به گزارش خبرگزاری خبرآنلاین به نقل از ایبنا، با گذشت بیش از سه دهه از آغاز جنگ تحمیلی عراق علیه ایران، همچنان ابهاماتی درباره عملکرد ارتش وجود دارد که برای عموم روشن نشده است. یکی از مباحث مطرح، ادعای «غافلگیر شدن ارتش» است؛ آیا واقعا ارتش غافلگیر شد؟ اگر اطلاع داشت، چرا فرماندهان ارتش تنها از نیمه دوم شهریور دستور استقرار یگانها را ابلاغ کردند؟
سؤال دیگر این است که با وجود آثار و شواهد مستند و آگاهی نیروهای مرزی و فرماندهان، حمله عراق قطعی بود؛ پس چرا ارتش عراق در مدت یک هفته هزاران کیلومتر از خاک ایران را اشغال کرد و ارتش نتوانست پیشروی دشمن را متوقف کند و در برخی مناطق حتی مجبور به عقبنشینی شد؟ همچنین چرا در روزهای ابتدایی جنگ برخی به انحلال ارتش درخواست دادند؟
این گزارش قصد دارد به بررسی علل و ریشههای آغاز جنگ عراق علیه ایران، نقش کشورهای حامی صدام، نوع کمکهای آنان، نحوه همکاری غرب با رژیم صدام و ورود مستقیم آنها به جنگ با ایران بپردازد و به پرسشهایی از جمله اینکه آیا حمله عراق پیش از ۳۱ شهریور ۱۳۵۹ آغاز شده بود پاسخ دهد.
در ادامه گزارش، با استفاده از کتاب «ناگفتههایی از روزهای اول جنگ؛ حدیث عزت و اقتدار» تالیف احمد حسینیا و منتشرشده در سازمان حفظ آثار و نشر ارزشهای دفاع مقدس آجا، به مرور این مباحث و پاسخ به این ابهامات خواهیم پرداخت.
اختلافات مرزی ایران و عراق ریشه دیرینه دارد
ریشه اختلافات مرزی ایران و عراق به دوران صفوی و عثمانی بازمیگردد. دو دولت بر سر مرزها و بهویژه شطالعرب یا اروندرود جنگهای طولانی داشتند و سرانجام در سال ۱۵۵۵ میلادی پیمان صلحی امضا کردند. در دوره قاجار نیز والی بغداد به خرمشهر لشکر کشید که با میانجیگری انگلستان متوقف شد. سرانجام در تیر ۱۳۱۶ (۱۹۳۷ میلادی) عهدنامهای میان ایران و عراق بسته شد که تقریبا تمام اروندرود را به عراق میداد و فقط بخش کوچکی در برابر آبادان بر اساس اصل «تالوگ» به ایران واگذار شد. این اصل در حقوق بینالملل مرز رودخانهها را بر اساس عمیقترین خط جریان آب مشخص میکند، اما در این قرارداد فقط در یک نقطه اعمال شد. بر اساس همین عهدنامه قرار شد کمیسیونی برای تعیین مرزهای زمینی و رژیم حقوقی اروندرود تشکیل شود و آبراه برای کشتیهای تجاری همه کشورها باز باشد، ولی تنها کشتیهای جنگی دو کشور حق تردد داشته باشند. با وجود این، ایران این قرارداد را ناعادلانه میدانست و به دنبال احقاق حقوق خود بود.
تعیین مرز آبی دو کشور براساس خط تالوگ
در فروردین ۱۳۴۸ وزارت خارجه ایران اعلام کرد قراردادهای ۱۹۱۳، ۱۹۱۴ و ۱۹۳۷ را به رسمیت نمیشناسد و اروندرود باید به طور مشترک و بر اساس خط تالوگ بهرهبرداری شود. در هفتم اردیبهشت همان سال ایران کاروان دریایی خود را با اسکورت نظامی از اروندرود عبور داد. این اقدام بدون واکنش عراق انجام شد و عملاً حاکمیت ایران بر اروندرود را تثبیت کرد، اما برای رژیم بعثی عراق مایه تحقیر بود. در سالهای بعد عراق در مناطق مرزی مانند مهران دست به اقدام نظامی زد اما شکست خورد. در همین زمان ایران از کردهای عراق حمایت میکرد و فشار بر بغداد افزایش یافت. سرانجام حسنالبکر و صدام حسین با میانجیگری الجزایر پای میز مذاکره آمدند و در سال ۱۹۷۵ قرارداد الجزایر را امضا کردند. مهمترین بند آن تعیین مرز آبی دو کشور براساس خط تالوگ بود.
با این حال رهبران عراق از همان ابتدا به فکر لغو توافق بودند. از سال ۱۳۵۴ برنامهریزی برای بازپسگیری اروندرود و حتی بخشهایی از خاک ایران آغاز شد. پیروزی انقلاب اسلامی ۱۳۵۷، بیثباتی داخلی و کودتای نافرجام نوژه شرایطی بهوجود آورد که صدام زمان را برای حمله مناسب دید. هدف عراق فقط اروندرود نبود، بلکه اشغال خوزستان و حتی تجزیه ایران بود. به این ترتیب، اختلافات تاریخی بر سر مرزها و اروندرود به زمینهای اصلی برای آغاز جنگ هشتساله ایران و عراق در ۱۳۵۹ تبدیل شد.
حامیان عراق در جنگ و نقش صدام
به گفته امیر سرتیپ دوم ذاکری، نخستین کشوری که به درخواست عراق پاسخ داد و ارتش این کشور را تجهیز کرد شوروی سابق بود. شوروی بر اساس قراردادهای بلندمدت نظامی از سال ۱۹۷۲، در طول جنگ هم به عراق تجهیزات میداد و در برابر درخواست ایران اعلام بیطرفی میکرد. او تأکید میکند اختلاف عراق و ایران بر سر اروندرود موضوعی قدیمی است و ممکن است هر زمان عراق خود را قوی دید دوباره ادعای مالکیت کامل مطرح کند؛ همانطور که صدام پس از به قدرت رسیدن قرارداد ۱۹۷۵ الجزایر را «پاره کرد» و گفت روزی که ضعیف بودیم امضا کردنش شجاعت بود، امروز پاره کردنش شجاعت است.
حضور شوروی در عراق باعث نگرانی غرب شد، زیرا ممکن بود به کودتای کمونیستی منجر شود. به همین دلیل غرب هم به عراق نزدیک شد. فرانسه نخستین کشور غربی بود که بهطور آشکار به عراق کمک کرد و تنها شش ماه پس از آغاز جنگ، ۶۰ فروند هواپیمای میراژ به این کشور تحویل داد. به این ترتیب شرق و غرب همزمان عراق را سازماندهی و علیه جمهوری اسلامی ایران متحد شدند.
صدام حسین فردی قدرتطلب و بیاعتنا به مذهب معرفی میشود. او بنا بر ادعای برخی منابع با حمایت سیا آموزش دید و در تیر ۱۳۵۹ با کمک حسین کامل (داماد آیندهاش) رئیسجمهور وقت، حسنالبکر، را وادار به کنارهگیری کرد؛ به او گفتند یا استعفا میدهد یا کشته میشود و البکر برای حفظ جان خود و خانوادهاش کنارهگیری کرد. سه ماه بعد صدام به قدرت رسید. در این مدت عراق ارتش خود را گسترش داد: از پنج لشکر در ۱۹۷۵ به دوازده لشکر و ۲۵۰ هزار نیروی مسلح در شهریور ۱۳۵۹ رسید. حضور ناوهای آمریکایی در روزهای اول جنگ نیز نشانه برنامهریزی قبلی برای این نبرد و حضور قدرتهای بزرگ در منطقه دانسته میشود.
آثار حمایت شرق و غرب در اهداف جنگ عراق علیه ایران
پس از پیروزی انقلاب اسلامی و بینظمی در ارتش، بهویژه بعد از کودتای نوژه، حکومت عراق زمان را برای حمله به ایران مناسب دید. ادعاهای اولیه عراق محدود به حاکمیت بر اروندرود و سه جزیره خلیج فارس بود؛ اما حمایت همهجانبه شوروی، آمریکا و متحدان اروپایی، صدام حسین را به فکر سرنگونی جمهوری اسلامی و جداسازی خوزستان انداخت. در این راستا، عراق نیروهای ضدانقلاب را در کردستان و خوزستان تجهیز و هدایت کرد. با ایجاد سازمانهایی چون حزب خلق عرب و جبهه آزادیبخش خوزستان، اختلافات قومی و مذهبی را دامن زد تا زمینه استقلالطلبی را تقویت کند. کنسولگری عراق در خرمشهر پایگاه حمایت از گروههای خرابکار بود و اسلحه و آموزش از طریق عراق تأمین میشد که به آشوبها و درگیریهای خونین انجامید. همزمان ارتش عراق در نوار مرزی خاکریز، سنگر و جادههای نظامی ایجاد و نیروهای خود را منتقل کرد. از سال ۱۳۵۸ حملات پراکنده هوایی به روستاهای مرزی آغاز شد و در ۱۳۵۹ با گلولهباران نفتشهر، پاسگاههای قصرشیرین، هویزه، بستان و ایلام گسترش یافت. صدام در سخنرانیهایش حکومت ایران را «غیر اسلامی» میخواند و جوانان عراق را تحریک میکرد.
عراق علاوه بر ادعای مکرر مالکیت سه جزیره، در فروردین ۱۳۵۹ عادی شدن روابط را مشروط به سه شرط کرد: خروج ایران از جزایر، بازگشت کشتیرانی در اروندرود به وضعیت پیش از قرارداد الجزایر و پذیرش رسمی «هویت عربی» خوزستان. او تهدید کرد در صورت رد این شرایط، آنها را با زور خواهد گرفت. در همین دوره، عراق بزرگترین ناو جنگی خود «البکر» را در دهانه فاو مستقر کرد تا برای کشتیهای ایرانی مزاحمت ایجاد کند و تا شهریور ۱۳۵۹ دوازده لشکر تقویتشده را با امکانات مهندسی کامل در مرزها مستقر ساخت. افزایش بمباران مناطق مسکونی و درگیریهای مرزی نشانه قطعی شدن حمله بود. در ۲۶ شهریور ۱۳۵۹ صدام قرارداد الجزایر را لغو کرد و کمتر از یک هفته بعد حمله سراسری به ایران آغاز شد. در هفتههای نخست ارتش عراق توانست بیش از یازده هزار کیلومتر مربع از خاک ایران را اشغال کند.
آیا ارتش ایران در آغاز جنگ غافلگیر شد؟
برخلاف برخی گفتهها، ارتش ایران در شروع جنگ تحمیلی غافلگیر نشد. ارتش عراق مدتها پیش از حمله ۳۱ شهریور ۱۳۵۹ استقرار و سازماندهی نیروهای خود را در نوار مرزی آغاز کرده بود. از نیمه دوم فروردین همان سال واحدهای عراقی در نزدیکی مرزها مستقر شدند و از نیمه دوم شهریور به آرایش جنگی درآمدند و پاسگاههای مرزی ایران را بارها زیر آتش گرفتند. فعالیتهای اولیه دشمن در منطقه خرمشهر و آبادان، بهویژه از کرانه نهر خین، از فروردین ۱۳۵۹ با خمپارهباران پاسگاهها شروع شد. تمرکز آتش عراق در این منطقه نوعی فریب بود تا توجه نیروهای ایرانی را از محور اصلی پیشروی آینده در شلمچه منحرف کند.
غافلگیری زمانی رخ میدهد که هیچ اطلاعی از حمله وجود نداشته باشد؛ اما جابهجاییها و اقدامات عراق نشانه روشنی از تدارک عملیات وسیع بود. این اطلاعات از طریق لشکر ۹۲ زرهی و افسران اطلاعاتی به فرماندهی ارتش و حتی به نمایندگان مجلس منتقل میشد. از نیمه دوم شهریور ۱۳۵۹ فرمانده لشکر ۹۲ زرهی با دریافت گزارشهای میدانی به حمله قریبالوقوع عراق اطمینان یافت و دستور اعزام واحدهای خود به مناطق مرزی را صادر کرد. بنابراین روایت «غافلگیری کامل» ارتش ایران در آغاز جنگ، با واقعیت تاریخی سازگار نیست.
چرا نیروی کافی برای مقابله با ارتش عراق پیشبینی نشد؟
ارتش عراق مدتها پیش از حمله ۳۱ شهریور ۱۳۵۹ نیروهای خود را در مرز مستقر و حتی خاکریز و مواضع دفاعی ایجاد کرده بود. گزارشهای این تحرکات به طور مرتب از سوی فرماندهان مرزی و لشکر ۹۲ زرهی به سلسلهمراتب ارتش و حتی رئیسجمهور وقت (بنیصدر) ارسال میشد. بسیاری از مردم و مسئولان محلی مانند خرمشهر نیز این تحرکات را میدیدند و وقوع جنگ را پیشبینی میکردند، اما اقدام عملی جدی برای استقرار نیروهای بیشتر در مرزها صورت نگرفت.
به گفته ناخدا هوشنگ صمدی و دیگر فرماندهان، حتی نیروی دریایی پیش از شروع جنگ از حمله قریبالوقوع عراق آگاه بود و طرحهای عملیاتی و مانورهایی انجام داده بود. چند ساعت پس از آغاز جنگ نیز گردان تکاوران دریایی به خرمشهر اعزام شد. در اواخر شهریور قرارگاه مقدم نیروی دریایی در بوشهر تشکیل شد و یگانهای آن آمادهباش بودند.
با وجود این آمادگیها، مشکل اصلی در سطح فرماندهی کل قوا و تصمیمگیری سیاسی بود. بنیصدر بهعنوان فرمانده کل قوا گزارشهای خطر را جدی نگرفت و با کارشکنیها و مواضع خاص خود مانع اقدامات پیشگیرانه شد. همچنین در آغاز جنگ تنها لشکرهای ۹۲ اهواز و ۸۱ کرمانشاه در مرز بودند و برتری عددی و تجهیزاتی شش لشکر عراقی در برابر یک لشکر ایرانی، ابتکار عمل را در روزهای نخست به عراق داد. با این حال، ابتکار و مقاومت خودجوش یگانهای ارتش و مردم باعث شد ارتش عراق در همان ده روز اول زمینگیر و وادار به حالت دفاعی شود.
پیشبینی حمله عراق و ناکامی در اتخاذ تصمیمات کلان
با وجود نشانههای فراوان از قصد حمله عراق، بیتوجهی رئیسجمهور وقت (بنیصدر) مانع تصمیمگیریهای جدی شد، اما نیروی زمینی ارتش در حد توان خود اقداماتی انجام داد تا سرعت پیشروی دشمن را بگیرد.
از جمله این اقدامات اعزام چند آتشبار توپخانه از اصفهان و گروه رزمی تیپ ۳۷ زرهی شیراز به خوزستان، تهیه طرح پدافندی «ابوذر» در خرداد ۱۳۵۹ و آمادهسازی لشکر ۹۲ زرهی اهواز برای دفاع بود. از فروردین ۱۳۵۹ واحدهای لشکر ۹۲ در مواضع پدافندی و خطوط دوم مرزی مستقر شدند و گشتزنیهای مستمر آغاز شد.
یگانهای مختلف ارتش در نقاط حساس مانند خرمشهر، دشت آزادگان، تپههای اللهاکبر و دژهای مرزی شلمچه تا کوشک استقرار یافتند. در شهریورماه با کامل شدن استقرار ارتش عراق و حضور هواپیماهای شناسایی دشمن در آسمان خرمشهر، نشانههای حمله قطعی شد.
نیروی زمینی از ۲۰ شهریور به لشکر ۹۲ آمادهباش داد تا طبق طرح پدافند به مناطق عملیاتی بروند. از ۲۸ شهریور ناوچههای عراق وارد اروند شدند و درگیریهای آبی آغاز شد. با وجود هشدارهای متعدد فرماندهان به مسئولان، قبل از تکمیل انتقال نیروها حمله همهجانبه ارتش عراق در ۳۱ شهریور ۱۳۵۹ آغاز شد.
وضعیت ارتش ایران در ابتدای جنگ تحمیلی، چطور بود؟
با وجود آگاهی ارتش از حمله عراق، سؤال این است که چرا در هفته اول جنگ دشمن توانست هزاران کیلومتر از خاک ایران را اشغال کند. کتاب «ناگفتههایی از روزهای اول جنگ؛ حدیث عزت و اقتدار»، دلیل اصلی را، شرایط نابسامان ارتش پس از انقلاب و برتری عددی و تجهیزاتی عراق ذکر میکند. از سوی دیگر، اصول نظامی ایجاب میکرد در برابر نیروی برتر دشمن، عقبنشینی اختیاری و انتخاب مواضع مناسب برای پدافند انجام شود تا از تلفات و شکست کامل جلوگیری شود. اتهام «شکست» ارتش در آغاز جنگ ناشی از ناآگاهی از این اصول است؛ زیرا ارتش ایران بعد از روزهای نخست با همین تاکتیکها توانست پیشروی عراق را متوقف و شکستهای سنگینی به آن وارد کند.
کاهش بودجه دفاعی ارتش در مهر ۱۳۵۷
پس از پیروزی انقلاب اسلامی، عراق بهتدریج حضور نظامی خود را در مرزها تثبیت کرد، در حالیکه ایران و ارتش با مشکلات و بحرانهای جدی مواجه بودند. عراق از مدتها قبل به دنبال جنگ با ایران بود و پیروزی انقلاب، با سیاست «نه شرقی، نه غربی»، منافع قدرتهای بزرگ را به خطر انداخت.
کشورهای غربی و شرقی با تحریک عوامل داخلی شعار انحلال یا تضعیف ارتش را مطرح کردند و سعی داشتند نظام نوپای اسلامی را از یک نیروی دفاعی محروم کنند. از دید برخی گروهها و حتی برخی مسئولان، ارتش یادآور دوران حکومت شاه بود و باید منحل میشد. این فضا موجب بیمهری و بیاعتمادی به ارتش شد، هرچند امام خمینی (ره) به موقع اهمیت ارتش را درک و از آن حمایت کردند. با وجود این حمایت، سازمان، نظم، توان رزمی و تجهیزات ارتش پس از انقلاب آسیب زیادی دید. کاهش بودجه دفاعی در مهر ۱۳۵۷، لغو قراردادهای بزرگ تسلیحاتی در مرداد ۱۳۵۸، عدم بازگشت مبالغ پرداختشده، حضور ارتش در حکومت نظامی، توقف استخدامها، کاهش خدمت سربازی به یک سال، تمرد و فرار کارکنان و انتصابات غیرتخصصی باعث شد استعداد بسیاری از لشکرها حتی به کمتر از ۵۰ درصد کاهش یابد. اعزام یگانهای ارتش به کردستان برای مقابله با شورشهای ضد انقلاب نیز توان ارتش را پراکنده کرد.
ناخدا هوشنگ صمدی، فرمانده گردان تکاوران دریایی خرمشهر، میگوید: ارتش در دوران انقلاب بیشترین صدمه را دید؛ سران ارتش به عناوین مختلف کنار گذاشته یا خود استعفا دادند. تنها در نیروی دریایی حدود ۳۰۰ مهندس متخصص استعفا دادند. نیروی زمینی بیشترین آسیب را دید، زیرا با از دست دادن فرماندهان و کاهش سربازان، نظم و انضباط خود را از دست داد. ارتش عراق با اطلاع از این شرایط و با حمایتهای گسترده شرق و غرب، زمان حمله را بهترین فرصت دانست و در چنین اوضاعی تهاجم خود را به ایران آغاز کرد.
عملکرد ارتش در روزهای نخست جنگ از زبان فرماندهان ارتش
سرتیپ دوم سید تراب ذاکری میگوید: تصور «غافلگیری ارتش» در آغاز جنگ درست نیست. او توضیح میدهد که از سال ۱۳۵۴ به طور مستمر از داخل عراق به ایران گزارشهای دقیق درباره فعالیتهای نظامی و آمادگی بغداد برای حمله ارسال میشد. به گفته او، از فروردین ۱۳۵۹ لشکر ۹۲ زرهی در مرز مستقر بود و تیپ ۳۷ زرهی نیز در اردیبهشت همان سال از شیراز به فکه اعزام شد؛ این نشان میدهد ارتش از خطر حمله آگاه بود و پیشبینی و استقرار نیروها بهموقع انجام شده بود.
او همچنین اشاره میکند که عراق با سوءاستفاده از تنوع قومی در خوزستان، هزاران قبضه اسلحه از طریق سوسنگرد توزیع کرد. ذاکری خطر حمله را به استاندار خوزستان، آقای غرضی، گزارش داد. ابتدا باور نمیکرد اما پس از بازدید از مرزها قانع شد و موضوع را با رئیسجمهور در میان گذاشت؛ با این حال مجلس واکنش جدی نشان نداد و استاندار دست خالی برگشت. ذاکری میگوید با کمک حاجآقا کاملان مستندات حمله عراق را جمعآوری و برای امام خمینی (ره) فرستادند. با وجود اطلاعرسانی، برخی مسئولان از جمله بنیصدر اعتقادی به حمله عراق نداشتند و به همین دلیل به بسیج و اعزام گسترده نیرو اهمیت داده نشد.
اگر ارتش نبود عراق شوش و دزفول را تصرف میکرد
همچنین، امیر دریادار حبیبالله سیاری، درباره آمادگی ارتش برای مواجه با جنگ میگوید: در روزهای نخست جنگ، ارتش عراق از چند محور پیشروی کرده بود، سایتهای ۴ و ۵ را گرفت و تا پشت شوش و روبهروی پل نادری رسید. در سایر مناطق نیز تا خرمشهر و شلمچه جلو آمد. او تأکید میکند اگر نیروی زمینی ارتش، با وجود تضعیف پس از انقلاب مردانه وارد میدان نمیشد، دشمن میتوانست شوش، دزفول و پایگاههای مهمی مثل پایگاه هوایی دزفول را تصرف کند.
سیاری ادامه میدهد که همین نیروی زمینی ظرف چند روز توانست حرکت سریع ارتش عراق را سد کند و راهبرد «تهاجم برقآسا»ی دشمن را بشکند؛ این از افتخارات ارتش است. در همان روزهای اول، ارتش عملیات «انتقام» و سپس «کمان ۹۹» را در کمتر از ۲۴ ساعت اجرا و با پرواز ۱۴۰ فروندی، پایگاههای متعدد دشمن را در عمق خاک عراق بمباران کرد که لرزه بر پیکر دشمن انداخت.
او یادآور میشود که فاصله شلمچه تا خرمشهر ۱۵ کیلومتر است و با تانک در کمتر از یک ساعت طی میشود، اما ارتش و تکاوران نیروی دریایی کاری کردند که این مسیر ده روز طول کشید. در خرمشهر گردان تکاوران، گردانهای نیروی زمینی، دانشجویان افسری و نیروهای مردمی مقاومت و دشمن را وادار به عقبنشینی یا دور زدن شهر کردند. در نهایت ارتش در همه جبههها مانع پیشروی عراق و عامل شکست آن شد.
۲۵۹