و به‌دوراز شرایط زمانه در دانشگاه‌های کشور اشاره کرد. آنچه توصیف شد معلول است و اساساً قابل سرزنش نیست.